eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب العارفین... . «گرچه تعلیمات مردم واجب است تزکیه قبل از تعلم واجب است تربیت یعنی که خود را ساختن بعد از آن بر دیگران پرداختن...» . 🕊 ❤️ . 🕊قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ خانم معترض می فرماید: اگر امریکا هم به ما حمله کنه بهتر از این زندگیه که ما داریم‼️چون شب می‌خوابیم صبح بلند نشده می بینیم دلار شده فلان تومن! 🔻 پاسخ های مجری، شنیدنی، به‌یاد‌ماندنی،آینده‌نگرانه،عالمانه و بیدارکننده‌ی دل‌ها و ذهن‌های انحراف‌یافته می‌باشد. ✍ از صفر تا صد مذاکره را ببینید، قضاوت نهایی با شما!
🔰 عبدالله گنجی فعال سیاسی اصولگرا در پی انتشار اسنادی از تخلف در مجموعه تحت مدیریت امام جمعه موقت تهران، در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: 🔹نامه حاج آقا صدیقی را حمل بر صحت می گذارم. علتش این که پذیرفته است مدیریت خودش اشکال دارد و آماده پاسخگویی قضایی است و به توجیه و انکار و جدل در موضوع رو نیاورده است. 🔹لذا افشاکننده با هر نیتی هم سوت زده باشد باید اول توسط خود صدیقی مورد تقدیر قرار گیرد.
🎥 در بیمارستان شفای غزه چه می‌گذرد 🔻گزارش میدانی از حجم جنایات در این بیمارستان! 🗣خبرنگار الجزیره مستقر در نزدیکی بیمارستان شفا: 🔸صدای گلوله و بمباران قطع نمی‌شود، صهیونیست‌ها اجازه کمک‌رسانی امدادگران به مجروحان را نمی‌دهند و مانع خروج آوارگان از بیمارستان شده‌اند. 🔹پیکرهای شهدا درون ساختمان‌های بیمارستان و خیابان‌های اطراف دیده می‌شود، نظامیان صهیونیست برای پیشروی در بیمارستان از آوارگان به عنوان سپر انسانی استفاده می‌کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝باز می آیید و ما در نورافشانی زیبای ظهورتان ، عبور پروانه‌های شادی را در آسمان آرزوهایمان دنبال خواهیم کرد و لبخند ، میهمان جاودانه‌ی چهره هایمان خواهد شد ... باز می آیید و دنیا پر از صلح و عدالت و شادی خواهد گردید و پرستوها بازخواهند گشت و زندگی آغاز خواهد شد ... به همین زودی ... به همین نزدیکی ...🏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺🍃 سلام مولای من ! سلام بر بلندای رشادتت ... سلام........... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلاٰمُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنين ، وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسٰاءِ الْعٰالَمينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِەِ ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🍃🌺اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌺🍃 🌹🍃 ....🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید . 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ 🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم 🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا 🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 «قانون انتظار» را خوب فهمیده بود. «منتظر هرچه که باشی، بالاخره وارد زندگی‌ات می‌شود.» روزی نبود که به شب برسد و حرفی از شهادت نزند. فکر همه جایش را هم کرده بود... و چه خوب به آرزویش رسید؛ توی همین شهر؛ بین همین مردم... شهید مدافع امنیت وطن، «امیر کمندی» را می‌گویم. و امروز «هانیه نوری» عزیز، دوست نویسنده‌مان، واسطه شده تا سرکار خانم «پریسا مرادی» را، همراه با همسر شهیدش، میزبان مهمانی امروزمان کند...
🥀 نام و نام خانوادگی شهید: امیر کمندی تولد: ۱۳۷۰/۵/۲۲، تهران. شهادت: ۱۴۰۱/۸/۷، اغتشاشات تهران. گلزار شهید: گلزار شهدای نسیم‌‌شهر، کرج. 🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 📚 یادت هست؟! یادت هست امیر! آن روز ظهر که به خانه آمدی؛ روبه‌رویم نشستی و از کیفت پاکتی درآوردی و به دستم دادی! پرسیدم: «این چیست؟!» گفتی: «وصیت نامه‌ام است.» یادت می‌آید چه کردم؟! اینقدر ناراحت شدم که آن را پاره کردم. بی‌آنکه بخوانمش! و تو چه آرام و متین گفتی: «عیبی ندارد؛ دوباره می‌نویسم!» مانده‌ام چرا منی که همیشه تو را شهید زنده می‌دیدم، حالا مرد کاملی که مهیای رفتن می‌شد را نمی‌دیدم؟! پلاک و زنجیرت را روبه‌رویم گرفتی و گفتی: «بعد از شهادتم این‌ها را روی قاب عکسم بگذار.» گفتی که: «مرا را در امامزاده حسن به خاک بسپارید.» به یک ماه نکشید. آخرش همان شد که تو می‌خواستی. نگذاشتی حرف دشمن به کرسی بنشیند‌. مردانه رفتی و خودت را به قافله کربلائیان رساندی. یادت هست قرار بود مرا به پابوس امام رئوف‌مان ببری؟! حالا من آمده‌ام تا به زائر امام هشتم سلام کنم. «سلام امیر جانم! شهادتت مبارک!» ✍🏻هانیه نوری ۱۴۰۲/۱۱/۲۵ 👩🏻‍💻طراح: منا بلندیان 🎙با صدای: هانیه‌سادات عباسی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🥀 سرهنگ دوم پاسدار شهید مدافع امنیت «امیر کمندی»، از جوانان اهالی نسیم‌شهر کرج و از نیروی زمینی سپاه بود که آبان‌ماه ۱۴۰۱ در حین مقابله با اغتشاشگران در خیابان ستارخان تهران، به شهادت رسید. او در شرایطی که مشغول انجام وظیفه و مقابله با مخلّان نظم و امنیت بود، بر اثر اصابت نارنجک دستی از بالای پل ستارخان، به ناحیه سر مجروح شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🥀 مرداد ماه ۱۳۷۰ در تهران به دنیا آمد. تا شش سالگی بچه‌ی پرشیطنتی بود اما همین که به مدرسه رفت ناخواسته خیلی آرام شد. نسبت به سنش دانا بود و هر سال شاگرد ممتاز مدرسه می‌شد. بسیار خلاقیت به‌ خرج می‌داد و با چوب و وسایل در دسترس، برای خودش ابزار کار درست می‌کرد. علاقه‌ی زیادی به برق و برق‌کشی داشت و گاها سیم‌کشی خانه‌های محله را انجام می‌داد. چون خودش زرنگ و درس‌خوان بود برای برادرهایش هم آرزوی موفقیت می‌کرد و پیگیر کار و درس‌ و مشق‌شان می‌شد. همیشه از آنها می‌خواست در هر حال و شرایط شرمنده‌ی نظام نشوند. در امر کاسبی پدر هم حساس بود تا مبادا حق‌الناسی پیش بیاید و حقی از کسی ضایع شود. پدر و مادرش هیچ‌وقت به خاطر ندارند از او ناراحت شده باشند؛ چرا که احترام بسیاری برایشان قائل بود. در زمان کسالت مادر، امیر همه کارهایش را رها می‌کرد و به امورات مادرش می‌پرداخت. او در دانشگاه در رشته مهندسی برق قم قبول شد؛ اما بعد از آن در سپاه استخدام شد و ادامه تحصیل داد. 🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🥀 شهید امیر کمندی از زبان همسرش سرکار خانم پریسا مرادی🎤 «امیر در خانواده‌ای بسیار مذهبی و مؤمن بزرگ شده و پرورش یافته بود. فرزند دوم خانواده بود و دو برادر و یک خواهر داشت. واسطه آشنایی من و امیر رفاقتی بود که بین او و برادرم وجود داشت. به واسطه همین رفاقت، خانواده‌هایمان هم، باهم رفت‌وآمد داشتند و همدیگر را به خوبی می‌شناختیم. امیر با مادرش در مورد علاقه‌اش به من صحبت کرده بود و نهایتا مادر او برای خواستگاری به خانه ما آمد. همان ابتدا مادر امیر، از شغل پسرش و تعهد زیادی که به لباس پاسداری دارد صحبت کرد. خودش هم از مأموریت‌های کاری‌اش گفت. از سختی زندگی با یک فرد نظامی و از شهادت و... صحبت کرد. من شغل پاسداری را دوست داشتم و با توکل به خدا به امیر پاسخ مثبت دادم. از حیا، ایمان و ارادت امیر به اهل‌بیت علیهم‌السلام بسیار خوشم آمد. ما بعد از یک مراسم ساده و سنتی، زندگی‌مان را آغاز کردیم. ثمره زندگی ۶ ساله من و امیر، دو فرزند به نام‌ نازنین‌زهرا و محمد‌حسین است. نازنین‌زهرا حالا ۵ سال و محمدحسین ۲ سال دارد. رشته تحصیلی امیر، برق بود و بعد از اخذ لیسانسش وارد سپاه شد. خیلی کم در خانه حضور داشت. بیشتر اوقات در مأموریت بود. گاهی هم اضافه‌کار می‌ایستاد و پول همان اضافه کاری را برای نیازمندان و افراد کم درآمد هزینه می‌کرد‌. اما وقتی در خانه بود سنگ تمام می‌گذاشت و بچه‌ها را برای تفریح و گردش به بیرون می‌برد. در امور خانه من را همراهی می‌کرد و پدری نمونه برای بچه‌هایش بود. رفتارهای امیر بی‌نظیر بود آنقدر که من، او را به چشم یک شهید زنده می‌دیدم. آخر هفته‌ها اگر می‌فهمید دوستی، آشنایی، کسی برق خانه‌اش دچار مشکل شده و از پس هزینه‌های تعمیر آن برنمی‌آید، در خانه نمی‌ماند و تا مشکل او را حل نمی‌کرد، آرام نمی‌گرفت. امیر ظاهر و باطنی بسیار نورانی داشت. خادم امام حسین علیه‌السلام بود. از همان ۶ سالگی، محرم‌ها به آشپزخانه هیئت می‌رفت و به استکان شستن و کفش جفت کردن مشغول می‌شد. او از بدحجابی به‌شدت بدش می‌آمد و همیشه می‌گفت: «ما که در کشوری انقلابی زندگی می‌کنیم و شهید داده‌ایم چرا باید بازهم بی‌حجابی در کشورمان رواج داشته باشد!» به جرأت می‌توانم بگویم که امیر هر روز از شهادت حرف می‌زد. به هر بهانه‌ای سر صحبت را تا شهادتش پیش می‌برد و تنها چیزی که از من می‌خواست این بود که برای شهادت و تعجیل در آن دعا کنم. وقتی حاج قاسم شهید شد می‌گفت: «همه رفتند و من جا ماندم. خوش به حال حاج قاسم که مردم اینگونه بدرقه‌اش می‌کنند. کاشکی من هم همین گونه بدرقه شوم.» 🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🥀 قرار بود پنجم آبان ماه، برای اولین بار به زیارت امام رضا علیه‌السلام برویم. از صبح همه کارها را انجام داده و چشم انتظار بودم تا خبری از امیرم برسد. ۸شب بود که با من تماس گرفت و گفت: «خیابان‌ها شلوغ شده؛ آشوبگرها به خیابان ریخته‌اند. من باید بیشتر بمانم.» نیمه‌شب شد و خبری از او نشد. با او تماس گرفتم. یکی از همکارانش گوشی را برداشت و گفت: «امیر دو - سه ساعت دیگر باز می‌گردد.» همین که گوشی را قطع کردم، دلشوره گرفتم. دوباره زنگ زدم. همکارش گوشی را برداشت و گفت: «امیر تصادف کرده و زخمی شده. ما او را به بیمارستان می‌بریم. شما نگران نباشید.» ولی هرلحظه نگرانی من بیشتر و بیشتر می‌شد. بار دیگر تماس گرفتم. این بار دیگر گوشی امیر خاموش شده بود. ساعت حدود دو نیمه شب بود. پدرشوهرم به خانه ما آمد. از من خواست آماده شوم و همراه بچه‌ها به خانه‌شان بروم. دلم را به قسم همکار امیر قرص کرده بودم که امیر فقط کمی مجروح شده! اما دلشوره امانم نمی‌داد و زیر لب صلوات می‌فرستادم. هنوز در شوک زخمی شدن امیر بودم. همین که به خانه مادر امیر رسیدیم، دیدم افراد زیادی در خانه‌اند. زمزمه‌ها و اشک‌ها را که می‌دیدم سعی می‌کردم به بقیه تسلی خاطر بدهم. می‌گفتم: «بابا! امیر فقط زخمی شده، شهید نشده نگران نباشید.» برادر امیر آمد و گفت: «قرار است همکاران امیر به خانه ما بیایند.» همانجا بود که دلم لرزید. امیر قبلا به من گفته بود اگر شهید شوم همکارانم خبر شهادتم را برایت می‌آورند. ساعتی گذشت. همکاران امیر به خانه آمدند و با مقدمه‌ای خبر شهادت امیر را به من دادند. صدای گریه‌ها که تا این لحظه آرام و بی‌صدا بود در خانه اوج گرفت. شیرین‌زبانی‌های نازنین‌زهرا نمک بر زخم همه می‌پاشید. همانجا به امیر گفتم: «چقدر زود به آرزوی خودت رسیدی و من را تنها گذاشتی.» آری نارنجک نفاق و کینه آشوبگران همه دارایی مرا به یکباره از من گرفت. وعده دیدار ما با پیکر شهید نزدیک بود اما زمان به کندی می‌گذشت. در معراج شهدا وقتی میان پرچم سه رنگی که برای اعتلا و عزتش، جانش را هدیه کرده بود دیدمش مات ماندم. مات مردی که خیلی زودتر از آن چیزی که من تصورش را می‌کردم به خواسته‌اش رسیده و شهادت نصیبش شده بود. رفتم نزدیک پیکرش؛ سلام کردم و گفتم: «امیر جان شهادتت مبارک.» تشییع او را هرگز از یاد نمی‌برم. او به تشییع حاج قاسم غبطه می‌خورد این همراهی مردم را سعادت می‌دانست و خدا خواست که او در همان حال و هوا تا خانه ابدی‌اش بدرقه شود. امیر طبق وصیت خودش در امام زاده حسن تشییع و تدفین شد. 🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
شیرین زبانی‌های نازنین‌زهرا برای پدر تمامی نداشت؛ حتی روزی که برای وداع با پدر کنار پیکرش نشست و گل های رنگارنگ را روی تابوت بابا چید… 🥀🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid