*لبخند ماندگار مداح
ازدواج رضا در ذیالحجه بود. حدوداً 2 ماه بعد از آن در روز اربعین مجروح شد و 9 روز در بیمارستان اهواز در کما بود. مادر خواب دید رضا بعد از اینکه کوچک و کوچکتر شد، ناگهان پر میزند و میرود! همه اقوام بخاطر وضعیت رضا به اهواز آمدند. روز 28 صفر رضا به شهادت رسید. وقتی او را به تهران آوردند پیکرش 2 روز هم در معراج شهدا ماند.
بعد این همه مدت، وقتی پیکر برای تدفین به بهشت زهرا منتقل شد ناگهان دیدیم رضا میخندند... البته گویا قبل از ما، افراد حاضر در معراج هم متوجه این صحنه شدند و از چهره رضا عکس گرفتند... همان عکس معروف شهید رضا.

شهید رضا قنبری (معروف به شهید خندان)
*پسرت در کربلا دفن شده!
همسایه عراقی داشتیم که ایام شهادت رضا به خانه ما آمد و گفت «حاج خانم چرا گریه میکنی؟ ناراحت نباش، پسرت الآن کربلا دفن شده!» تعجب کردم گفتم «یعنی چی؟» گفت «دیشب برادرم از کربلا تماس گرفت، مشخصاتی داد و گفت این فرد را میشناسی؟ گفتم بله. همسایه ما است. گفت من دیشب خواب دیدم یک هیأت این شهید را به اینجا آورده، سبزپوش کردند و می خواهند در حرم امام حسین علیه السلام دفن کنند. در خواب به من گفتند این شهید رضا قنبری است که همسایه خواهر شماست!»
رضا همیشه به من میگفت «مامان من دوست دارم پایین ضریح امام حسین(ع) بروم، قفل ضریح را بگیرم و شهید شوم! میگفت این تنها آرزوی من است!» مداح تیربارچی در 16 آبان 64 در منطقه جنوب آسمانی شد.

*یاران امام در گهواره
«از همان خفقان سال 42 عکس حضرت امام روی تاقچه خانه ما بود. یادم میآید که وقتی امام آن جمله تاریخی یاران من در گهواره هستند را گفتند هادی شیرخوار بود.»
بین خاطرات مادر، ناخودآگاه حاج آقا آهی کشید و گفت «به خدا، به والله، به امام زمان، اینها زندهاند!»
*بیتابی مادرانه
از مادر پرسیدیم بعد از شهادت پسرها زیاد بیتابی کرده؟ گفت «نه زیاد.» و دیگر ادامه نداد. به گمانم بغض و درد همزمان مانع ادامه حرفهایش بود. خواهر شهدا به کمک مادر آمد و حرفهای او را کامل کرد «آن زمان بنایمان این بود که دشمن شاد نشویم.»
تمام این حرفها اما دلیل نشد که حاج آقا نگوید که «حاج خانم تا ساعت 3 نیمه شب کنار دیوار عکس شهدا مینشیند و دلتنگی میکند.»
*چرا راضی نباشم؟
«از شهادت بچهها ناراضی نیستم. اما خب، دلتنگی میکنم. زیاد دلتنگ میشوم... گاهی تا صبح بیدارم از ناراحتی.... اما الحمدالله، الهی شکر.» اینها را مادر دوباره میگوید. انگار که نگران بود حق حرفش ادا نشده باشد...
«بچههایم شیر به شیر بودند. 3 پسر، 3 دختر؛ رضا، هادی، مهدی، معصومه، فاطمه و منصوره.» حاج خانم ادامه میدهد «با اینکه پسر عمه و دختردایی هستیم، اما من قمی بودم و حاجآقا تهرانی.» و به شوخی میگوید «مرا آورد تهران!» انگار که به زور آمده باشد! حاجآقا هم که بهنظر دست کمی از همسرش ندارد، سریع به شوخی و خنده جواب میدهد «حاج خانم را به من انداختهاند» و همه با هم میخندیدم...
از پدرم پرسیدم راضی بودید که بچهها به جبهه بروند؟ با قاطعیت گفت «بله! رضایت یعنی چه؟ موضوع اسلام است... چرا راضی نباشم?»
*صفر هستیم!
مادر میگفت «در برابر کارهایی که دیگران در جبههها انجام دادهاند، ماها صفر هستیم. به قرآن قسم خجالت میکشم از اینکه بگویم ما چه کارهایی کردیم... آنها چه ستمها و سختیهایی کشیدهاند... حتی اینها که جانباز هستند...»
*عیدی مادرانه
قبر بچهها بالا سر قبر شهید پلارک است، قطعه 26. هر سال لحظه تحویل سال نو، مادر آش رشته تهیه میکند و سر قبر شهدا پخش میکند. انگار که میخواهد به آنها که دید و بازدید عید به دیدن پسرها میآیند عیدی بدهند.
*گلایه خواهر شهید از نقل خاطرات بیسند
منصوره خانم با ناراحتی میگفت خاطرهای شهید رضا نقل میشود که صحت ندارد؛ «ترکش خمپاره سینهاش رُو چاک داده بود و روی زمین افتاد و زمزمه میکرد. مصاحبهگر میگفت دوربین را برداشتم و رفتم بالای سرش.
داشت آخرین نفساشو میزد. ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری؟ با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط مقدم کُمپُوت میفرستند، عکس رُوی کمپوتها را جدا نکنند! گفتم داره ضبط میشه برادر، یه حرفِ بهتری بگو؟
با همون طنازی گفت: آخه نمیدونی، سه بار بهم، رُب گوجه افتاده!
و لحظاتی بعد چشمانش را بست، لبخندی زد و شهید شد.» منصوره خانم ادامه داد که «برادرم در بیمارستان به شهادت رسیده است نه در خط مقدم! این خاطرات را اساساً تأیید نمیکنیم.»
*نذر پسرها
هادی عاشق آش جو بود برای همین بعضیها آش جو نذر هادی میکنند. حتی برخی به محله ما میآیند زیر تابلو نام پسرها در ابتدای خیابان، نذر میکنند و حتی نذری پخش میکنند.
* حاجت به امامزاده داوود
«میدانستم که هادی قبل از شهادت 200 تومان نذر امامزاده داوود کرده بود که به دیدن حضرت امام برود. بعد از شهادت، کیف هادی را که آوردند یک زیارت عاشورای خونی در آن بود و در کنار دیگر وسایل، 200 تومان پول نقد!»

پیشانیبند خونی شهید رضا قنبری (معروف به شهید خندان)
منصوره ادامه داد «به ذهنم آمد که احتمالاً این همان پول نذری هادی است که فرصت نکرده ادا کند. 200 تومان او را به حرم امامزاده داوود رساندم.»
منبع: فارس
وصیت نامه :
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون.
آنها را كه در را خدا شهيد مي شوند مرده نپنداريد بلكه آنها زنده اند و نزد خدايشان روزي مي خورند.
بنام الله پاسدارحرمت خون شهيدان و ياري دهنده مستضعفان و درهم كوبنده ستمگران،با سلام و درود فراوان بر حجت ابن الحسن عسكري مهدي موعود (عج) و نايب بر حقش خميني كبير و با سلام و درود بر رزمندگان اسلام و سلام و درود بر شهيدان راه خدا كه آگاهانه و مخلصانه به سوي معبودشان شتافتند.
با سلام بر اسيران كه الان در گوشه زندانهاي بغداد شكنجه مي بينند و منتظر حمله بزرگ رزمندگان اسلام هستند.
با سلام و درود بر تمامي مردم ايران زمين و با سلام و درود فراوان بر امت هميشه در صحنه كوار كه با شور و شوق فراوان جوانان خود را تقديم اسلام مي نمايند و سلام و درود فراوان بر مردم شهيد پرور روستاي اكبرآباد كه با دادن خون جوانان خود درخت اسلام را آبياري كرده اند و من هم افتخار مي كنم كه بزرگ شده اين خطه شهيد پرور هستم.
اگر تكه تكه هم بشوم دست از دين اسلام بر نمي دارم.
دين اسلام دين كاملي است كه توسط خداوند حكيم به رسولش وحي شده و يك كتاب عظيم به نام قرآن بوجود آمده است.
مگر اين چه ديني است كه بعد از 14 قرن ما برايش اينقدر جنگ و جدال مي كنيم .كمي درباره اين جمله فكر كنيد كه آيا اسلام دين خون بر شمشير و ديني نيست كه در همه مراحل پيروز بوده.
پس چرا شما به دنياي فاني،كه فاني و نابود شدن آن حتمي است چسبيده وآن را كه شامل خانه و زن و فرزند است رها نمي كنيد و به طرف جبهه ها نمي آييد تا دين خدا را ياري دهيد.
بخدا قسم از من حقير بشنويد مال اين دنيا هيچ ارزشي ندارد و هيچ بهانه و دليلي براي شركت نكردن در جنگ را نداريد.
ولي حب دنيا و سستي ايمان نميگذارد شما بسوي خداي خود بشتابيد.
بترسيد از اينكه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پيش امام زمان (عج) باز مي شود.
نكند خداي ناكرده امام زمان (عج) از دست ما ناراحت و شرمنده شود.
مگر خون شما از خون امام حسين (ع) و يارانش رنگين تر است و يا از آ نان معصوم تريد.
در راه اسلام شهيد شدند تا اين آزادي را براي شما بدست آورند.
بياييد لااقل اگر ايمان نداريد آزاد مرد باشيد.
نگذاريد كه دشمن به خاك و ناموس شما تجاوز كند.
قرآن مي فرمايد:هر كس خود را شناخت خداي خود را شناخته است.
بياييد فكر كنيد و ببينيد كه هستيد،از كجا آمده ايد و به كجا خواهيد رفت.
والسلام...
فرازهایی از وصیتنامه شهید رضا قنبری:
اگر تکه تکه هم بشوم دست از دین اسلام بر نمی دارم.
بخدا قسم از من حقیر بشنوید مال این دنیا هیچ ارزشی ندارد و هیچ بهانه و دلیلی برای شرکت نکردن در جنگ را ندارید. ولی حب دنیا و سستی ایمان نمی گذارد شما بسوی خدای خود بشتابید.
بترسید از اینکه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پیش امام زمان (عج) باز می شود. نکند خدای ناکرده امام زمان (عج) از دست ما ناراحت و شرمنده شود.
مگر خون شما از خون امام حسین (ع) و یارانش رنگین تر است و یا از آنان معصوم ترید. در راه اسلام شهید شدند تا این آزادی را برای شما بدست آورند.
بیایید لااقل اگر ایمان ندارید آزاد مرد باشید. نگذارید که دشمن به خاک و ناموس شما تجاوز کند.
قرآن می فرماید: هر کس خود را شناخت خدای خود را شناخته است. بیایید فکر کنید و ببینید که هستید، از کجا آمده اید و به کجا خواهید رفت.
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌷 پاسدار شهید رضا قنبری ♦️ معروف به شهید خندان، شهیدی که موقع کفن شدن، لبخند می زند 🌷 تولد ۶ فرور
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر
#شهید_رضا_قنبری
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شادی روح شهدا صلوات.
🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀