سال نمای زندگی شهید محمد گرامی
عضو شورای فرماندهی سپاه کرمان و جانشین رئیس ستاد لشکر ۴۱ ثار الله

۱۳۴۱؛ (اول فروردین) ولادت در کرمان
۱۳۴۸؛ شروع تحصیلات ابتدایی در مدرسه فرودوسی
۱۳۵۲؛ انتقال به مدرسه جیحون از کلاس پنجم ابتدایی
۱۳۵۳؛ ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی در مدرسه فردوسی
۱۳۵۵؛ ادامه تحصیل در مقطع متوسطه در شریعتی (شاپور سابق)
۱۳۵۷؛ شرکت در تظاهرات خیابانی از سال سوم دبیرستان و اقدام به تعطیل کردن کلاس ها
۱۳۵۷؛ (۲۴ مهر) شرکت د رتجمع مسجد جامع کرمان و زخمی شدن به وسیله چماق داران رژیم پهلوی
۱۳۵۷؛ (آذر) برگزاری مراسم استقبال از زندانیان سیاسی و در جریان گذاشتن آن با مردم
۱۳۵۷؛ تلاش برای خنثی سازی تلاش های منافقین در دبیرستان بعد ا زپیروزی انقلاب
۱۳۵۸؛ ترتیب دادن یک ملاقات خصوصی برای دیدار اعضای انجمن اسلامی برای دیدار با امام خمینی (ره)
۱۳۵۸؛ شروع فعالیت در جهاد سازندگی رابر
۱۳۵۹؛ (تیر) اقدام به عضویت در سپاه پاسداران
۱۳۵۹؛ (۲۵ مرداد) ورود رسمی به مجموعه سپاه پاسداران و شرکت در اردوی یک هفته ای
۱۳۵۹؛ (۳۱ شهریور) اعزام به فرودگاه کرمان جهت حفظ امنیت آنجا به مدت ۱۵ روز
۱۳۵۹؛ (مهر) شرکت در دوره آموزش پرسنلی به مدت یک هفته و اشتغال رسمی در سپاه ماهان به عنوان مسئول پرسنلی
۱۳۵۹؛ انتخاب به عنوان جانشین فرماندهی سپاه ماهان و بعد از دو هفته به فرماندهی سپاه ماهان به مدت سه سال
۱۳۶۱؛ ازدواج با خانم مهری ایازی
۱۳۶۲؛ انتصاب به سمت مسئول تحقیق و بررسی سپاه ناحیه کرمان
۱۳۶۳؛ تولد اولین فرزند
۱۳۶۳؛ تأسیس حسینه سپاه ثار الله با ظرفیت ۱۵ هزار نفر
۱۳۶۴؛ راه اندازی کانون نشر حجاب با همکاری شهدای چون شهید مغفوری
۱۳۶۴؛ (بهمن) شرکت در عملیات والفجر هشت با سمت جانشین مسئول ستاد لشکر
۱۳۶۵؛ (دی) شرکت در عملیات کربلای چهار و پنج با سمت مسئول ستاد خط.
۱۳۶۵؛ (۱۶ اسفند) شهادت در منطقه عملیاتی شلمچه؛ هنگامی که برای تحویل خط جهت انجام عملیات کربلای هشت به لشکر دیگر در پنج ضلعی شملچه حضور داشت.
مزار: گلزار شهدای کرمان
شهید محمد گرامي کویری نژاد، فروردين سال 1341 در كرمان به دنيا آمد خانواده متدین او که از شهدای لشگر 41 ثار الله کرمان است، قبل از اینکه ایشان پا به دبستان بگذارد او را به مکتب خانه فرستادند تا قرآن بیاموزد و آموخت، محمد در دامن چنین خانواده شریفی رشد کرد و بالید. دوران دبیرستان او با فعالیتهای انقلابی اش توام بود، او با تشکیل مخفیانه انجمن اسلامی، جوانان همسن و سال خودرا با مسائل دینی و سیاسی آشنا می کرد، برای اولین بار اهمیت رساله امام خمینی (ره) را در این جلسه ها مطرح و اعضاء را به مقلد امام (ره) بودن تشویق کرد. وقتی شور الهی انقلاب دست آلوده و پلید حکومت پهلوی را از دامن سبز ایران قطع کرد محمد جان دیگری گرفته بود.
بعد از انقلاب در سال 1358 به عضويت سپاه پاسداران درآمد. سپاه سنگر تازه ای شد تا این جوان متدین و جسور از فراز آن از انقلابی که به آن عشق می ورزید دفاع کند. مسئولیت های متعدد او دراین نهاد روحانی و رزمی از وی چهره ای پر تلاش و پر تجربه ساخت تا حدی که از رفتن او به مناطق عملیاتی ممانعت می شد. قرارگاه خاتم الانبياء (صلی الله علیه و آله) را در كرمان تاسيس كرد و مسوول آموزش نيروها و سپس مسوول بازرسي و تحقيقات سپاه در استان كرمان شد.
درسال 1364 محمد جان خودرا به جبهه ها کشاند و بیش از یک سال آنچه را که در این سالها آموخته بود علیه دشمن بعثی بکار گرفت. وي در عملياتهاي والفجر 8 و كربلاي 4 حضور داشت و بالاخره عملیات کربلای 5 و خاک شلمچه نقطه ای گلگون برای پرواز این جان بی قرار بود.
احسان با والدین
بسم رب الشهدا و الصدیقین
مریضی مادرش همزمان شده بود با آزمون مهمی که سپاه قرار بود بگیرد.
محمد چند ماهی مرخصی گرفته بود تا حسابی مطالعه کند .
بر خلاف تصور خیلی ها، محمد قید امتحان را زد
دنبال مریضی مادرش را گرفت تا این که مادر بستری شد.
یک ماه و نیم به مادر رسیدگی کرد.
رفته بود ویلچر گرفته بود تا مادر را در حیاط بیمارستان بگرداند.
بارها مادر را بر دوش گذاشته و از پله های بیمارستان آورده بود پایین!
به مادرش خیلی احترام می گذاشت .
خاطره ای از شهید محمد گرامی 
از بنده ی خدا می ترسی اما از خدا نه
بسم رب الشهدا و الصدیقین
حاج محمد اهل امر به معروف و نهی از منکر بود، یعنی همیشه سعی در ارشاد و راهنمایی دیگران
داشت، بخصوص در مورد نزدیکانش.
یادم می آید یک بار من خیلی راحت در یک مجلس مهمانی شروع کردم به غیبت کسی.
وقتی از مجلس برمی گشتیم، محمد گفت:" می دانی که غیبت کردی. حالا باید برویم در خانه شان و تو بگویی این حرف ها را پشت سرش زده ای."
گفتم:" این طوری که آبرویم می رود!"
گفت:" تو که از بنده ی خدا این قدر می ترسی و خجالت می کشی، چرا از خدا نمی ترسی؟"
این حرفش باعث شد من دیگر نه غیبت کننده باشم نه شنونده ی غیبت.
خاطره ای از شهید محمد گرامی
#سیره_شهدا 💞
✍خيلی از حضرت علی(علیهالسلام) و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) ياد ميکرد.می خواست که آنها را الگوی زندگی قرار دهيم.
صـداقـت حاج محمد خيلی به دلم نشست ،به خصوص که وسط صحبت همين که صدای اذان شنيد،عذر خواهی کرد و گفت :اگر من نمـازم را اول وقت نخوانم ،تا آخر شب حالم گرفته است...
💞 #ازدواج_خيلی_ساده_برگزارشد.
محمد کتابهایی تدارک دیده بود و متنهای زیبا روی جلد کتاب نوشتند که به مهمانان هدیه بدهند🌷
🔖به چند تا از دوستانش گفته بود پلاکارتهايی بنويسند و به در و ديوار نصب کنند؛
👌 زن در اسلام زنده، سازنده و رزمنده است به شرط این که #لباس_رزمـش_لباس_عفتـش باشد.
💞روي دو تا پارچه هم نوشته بود عالم محضـر خداست در محضر خدا معصيت نکنيد .من پرسيدم علت نوشتن اين مطلب چيه ؟
💞گفت:درهيچ مجلسی و هيچ کجا انسان نبايد گنـاه کند،بخصوص در مراسم ازدواج ما...
محمد جان روحت شاد و یادت تا ابد جاودان ❤️
🍃سردارشهیدمحمدگرامی
هدیه به روح پاکش #صلوات🌷
🕊🕊

کتاب "لبخند بی نهایت" اثری است روايتگونه که 57 خاطره از خانواده، دوستان و همرزمان سردار شهيد محمد گرامي و 26 تصوير اين شهيد از دوران كودكي تا زمان شهادتش را دربر دارد.
در بخشي از این کتاب آمده است: "شب عمليات والفجر 8، همراه حاجي مغفوري رفتند تا فكري براي چولانهاي جلوي تانكها بكنند كه تانك بتواند شليك كند. توي آن وقت كم و باتلاق خطرناك، نه ميشد چولانهاي راببري و نه ميشد با دست نگهشان داري . تنها كاري كه به نظر آمد ميتواند چولانهاي جلوي تانكها را بخواباند، اين بود كه رويشان غلت بزنند. همين كه خودش را انداخت روي نيها، حاجي مغفوري هم شروع كرد به غلت زدن. مدتي بعد، فقط يكي دو رديف ني جلوي تانك بود، و حاج قاسم داشت به سر و صورت زخمي حاج محمد [گرامي] و حاجي مغفوري نگاه ميكرد كه كارشان را به خوبي انجام داده بودند."

همچنین کتاب دیگری به نام "دل دریایی" به بیان زندگینامه و خاطرات سردار شهید محمد گرامی، جانشین ستاد لشکر 41 ثارالله استان کرمان می پردازد.
معرفی کتاب ستارگان کویر 6 - لبخند بی نهایت: خاطرات شهید محمد گرامی
این کتاب به خاطرات شهید محمد گرامی، قائم مقام فرمانده ستاد لشکر ثارالله می پردازد.
انقلاب تازه پیروز شده بود. توی جمع دوستانش نشسته بود. میگفت: تا حالا همه اش خرابکاری میکردیم که به رژیم ضربه بزنیم، اما حالا وضع برعکس شده؛
باید با هم هی توان از انقلاب دفاع کنیم. باید ببینیم در شرایط فعلی وظیفه ی ما چیست و چه کار باید بکنیم. اولین وظیفه ی ما این است که درس بخوانیم؛ اگر خوب درس نخوانیم، کسانی به دانشگا ه ها وارد می شوند و در آینده مسئولیت برعهده می گیرند که به فکر ملت نیستند. وظیفه ی دیگر ما این است که آگاهی خودمان را بالا ببریم؛ مسلمانی که دینش را نشناسد و با قرآن آشنا نباشد، مسلمان واقعی نیست...
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتابکتاب ستارگان کویر 6 - لبخند بی نهایت: خاطرات شهید محمد گرامینویسندهاحمد ایزدیناشر چاپیانتشارات عماد فرداسال انتشار۱۳۹۱فرمت کتابPDFتعداد صفحات65زبانفارسیشابک978-600-6360-37-9موضوع کتابکتابهای انقلاب و دفاع مقدس
قیمت نسخه الکترونیک
12000 ت - 1.49 یورو
برش اول:
وقتی فرمانده سپاه ماهان بود، مادرش بیمار شده بود و نیاز به مراقبت های پزشکی داشت. مادر را روی دوش خود سوار می کرد و از این اتاق به آن اتاق در بیمارستان می رفت. پرستارها باور نمی کردند که این جوانی که این طور مادرش را از این به اتاق می برد، فرمانده سپاه ماهان است.
برش دوم:
محمد آزمونی داشت که برایش سرنوشت ساز بود. به همین خاطر یک هفته مرخصی گرفت تا خوب بخواند. اتفاقا این ایام مصادف شد با عود بیماری قبلی مادرش که نیاز به بستری داشت. محمد همه اولویت هایش را کنار گذاشت. مرخصی دوباره گرفت و مادرش را مرتب تا یک ماه و نیم به بیمارستان می برد. وقتی هم بستری شد خودش پیشش می ماند و کارهایش را انجام می داد. وقتی هم مرخص شد، ویلچری گرفت و مدام او را به فضای سبز می برد.
می گفت: اگر قرار باشد مادرم بستری باشد، تا هستم اجازه نمی دهم شما کارهایش را انجام دهید.
صندلی می گرفت و مادر را روی آن می نشاند و از پله های بیمارستان بالا می برد.
گاهی با حسرت می گفتم: یعنی می شود فرزندم علی نیز مثل تو به من رسیدگی کند.
محمد می گفت: اگر فرزندت را مؤمن تربیت کنی بقیه مسائل حل است.
راوی: ناصر ابوالحسنی و مهری ایازی(همسر شهید)
کتاب دل دریایی ؛ خاطرات شهید محمد گرامی؛ نویسنده: الهه بهشتی. ناشر: لشکر ۴۱ ثار الله. نوبت چاپ: اول-۱۳۷۶؛ صفحه ۵۳ و ۷۴-۷۵٫
فرازی از وصیتنامه شهید:
خدایا، خدایا به حق خونهای به ناحق ریخته شهدای راهت، لحظه مرگ ما رابا حالات روحانی توام بگردان.
مادر عزیز: خدا می داند که خود را شرمنده تو می دانم که نتوانستم یک لحظه از الطاف تو را پاسخگو شو م امیدوارم خداوند اجر تو را بدهد واز تو قدر دانی می کنم، صبور باش وتوکل به خدا داشته باش و دست از دامن اسلام برمدار که راهی بغیر از اسلام نمیتواند ضامن پیروزی توباشد.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر
# شهید_محمد_گرامی_کویری نژاد
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شادی روح شهدا صلوات.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
فرازی از وصیتنامه شهید: خدایا، خدایا به حق خونهای به ناحق ریخته شهدای راهت، لحظه مرگ ما رابا حالات
آخرین دلگویه مون :) 🥀
ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨
بمونید برامون 🙏
مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست
دعوت شده شهدا هستید😍❤️
آخرین قلم 🍃
التماس دعا🕊
پست آخر
شبتون شهدایی
•|سـرشرابریدنـدوزیرلبگفت
•|فداۍسرتسـرکھقـابلنـدارد
🌻___________
↳🥀🕊』
#تودعوتشدھیشهیدِبےسرۍ💌••
💢کانال واقعی...👇
🛣میدان صراط مستقیم🛣
✨@maidan_sarat_mostageem
میخام دعوتتون کنم به یه کانال واقعی
کانالی که بر اساس الطافی که از، شهدا نصیبم شده 🥀
برای قدر دانی از شهدا تاسیس کردم🕊
تو فکر بودم اسم کانالمو چی بذارم؟
که یک اتفاق قشنگ شهدایی در یک میدان برام رخ داد که اسم کانال از، اونجا نشات میگیره😔
این کانال شهدایی که به میدان صراط مستقیم معروفه همش براساس اتفاقات و الطاف زیبای شهدایی ست😔
یه کانال معمولی که اسمشو انتخاب کرده باشم. شروع کنم به فعالیت نیسته
حالا شمادعوت شدین به این میدان شهدایی 😔
فکر میکنید یه دعوت معمولیه
نه این یه دعوتنامه رسمی که از طرف شهداست 😔
اسم شما جز اعضای این میدان به واسطه شهدا ثبت شده
یاعلی✨
لینک رو لمس کن و بیا خودت ببین
یه آرامش خاصی حاکمه که به لطف شهداست👇
🛣میدان صراط مستقیم🛣
✨@maidan_sarat_mostageem
💢✨✨✨🕊🕊🕊✨✨✨💢
💢دوستان عزیزوبزرگوار یه مژده دارم براتون
💢اینایی که میخام بگم عین حقیقته
وتا به الان هیچ کانال و گروهی نگفتم و تبلیغ نکردم
💢حدود سه سال پیش از طریق
#میدان_صراط_مستقیم
💢براساس یه اتفاق جالب شهدایی بهم امر شد که واتساپ یه گروه ختم شهدایی تاسیس کنم منم اطاعت امر کردم و تاسیس کردم
💢شبی که عضو گیری انجام شد و قرار بر این شد از فرداش ختم رو شروع کنیم
💢شبش یه خواب زیبای شهدایی دیدم و رویای صادقه بود و ✨تایید گروهم بود و تایید اینکه شهدا ناظر بر این ختمها هستند
💢اسم گروه رو گذاشتم
#شهادت_هنر_مردان_خداست
💢روز اول گذشت و روز دوم وشد شب سوم
باز خواب دیدم و رویای صادقه
💢 چندتا رزمنده با لباس رزم تو یه باغ زیبایی در حال رفت وآمد بودند انگار منو نمیدیدند
💢در این هنگام رزمنده ای با لباس رزم به طرفم اومد و یه برگه سفید که تا خورده بود بهم داد و گفت اسم گروهتو عوض کن واین رو بذار
💢وقتی برگه رو باز کردم در عالم خواب مو به تنم سیخ شد ولرزه بر بدنم و میدونستم تو خوابم برگه رو محکم تو دستم گرفتم و در عالم خواب اسمی رو که بهم داده بودند ومرتب تکرار میکردم تا بعد بیدار شدن یادم نره
💢 بیدار شدم رب ساعت تا اذان صبح بود و دفترمو برداشتم و فوری اسم رو یادداشت کردم
💢فرداش تو گروه نظر سنجی کردم برای تعویض اسم گروه
💢همه تایید کردند و گفتند چه اسم با مسایی و پرمعنایی
وبر همین اساس اعضا رفتند بالا و کلی حاجت های غیر محالشون رو از این گروه از شهدا گرفتند و کلی شفای بیماران رو
💢تا اینکه وانساپ فیلتر شد و گروه از هم پاشید و ایتا تاسیس شد و تعداد اندکی رو تونستم پیدا کنم تا دوباره عضو بشن
💢💢تا به حال هیچ گاه از این کانال تبلیغ نکردم و سپردم به شهدا خودشون
نمیدونم چی شد که الان تو میدان ازش تبلیغ کردم شاید لطف شهداست نمیدونم
💢واین اسم با مسما وپرمعنا👇👇
✨✨✨🕊🕊🌸🕊🕊✨✨✨
#دارالشفای_شـــــــهــــــدا
@darolshfaeshohade
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
✨✨✨🕊🕊🌸🕊🕊✨✨✨
💢دوست داشتین عضو بشین و خنم شهدا رو شرکت کنید
✨یاعلی
✨✨✨✨🕊🕊🕊✨✨✨✨
💢💢💢💢💢💢💢💢
نکته مهمتر اینکه
لطف کنید هرکس خواست عضو بشه
در راس نیاتتون #فرج_مولامون
رو قرار بدین
✨یاعلی
✨التماس دعای فرج
💢✨✨🕊🕊🌸🕊🕊✨✨💢
🕊'بســمالربشهدایمدافعحرم'
🕊#زیــنــبــیــون
﴾֣↬ @Zainabione313 ↫﴿
#شــــــــهــــــــــــــدای مدافع حرم دعوتت کردن
بیا و ببین از چه چیزهایی گذشتن و با تکفیر جنگیدن
تا من وشما آسایش داشته باشیم
تا من وشما کنار خانوادمون با آرامش زندگی کنیم واما خانواده خودشون؟؟!! 😔
از همه دلخوشیاشون گذشتن تا حجاب فاطمی از سر نوامیس ایران کشیده نشه😔
از همه چیزشون گذشتن تا من و شما بدون ترس و دلهره شب سر بر بالین بذاریم اما خانواده خودشون؟؟!! 😔
بیا و خودت ببین مدافعین حرم چجور از جگر گوشه هاشون دل کندن و رفتن😔
بیا و خودت ببین........
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#زیــنــبــیــون
﴾֣↬ @Zainabione313 ↫﴿