eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.2هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹ســید آرام نزدیک شــد و بے جلب توجه خــم شــد و دســت دوستــم را که به ماشــین تڪیه داده بود را بوسیــد. دوستــم با عصبــانیت گـفت: این چه کاریه ســـید! خندیـــد و گفــت:وقتی امام می گوید من دســت بسیجے ها را مے بوســم، ما باید پای بسیجی ها را ببوســیم! 🌹 🍃🌹🍃🌹🍃 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 یک روز را در بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود . گفتم : آقا ، برای شمازشته !!! این کار باربرهاست نه کرد و گفت : نه این برای بهتره مطمئن می شوم که نیستم !! گفتم : کسی رو اینطور ببینه نیست تو و.... خندید و گقت : ای بابا همیشه کن که تورو دید بیاد نه مردم ... 📚 🥀 🌴🕊
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 مدافع حرمی که ۸ یتیم را سرپرستی می‌کرد ... کارمند کمیته امداد توضیح داده بود که ۲ خانواده و ۳ یتیم تحت پوشش و حمایت مالی آقا بودند. یعنی مجموعاً ۸ یتیم را سرپرستی می‌کرده. تازه بعد از یک عمر زندگی با فهمیدم که درآمدهایش را کجا خرج می کرده و من که مادرش بودم نفهمیدم علی چه کار می‌کرد! یک خیّر به تمام معنا مدافع حرم می‌گوید پس از فرزندم کم‌کم متوجه کارهای خیر او شدیم و حتی فهمیدم سرپرستی چند کودک را برعهده داشته و از او به عنوان «کم‌سن‌ترین خیّر» تقدیر شده‌بود. 🌴 🌹🕊🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @martyrscomp
38.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 شهید محمدحسین حدادیان به روایت مادر پدر و مادرهای مومن و انقلابی 🧕🧔 چقدر به این فکر کردیم که چه جوری میشه فرزندی تربیت کنیم که شبیه شهدا باشه؟🧐 به‌نظرم هر مادری که تربیت فرزند برایش اولویت دارد باید حرف‌های خانم تاجیک را بشنود. این ویدئو، گوشه‌ای از مادرانگی‌های این شیرزن است. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🌷 🌱ابراهیم همیشه با مردم و دوستانش با متانت سخن می گفت. یکی از جاذبه های ابراهیم همین درست صحبت کردنش بود. او بیشتر اوقات در صحبت هایش چاشنی طنز و شوخی را اضافه می کرد، تا کلامش دلنشین باشد. 🌺 امر به معروف و نهی از منکر هایش هم این ویژگی را داشت، تا می توانست آرام و نیکو بود. درست همانطور که قرآن می گوید: ✨﷽✨ 🌼وقولوا للناس حسنا🌼 🌱و به مردم نیک بگوئید (بقره،۸۳) ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️
🦋 🌷حسین رفیق ما بود.یار ما بود مهربان، فداکار،شجاع،بی باک بود.شیفته اهل بیت عصمت و طهارت بود. 🌷از دوران ابتدایی روزه میگرفت.بسیار روحیه شادی داشت و بسیار خندان بود پرجنب و جوش بود.خیلی به ما توجه داشت کلاس مداحی دعای توسل و نوحه‌خوانی رفته بود و بسیار صدای دلنشینی داشت. 🌷از ۱۵ سالگی عضو شورای پایگاه بسیج شد. زمانی که وارد سپاه شد معرفت،تقوا،صبر و استقامتش نیز بیشتر شد. ✍🏻راوی:پدر شهید
💢اخلاص فرمانده 🔹 در یکی از عملیات ها، از سوی نیروهای مستقر در ارتفاعات، خبر رسید که نیاز شدید به آب آشامیدنی دارند. 🔹 پیش از آن که کسی داوطلبانه قدم پیش گذارد، فرمانده لشکر امام حسین ؏، شهید حاج حسین خرازی، با وجود قطع یک دست، به تنهایی، ظرف بیست لیتری آب را روی دوشش گذاشت و زیر شلیک تیربار و ترکش خمپاره های دشمن از ارتفاعات بالا رفت. ❤️
🕊☘ خانه که بود مدام به من کمک می کرد. مهدی مثل پروانه دور من و پدرش می چرخید. خیلی به ما احترام می گذاشت. پدر بزرگش بیش از صد سال عمر کرده بود. وقتی می رفتیم شهرستان، من نمی توانستم خیلی به این پیر مرد برسم. اما مهدی به جای من به او کمک می کرد. غذا برایش لقمه می کرد و در دهانش می گذاشت ....... ✨مهدی مصداق واقعی حدیث نبوی «خَیرُکُم خَیرُ لِاَهلِه » بود بهترین شما کسی است که برای خانواده اش بهترین باشد. شهید مدافع حرم 🕊💐 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🍃 می گفت: هر كاری می خواهم بكنم اول نگاه می كنم ببينم امام زمان (عج) از اين كار راضيه؟ چه دردی از درد امام زمان (عج) دوا می شود ؟ می گفت: اگر می بينيد امام زمان (عج) از كاری ناراحت می شود ، انجام ندهيد . 🕊شهید محمد مهدوی🕊 🌷یادش با ذکر
💞 ✍خيلی از حضرت علی(علیه‌السلام) و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) ياد ميکرد.می خواست که آنها را الگوی زندگی قرار دهيم. صـداقـت حاج محمد خيلی به دلم نشست ،به خصوص که وسط صحبت همين که صدای اذان شنيد،عذر خواهی کرد و گفت :اگر من نمـازم را اول وقت نخوانم ،تا آخر شب حالم گرفته است... 💞 . محمد کتابهایی تدارک دیده بود و متن‌های زیبا روی جلد کتاب نوشتند که به مهمانان هدیه بدهند🌷 🔖به چند تا از دوستانش گفته بود پلاکارتهايی بنويسند و به در و ديوار نصب کنند؛ 👌 زن در اسلام زنده، سازنده و رزمنده است به شرط این که باشد. 💞روي دو تا پارچه هم نوشته بود عالم محضـر خداست در محضر خدا معصيت نکنيد .من پرسيدم علت نوشتن اين مطلب چيه ؟ 💞گفت:درهيچ مجلسی و هيچ کجا انسان نبايد گنـاه کند،بخصوص در مراسم ازدواج ما... محمد جان روحت شاد و یادت تا ابد جاودان ❤️ 🍃سردارشهیدمحمدگرامی هدیه به روح پاکش 🌷 🕊🕊
💞 ✍خيلی از حضرت علی(علیه‌السلام) و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) ياد ميکرد.می خواست که آنها را الگوی زندگی قرار دهيم. صـداقـت حاج محمد خيلی به دلم نشست ،به خصوص که وسط صحبت همين که صدای اذان شنيد،عذر خواهی کرد و گفت :اگر من نمـازم را اول وقت نخوانم ،تا آخر شب حالم گرفته است... 💞 . محمد کتابهایی تدارک دیده بود و متن‌های زیبا روی جلد کتاب نوشتند که به مهمانان هدیه بدهند🌷 🔖به چند تا از دوستانش گفته بود پلاکارتهايی بنويسند و به در و ديوار نصب کنند؛ 👌 زن در اسلام زنده، سازنده و رزمنده است به شرط این که باشد. 💞روي دو تا پارچه هم نوشته بود عالم محضـر خداست در محضر خدا معصيت نکنيد .من پرسيدم علت نوشتن اين مطلب چيه ؟ 💞گفت:درهيچ مجلسی و هيچ کجا انسان نبايد گنـاه کند،بخصوص در مراسم ازدواج ما... محمد جان روحت شاد و یادت تا ابد جاودان ❤️ 🍃سردارشهیدمحمدگرامی هدیه به روح پاکش 🌷 🕊🕊
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 نماینده مردم مشهد در مجلس چند خانــم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسنـد ،در تمام مدت سرش بالا نیامد، نگاهش هم بہ زمین دوختہ بود... خانـم ها ڪہ رفتند، رفتم جلو گفتم: تـو انقدر سرت پایینہ نگاهم نمےندازی بہ طرف ڪہ داره حرف میزنه باهات، اینا فڪر نڪنن تو خشڪ و متعصبے و اثر حرفات ڪم شه... گفت : من نگاه نمےکنم تا خــــدا مرا نگاه کند ... 🌹 🕊 🌹 🥀🕊
🕊 دوستت دارم❤️ 🌸شهید عباس دوران 🌹❤️نامه ی شهیدعباس دوران به همسرش نرگس خاتون (مهناز)دلیر روی فرد.💌 خاتون من ،مهناز خانوم گل سلام. 💕بگو که خوب هستی و از دوری من زیاد بهانه نمی گیری .برای من هم نبودن تو سخت است.ولی چه می شود کرد،جنگ است و زن و بچه نمی شناسد.😔 نوشته بودی که دلت می خواهد برگردی بوشهر.مهناز به جان تو کسی این جا نیست .همه زن و بچه هایشان را فرستاده اند تهران و شیراز و اصفهان یا چه می دانم هرکجا کس و کاری دارند. 💕یک دفترچه ی کوچک گرفته ام و تقریبا هر وقت حوصله کنم ماموریتهایم را در آن می نویسم .وقتی که همدیگر را دیدیم .می دهم بخوانی...☺️📒 💕لابد خیلی تعجب کردی که توی همین مدت کوتاه چه طور از شوهر ساکتت،یک آدم پرحرف درست شده،خودم هم هنوز نمی دانم .😄به همه سلام برسان ✋به خانه ی ما زیاد سر بزن .مادرم تو را می بیند انگار من را دیده ،کمی آرام می شود.🌷به دوتا زن داداشهایم سلام برسان .به مامان شور انگیز خودت وبقیه سلام مرا برسان✋،بخصوص آنها که از احوال پرسم هستند.🌸 💕سعی میکنم برای شیراز ماموریتی دست وپا کنم که بیایم و تو را هم ببینم ،زیاد غصه نخور همه چیز خیلی زود درست می شود. ❤️خیلی_زیاد. مواظب خودت باش.😊🌺 شادی روح شهدا 🌷 📚مجموعه های آسمان‌دوران به روایت همسر شهید،ص 101_100 🕊🕊
🌼🕊 شهید ابراهیم هادی 💢 ابراهیم در زمانی که در میان اهل دنیا حضور داشت، به خواهران و بستگانش در مورد بسیار تذکر می داد.👌🏻 تمام نزدیکان او در رعایت حجاب دقت داشتند.☺️ 🦋 ابراهیم به خواهرش می‌گفت: یادگار (س) است. 🎇 ایمان یک زن وقتی کامل می شود که حجاب را کامل رعایت کند. اگر می خواهید الگویتان حضرت زهرا (س) باشد، کاری کنید که ایشان از شما راضی باشند... 📚 سلام بر‌ ابراهیم ‌2 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️
💌 🌹 شهـــید صیاد شیرازی: از ایشون سوال کردند رمز موفقیت شما در زندگی چه بود؟ ✅گفت: من هر موفقیتی به دست آوردم از نماز اول وقتم بود. 🌷 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 رزمنده با اخلاصی که در حالـــــت و رو به قبله شد ساعت ۳:۳۰ بامداد از خواب بلند شدم و برای سرکشی نگهبان‌ها رفتم، دیدم در اتاق نیستند. بیرون رفتم. یک نفر کنار پادگان در تاریکی دیده می‌شد. نزدیک که رفتم دیدم خودش است که با یک بیست لیتری "که پایین آن را تعدادی سوراخ ایجاد کرده بود" در حال دوش گرفتن است. برگشتم و پس از چند دقیقه که آمدند، سوال کردم کجا بودی؟ گفت رفتم کنم. گفتم: مثل اینکه خبری در مورد شما رسیده است. بعد از آن مشغول نماز شب شد. صبح در حالی که به طرف خط حسینیه در حرکت بودیم، کنار ماشین ما فرود آمد و تمام اطراف ما گرد و غبار شد. به هر طوری بود ماشین را کنترل و متوقف کردم. پایین رفتم دیدم همه بچه‌ها مجروح روی زمین افتاده‌اند و به صورت سجده و قرار گرفته بود و به ر‌سیده بود. 🌹 🥀🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 رزمنده با اخلاصی که در حالـــــت و رو به قبله شد ساعت ۳:۳۰ بامداد از خواب بلند شدم و برای سرکشی نگهبان‌ها رفتم، دیدم در اتاق نیستند. بیرون رفتم. یک نفر کنار پادگان در تاریکی دیده می‌شد. نزدیک که رفتم دیدم خودش است که با یک بیست لیتری "که پایین آن را تعدادی سوراخ ایجاد کرده بود" در حال دوش گرفتن است. برگشتم و پس از چند دقیقه که آمدند، سوال کردم کجا بودی؟ گفت رفتم کنم. گفتم: مثل اینکه خبری در مورد شما رسیده است. بعد از آن مشغول نماز شب شد. صبح در حالی که به طرف خط حسینیه در حرکت بودیم، کنار ماشین ما فرود آمد و تمام اطراف ما گرد و غبار شد. به هر طوری بود ماشین را کنترل و متوقف کردم. پایین رفتم دیدم همه بچه‌ها مجروح روی زمین افتاده‌اند و به صورت سجده و قرار گرفته بود و به ر‌سیده بود. 🌹 🥀🕊
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 خاطره ای زیبا از یک نمونه از کمک به دیگران در زمستان بود و دم غروب کنار جاده یک زن و یک مرد با یک بچه مونده بودن وسط راه . من و هم از منطقه بر می گشتیم . تا دیدشون زد رو ترمز و رفت طرفشون . پرسید : کجا می رین ؟ مرد گفت : کرمانشاه علی گفت : رانندگی بلدی مرد گفت : بله بلدم رو کرد به من گفت : سعید بریم عقب مرد با زن و بچه اش رفتن جلو و ما هم عقب تویوتا عقب خیلی سرد بود گفتم : آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی ؟ اون هم مثل من می لرزید ، لبخندی زد و گفت : آره، اینا همون نشینایی هستن که فرمود به تمام نشین ها شرف دارن . راوی : 🌹 🌴🥀
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 یکی از دوستان احمدرضا با منزل همسایه مان تماس گرفت ، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت ! پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت : یکی از دوستانم بود . پرسیدم : چکار داشت؟! گفت : هیچی ، خبر قبول شدنم را در داد . گفتم : چی؟؟ گفت : می گوید رتبه اول کنکور شده ای !! من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم ، رتبه اول ؟؟ ، پس چرا خوشحال نیستی؟؟!! احمدرضا گفت : اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم ! در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!! یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود ، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی ، می گفتم احمدرضا تو الان ، پزشکی قبول شده ای ، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟! می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند! می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!... راوی : 🌹 🥀🌴
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 مدافع حرمی که ۸ یتیم را سرپرستی می‌کرد ... کارمند کمیته امداد توضیح داده بود که ۲ خانواده و ۳ یتیم تحت پوشش و حمایت مالی آقا بودند. یعنی مجموعاً ۸ یتیم را سرپرستی می‌کرده. تازه بعد از یک عمر زندگی با فهمیدم که درآمدهایش را کجا خرج می کرده و من که مادرش بودم نفهمیدم علی چه کار می‌کرد! یک خیّر به تمام معنا مدافع حرم می‌گوید پس از فرزندم کم‌کم متوجه کارهای خیر او شدیم و حتی فهمیدم سرپرستی چند کودک را برعهده داشته و از او به عنوان «کم‌سن‌ترین خیّر» تقدیر شده‌بود. 🌴
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 دفترچه‌ی کوچکی همیشه همراهش بود. بعضی وقت ‌ها با عجله از جیبش در می‌آورد و علامتی در یکی از صفحات می‌گذاشت. می‌گفت ، اشتباهاتم رو توی این دفتر علامت می‌زنم . برایم عجیب بود که محمد‌رضا ، اسوه‌ ی تقوا و اخلاق بچه‌ها ، آنقدر گناه داشته باشد که برای کم کردنش مجبور باشد دفتری کنار بگذارد !! چند روز قبل از به طور اتفاقی دفترچه‌ اش را نگاه کردم ، خوب که ورق زدم دیدم بیشترِ صفحاتِ دفتر ، مثل قلبِ محمدرضا ، سفیدِ سفید است..... 📚 مبارزه با نفس ، صفحه ۳۶ 🌹🥀🌴
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 نماینده مردم مشهد در مجلس چند خانــم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسنـد ،در تمام مدت سرش بالا نیامد، نگاهش هم بہ زمین دوختہ بود... خانـم ها ڪہ رفتند، رفتم جلو گفتم: تـو انقدر سرت پایینہ نگاهم نمےندازی بہ طرف ڪہ داره حرف میزنه باهات، اینا فڪر نڪنن تو خشڪ و متعصبے و اثر حرفات ڪم شه... گفت : من نگاه نمےکنم تا خــــدا مرا نگاه کند ... 🌹 🕊 🌹 🥀🕊
🔹 ✨همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند، در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند، هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود، همیشه با وضو بود، به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش، آب وضویش را خشک نمی‌کرد، در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود، حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت. 💬به روایت همسر شهید 🌷شهید مسلم نصر🌷🕊 شهدای_فارس ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 رزمنده با اخلاصی که در حالـــــت و رو به قبله شد ساعت ۳:۳۰ بامداد از خواب بلند شدم و برای سرکشی نگهبان‌ها رفتم، دیدم در اتاق نیستند. بیرون رفتم. یک نفر کنار پادگان در تاریکی دیده می‌شد. نزدیک که رفتم دیدم خودش است که با یک بیست لیتری "که پایین آن را تعدادی سوراخ ایجاد کرده بود" در حال دوش گرفتن است. برگشتم و پس از چند دقیقه که آمدند، سوال کردم کجا بودی؟ گفت رفتم کنم. گفتم: مثل اینکه خبری در مورد شما رسیده است. بعد از آن مشغول نماز شب شد. صبح در حالی که به طرف خط حسینیه در حرکت بودیم، کنار ماشین ما فرود آمد و تمام اطراف ما گرد و غبار شد. به هر طوری بود ماشین را کنترل و متوقف کردم. پایین رفتم دیدم همه بچه‌ها مجروح روی زمین افتاده‌اند و به صورت سجده و قرار گرفته بود و به ر‌سیده بود. 🌹 🥀🕊
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 یکی از دوستان احمدرضا با منزل همسایه مان تماس گرفت ، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت ! پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت : یکی از دوستانم بود . پرسیدم : چکار داشت؟! گفت : هیچی ، خبر قبول شدنم را در داد . گفتم : چی؟؟ گفت : می گوید رتبه اول کنکور شده ای !! من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم ، رتبه اول ؟؟ ، پس چرا خوشحال نیستی؟؟!! احمدرضا گفت : اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم ! در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!! یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود ، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی ، می گفتم احمدرضا تو الان ، پزشکی قبول شده ای ، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟! می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند! می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!... راوی : 🌹 🥀🌴