eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
41.3هزار عکس
17.9هزار ویدیو
355 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍀🌺🌼🌺🍀🌼 جناب عبدالعظیم حقاً و انصافاً به و به تاریخ آبرو داد و عظیمی به گردن همه‌ی و اهل دارد . یاعلی بگذر ز بی پرواییم هرچه هستم، مڪتب الزهراییم ما محبان خادم و خاک دریم حضرت عبدالعظیم را نوڪریم فرخنده میلاد با سعادت مبارک باد . 💐💐🍀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 ، ١٢ ساله ای است که به گفته سید صالح موسوی : " هر وقت اصلحه ژ_3 ، روی می انداخت نوک اسلحه روی زمین می شد.. در تمام روزهای از ٣١ شهریور تا ٢٨ مهر ۵٩ در ماند و به قول تمام بچه‌های باعث دلگرمی رزمنده‌ها بود . شب‌ها که روی پشت بام می‌خوابیدم از من در مورد و می‌پرسید! هر بار او را به بهانه‌ای از بیرون می‌بردیم تا سالم بماند باز غافل که می‌شدیم می‌دیدیم به برگشته و در مشغول کمک است ... آن نوجوان ١٢_١٣ ساله آن روز به وظیفه‌اش عمل کرد .. وظیفه‌اش بود که و را رها کند و از شهرش کند . 🌹 🕊 🥀🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 او با همان جسم کوچک اما روح بزرگ و دل دریایی‌اش به قلب دشمن می‌زد و با وجود مخالفت فرماندهان ، خود را به صف اول نبرد می‌رساند تا از شهر و دیار خود دفاع کند . بهنام چندین بار نیز به اسارت دشمن درآمد ، اما هر بار با توسل به شیوه‌ای از دست آنان می گریختر. برای فریب عراقی ها می زد زیر گریه و می گفت : “ من دنبال مامانم می گردم گمش کردم ” او با بهره گیری از توان و جسارت خود توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن را به دست آورده و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد . عراقی ها که فکر نمی کردند این نوجوان 13 ساله قصد شناسایی مواضع ، تجهیزات و نفرات آنها را دارد ، رهایش می کردند . یک بار که رفته بود شناسایی , عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود ، وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود ، هیچ چیز نمی گفت ، فقط به بچه ها اشاره کرد عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه افتادند . 🌹 🕊 شادی روح و 🕊🌴🌹
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 #شهیده_والامقام #عصمت_پورانوری #قسمت_پنجم تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با ش
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شجاعت روسری سرش کرد. این نشئت گرفته از ایمانش بود که دوست داشت حجابش را حفظ کند . عصمت علاقه وافری به شهادت داشت .او بطور معمول با حجاب کامل میخوابید وقتی از او علت کارش را پرسیدم گفت:به این خاطر که اگر بر اثر حملات موشکی متجاوزین در زیر خروارهائی از خاک و گل فرو رفتم در هنگام بیرون کشیدنم از زیر خاک چشم نامحرم بر من نیفتد. همیشه و هر وقت که امام پیام و یا سخنرانی میفرمود عصمت بلافاصله تند و تند می نوشت.میگفتم فردا روزنامه متن کامل آن را منعکس میکند او میگفت: باید کلام ملکوتی امام را بنویسم تا در رگ و خونم جریان یابد. اعتقاد به قضا و قدرداشت. همیشه میگفت میخواهم با تو به جبهه بیایم و هرکاری که از دستم برآید انجام دهم. به او می گفتم: نه ،تو باید بر تکلیف خویش عمل کنی و سدی پولادین در تدارکات پشت جبهه باشی و تو باید پیام رسان خون من و امثال من باشی .او میگفت: عجبا به این سعادتی که نصیب تو پاسدار عزیز شده که هم اکنون تجسم عینی خون و پیام هستی. نکته ای که زیاد در من اثر کرده این است که چند روز پیش از شهادتش برایم حرفهائی میزد که تعجب آور بود و قابل تأمل، بطوریکه این احساس در من بوجود آمده بود که این بار در جبهه شهید میشوم ولی دیدم که برعکس خودش شهید شد و مرا تنها گذاشت با کوله باری از خون و پیام و به سنگینی واژه ” مسئولیت ”. 🌹🕊🥀
🌴💐🌺🌸🌺💐🌴 نبودنش است نیامدنش است ترک یک یک به سوی نسل ما نسل است 🌺🌸 🌸🌺 🌴🌺💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا