eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
41.2هزار عکس
17.9هزار ویدیو
353 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگينامه برادر شهيد غلامرضا آلوئي        غلامرضا آلوئي در سال 1344 در خانواده اي مذهبي در شهرستان دزفول ديده به جهان گشود از همان اوان كودكي كار و تلاش و رنج و مشقت را لمس كرده و در سختيها و ناملايمات آنگونه خود را ساخت كه از دوران دبستان در برابر خانواده خويش احساس مسئوليت كرده و به كار و تلاش مي پرداخت. با وجود كار در مدرسه و كلاس از شاگردان ممتاز و داراي هوش و ذكاوت خاصي بود و به همين دليل هميشه با نمرات خوب قبل مي شد. در كلاس دوم راهنمائي بود كه پدر خود را از دست داد و با وجود اينكه فقدان پدر سبب اين شد بار مسئوليت او در خانواده اش افزون يابد ولي از آنجا كه او سعي در افزايش معلومات و رفع مجهولات داشت همچنان تحصيل را ادامه داد و يكي از موفق ترين دانش آموزان در درس بود. او در كنار تحصيل به خود سازي و كسب معارف اسلامي مشغول ميشد و خود را براي آينده اي بزرگ و مسئوليتي حساس آماده ميكرد و با حضور فعال خويش در جلسات قرائت قرآن با اسلام آشنا مي شد و در دوران انقلاب به واسطه ايمان و انديشه هاي اسلامي خويش همراه با سيل خروشان فرزندان قرآن و امت مسلمان ايران در راهپيمائيها حاضر مي شد . شهيد آلوئي پس از پيروزي انقلاب حضور خود را در جلسات قرائت قرآن شدت داد و به خودسازي و ديگر سازي مشغول بود و پيوسته ديگران را به راه و روش پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) و سخنان امام خميني آشنا مي كرد و به تبليغ مسائل اسلامي مشغول بود. با شروع جنگ تحميلي مجاهد خستگي ناپذيرمان به عضويت بسيج مسجد جامع درآمد و چندين بار تقاضاي اعزام به جبهه را كرد ولي با توجه به سن كم او مسئولين مانع اعزام او شدند و او در سنگر مسجد به پاسداري از اسلام و انقلاب همت گماشت تا اينكه عمليات فتح المبين پيش آمد او در اين عمليات شركت كرده و اين آغاز جهادي بود كه او سالها در جستجوي آن بود بعد از اين عمليات دفعات زياد ديگري به جبهه اعزام شد و با وجود زخم و جراحات زيادي كه بر بدن داشت دوباره به جبهه باز مي گشت و در سنگرها به پاسداري و دفاع از قرآن مشغول مي شد ايمان محكم، عشق سرشار، ايثار كم نظير، اخلاق حسنه و زهد علي گونه او نشانه اخلاص و پاكيش بود. 🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @martyrscomp
در جبهه چون شير مي خروشيد و به صف خصم كافر يورش مي برد و در عين حال در برابر پروردگار بزرگ خاضع و خاشع بود و شبها سر به سجده مي نهاد و با خداي خويش مناجات مي كرد عشق زيارت كربلا را در دل داشت و با سوز دل و چشم اشكبار زيارت عاشورا را زمزمه ميكرد و از امام حسين(ع) پيروزي و زيارت مي طلبيد و در ماه محرم در عزاي ابا عبدالله الحسين(ع) محزون بود و همراه با هيئت عزاداران علي اكبر(ع) بر سر و سينه مي زد با قرآن انس عجيبي داشت و اكثر مواقع به تلاوت آن مشغول بود علاقة وافري به اهل بيت(ع) داشت.  علاقه خاصي به خانواده خود داشت و احسان به پدر و مادر و اهل خانواده را سرمشق خويش ساخته و در بسياري از مشكلات به ياري آنها شتافته و مشكلها را حل مي كرد شجاعت و پايداري او در معركه هاي پيكار و مبارزه موجب شد كه در عمليات خيبر به عضويت واحد اطلاعات و عمليات لشكر هفت وليعصر(عج) درآيد و در آنجا بيش از پيش رشادت و دلاوري خود را نشان داد. كوههاي سر به فلك كشيده جبهه هاي غرب پايداري او را فراموش نمي كنند و بيابانهاي داغ جنوب دليرش را از ياد نخواهد برد او در شناسائي ها پيش قدم بود و هميشه در پي خطر و در جستجوي شهادت بود و در عمليات بدر از نيروهاي غواص و خط شكن بود و سنگرهاي خصم زبون را با نيروي تكبير به لرزه در آورده و با غرش سلاحش ويران كرده و در طي اين عمليات دليري و رشادت خاصي از خود نشان داد و نيروهاي اسلام را به سوي هدف راهنمائي مي كرد . شهيد بزرگوار غلامرضا آلوئي بعد از چند ماهي كه در جبهه كردستان بود براي شناسائي منطقه عمليات والفجر هشت به آن منطقه اعزام شد و همراه با برادر شهيد سيد هبت الله فرج الهي فقط در يكبار عبور از اروند رود تمام مسير را بطور كامل شناسائي كرده و ماموريت خود را به خوبي انجام دادند. در اين عمليات پيروزمندانه از طلايه داران پيروزي از چند نفر معدودي بود كه مي بايست از اروند رود بگذرد و سپس ديگر غواصان را علامت داده و آنها را بسوي هدف هدايت كنند كه در اين عمليات مجروح شد. ب عد از آن شب كه دل را به درياي عشق زد و خود را به دست موجهاي وصال سپرد با وجود زخمي كه از عمليات والفجر 8 بر بدن داشت براي ادامه دوره تكميلي آموزش عالي غواصي به منطقه شمال كشور اعزام گرديد و پس از فعاليتهاي شبانه روزي در حاليكه چند روز بيشتر به پايان دوره نمانده بود در تاريخ 7 تير ماه سال سال 65 ساعت 11 صبح در حاليكه مشغول غوص زدن به عمق بيش از 50 متر درياي خزر بود بر اثر بروز حادثه ناشي از غواصي در اقيانوس ديدار دوست غرق شد و به مهماني خدا رفت و جسم و روحش هديه به آستان حق تعالي شد. و اينچنين زندگي جاويدي را آغاز كرد. روحش شاد و راهش مستدام و عمر امامش طولاني باد 🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @martyrscomp
شهید غلامرضا آلویی شهادت درعمق پنجاه متری دریا ما ز بالائیم و بالا می رویم                         ما ز دریائیم و دریا می رویم         (هفتم تیرماه سال 1365) یادآور پرواز شهیدیست از خیل شهیدان هشت سال دفاع مقدس (شهید غلامرضا آلویی) شهیدی که از بسیجیان مسجد جامع دزفول و از رزمندگان توانمند واحد اطلاعات و عملیات لشکر 7 حضرت ولی عصر(عج)خوزستان بود . او که قبل از عملیاتهای رزمندگان اسلام به اتفاق دیگر دوستانش کار شناسایی منطقه عملیاتی را بعهده داشت و پس از سالها حضور در بسیج  و جبهه های حق علیه باطل و نیز پس از عملیات پیروزمند والفجر8 و درحالی که دوره عالی آموزش غواصی و مربیگری سپاه پاسداران را پشت سر می گذاشت  ساعت 11 صبح ، درحال غواصی و در عمق بیش از 50 متری زیر دریای وسیع و زیبای مازندران(خزر) و در زیبا کنار دعوت حق را لبیک گفته و به خدایش پیوست . لازم به توضیح اینکه جسم پاک و نازنین رضا در دریا به دریا  پیوست و به دیدار حضرت دوست شتافت و جسد پاک و مطهرش هرگز و هیچگاه باز نگشت .
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
شهید غلامرضا آلویی شهادت درعمق پنجاه متری دریا ما ز بالائیم و بالا می رویم                        
و اما بعد : ( رؤیای صادقه پیدا کردن وصیت نامه شهید توسط خود شهید)  از روزهای اولیه جنگ در بسیج مسجد جامع دزفول با رضا آلویی آشنا شدم در اردوهها و گشت و نگهبانی و در جبهه ها و ... . تا اینکه پس از شهادت شهید ، شبی در مسجد جامع دزفول به خواب دیدم که در حیاط مسجد با جمعی در حال صحبت کردنم ،  که ناگهان رضا آلویی وارد شد با پیراهن بسیار سفیدی که چشم را خیره می کرد  او را درآغوش کشیدم  و می دانستم که شهید شده است ولی او انکار می کرد  که زنده است خلاصه از دیدنش  خیلی خوشحال شده بودم در قسمت غربی مسجد روی سکو نشستیم و با همدیگر قرآن خواندیم  ناگهان نگاهم به جیب لباس سفیدش افتاد ، وصیت نامه اش را دیدم (به یادم آمد که وصیت نامه اش پیدا نشده است)وصیت نامه اش را  بیرون آورد ،کپی بود و گفت که اصلش در خانه است گفتم به من بده که برایت در مجلس ترحیم بخوانم دستش را  کشید که وصیت نامه را بدهد ولی نداد و در جیبش گذاشت و گفت : گفتم که اصلش در خانه است . و در حالی که روی سکو نشسته بودیم و قرآن می خواندیم برادران حبیب خاکی ،  عظیم مطیع رسول و ابوالفضل غلامزاده نیز آمدند و با همدیگرصحبت کردیم پس از آن از خواب بیدار شدم  تا اینکه بعداً برادر علیرضا شهربانو زاده را که از دوستانمان بود دیدم وخواب را برای او توضیح دادم و او گفت: که بله خانواده اش وصیت نامه ی شهید را در منزل شهید پیدا کرده اند . راوی : حاج محمدحسین درچین 🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @martyrscomp