* شهید گریه ندارد
مادر صحبتهای دختر را ادامه میدهد «روز بعد از عاشورا به روضهای رفتم که خانه همسایه برقرار بود. بین مراسم دخترها دنبال من آمدند که مرا به خانه ببرند، قبول نکردم. گفتم اجازه بدهید مراسم به اتمام برسد. بعد مراسم وقتی به خانه رفتم، دیدم خانه غلغله است. همه هادی را خیلی دوست داشتند.
بین مراسمهای هادی یک خانم متدین به من گفت شما چرا گریه و بیتابی نمیکنی؟ به او گفتم این حرفها از شما بعید است! عیب است این حرف! این بچه شهید شده! شهید که گریه ندارد.»
*لباس سفید پدر برای مراسم پسر
پدر میگوید «در خیابان بودم که خبر شهادت هادی را به من دادند. یک پیراهن سفید پوشیدم و برای مراسم هادی به مسجد رفتم. همه تعجب کردند. به آنها گفتم «این شهدا زندهاند. این وصیت هادی بود که میخواست در مراسم او لباس مشکی نپوشیم.»
خواهر در تکمیل حرفهای پدر ادامه میدهد «به خاطر وصیت هادی، همه اقوام درجه اول در شب هفتم هادی، از مغازههای اطراف روسریهای رنگی خریدند و به خانه ما آمدند. هر کس ما را میدید شروع به گریه میکرد. البته مهمانها که میآمدند لباس مشکی به تن داشتند.»
*مراسم عاشورا
بعد از شهادت هادی، هر سال در روز عاشورا برای هادی در خانه مراسم برگزار میکردیم، البته تا 3 سال!

* من دیگر نیستم!
در آخرین مراسم بهیاد ماندنی روز عاشورا، که رضا طبق معمول مشغول سیاهپوش کردن خانه و سیمکشیهای بلندگو بود، برای اولینبار به من گفت: «منصوره بیا اینها را یاد بگیر. بعد از این خودت باید این کارها را انجام بدهی. من دیگر نیستم! بیا سیمکشی میکروفن و سیاهپوش کردنها را یاد بگیر.»
آنقدر شوخطبع بود که وقتی از شهادت حرف میزد، زیاد جدی نمیگرفتیم. این حرفهایش را هم به حساب شوخی میگذاشتم!
*نباید کم از ما یاد کنید!
همان روز، رضا که با آن وضعیت پاهای کوتاه و بلندش، پاچههای شلوارش را بالا زده و در حیاط مشغول شستشو بود، یکدفعه با سرحالی و نشاط گفت «من دلم میخواهد یا اربعین شهید شوم یا شهادت امام حسن!»
بعد ادامه داد «اگر عاشورا شهید شوم، کم کار میشوید!» میخندید و سر به سر ما میگذاشت. میگفت «در این صورت فقط یک مراسم برگزار میکنید و کارهایتان کم و راحت است! باید همیشه به یاد ما باشید.» ظاهراً حرفهایش شوخی و خنده بود اما همین هم شد. اربعین مجروح شد و شهادت امام حسن (ع) به شهادت رسید. همان سال 64!
بعد از شهادت هادی و رضا، مهدی به جبهه رفت البته با 3 سال زیاد کردن سنش در شناسنامه! تا انتهای جنگ و عملیات مرصاد در جبهه حضور داشت که البته ترکشی کنار قلبش جاگیر شد و مجروحش کرد.
شهید رضا قنبری (معروف به شهید خندان)
*ورزش باستانی
رضا اهل رفتن به زورخانه بود برای همین در جبهه هم گودالی میکند و ورزش باستانی انجام میداد. شوخطبعی، سرحالی و دلرحمی از خصوصیاتش بود. بعد از شهادتش متوجه شدیم که سرپرستی چند بچه یتیم را هم به عهده داشت.
*رضا قنبری خرابکار است!
رضا در ارومیه سرباز بود. دوستی ارمنی داشت که آنقدر روی او کار کرد که دوستش شهادتین خواند و مسلمان شد. رضا از پدر پول میگرفت و به سربازها میداد. با این کار هم برای رفع مشکلات سربازها کمک میکرد و هم راه رفاقت را برای آشناکردنشان با اسلام و انقلاب باز میکرد.
بارها در دوران سربازی، زندانی شد. شاید یکی دلائلش این کارهایش بود. زیاد از اینکه چه میکند حرفی نمیزد. روی در و دیوار سرویسهای بهداشتی شعار بر علیه شاه مینوشت و... اینهم دلیل دیگری بود که رژیم پهلوی را مطمئن میکرد که رضا قنبری یک خرابکار است.

نفر وسط، شهید رضا قنبری (معروف به شهید خندان)
* مداح محل
رضا مداح اهل بیت محله بود. قبل از شهادتش، کاروانی از هیأتیهای محل را برای زیارت به مشهد برد.
در جبهه هم مداحی میکرد. در مدت 2 ماهی که در بیمارستان شرکت نفت بستری بود از صدا و سیما برای مصاحبه آمده بودند آنجا، در آن فیلم هم رضا مداحی کرده بود که به گمانم از صدا و سیما پخش شد.
*یک طبقه از تابلو قبر مال من است!
تابلوی بالاسر قبر هادی را رضا آماده کرده بود. به من گفت «تابلو را دو طبقه میسازم. چون یک طبقه آن مال من است!» همانجا عکسی از او گرفتم. جالب است که رضا همانجا دفن شد!
کنار قبر هادی، قبر دیگری بود و فضا برای قبر جدید وجود نداشت. وسط دو قبر در حد یک موزاییک فضا بود. یادم هست که خودش لبه پاهایش را در آن نقطه روی زمین زد و گفت «همینجا من را دفن کنید همینجا!» همین هم شد! رضا آنجا دفن شد. منصوره ادامه میدهد «اصلاً وقتی رضا شهید شد، گویا این قبر دقیقاً برای او ساخته شده بود. کاملاً اندازهاش بود.» قطعه 26، ردیف 35.

*لبخند ماندگار مداح
ازدواج رضا در ذیالحجه بود. حدوداً 2 ماه بعد از آن در روز اربعین مجروح شد و 9 روز در بیمارستان اهواز در کما بود. مادر خواب دید رضا بعد از اینکه کوچک و کوچکتر شد، ناگهان پر میزند و میرود! همه اقوام بخاطر وضعیت رضا به اهواز آمدند. روز 28 صفر رضا به شهادت رسید. وقتی او را به تهران آوردند پیکرش 2 روز هم در معراج شهدا ماند.
بعد این همه مدت، وقتی پیکر برای تدفین به بهشت زهرا منتقل شد ناگهان دیدیم رضا میخندند... البته گویا قبل از ما، افراد حاضر در معراج هم متوجه این صحنه شدند و از چهره رضا عکس گرفتند... همان عکس معروف شهید رضا.

شهید رضا قنبری (معروف به شهید خندان)
*پسرت در کربلا دفن شده!
همسایه عراقی داشتیم که ایام شهادت رضا به خانه ما آمد و گفت «حاج خانم چرا گریه میکنی؟ ناراحت نباش، پسرت الآن کربلا دفن شده!» تعجب کردم گفتم «یعنی چی؟» گفت «دیشب برادرم از کربلا تماس گرفت، مشخصاتی داد و گفت این فرد را میشناسی؟ گفتم بله. همسایه ما است. گفت من دیشب خواب دیدم یک هیأت این شهید را به اینجا آورده، سبزپوش کردند و می خواهند در حرم امام حسین علیه السلام دفن کنند. در خواب به من گفتند این شهید رضا قنبری است که همسایه خواهر شماست!»
رضا همیشه به من میگفت «مامان من دوست دارم پایین ضریح امام حسین(ع) بروم، قفل ضریح را بگیرم و شهید شوم! میگفت این تنها آرزوی من است!» مداح تیربارچی در 16 آبان 64 در منطقه جنوب آسمانی شد.

*یاران امام در گهواره
«از همان خفقان سال 42 عکس حضرت امام روی تاقچه خانه ما بود. یادم میآید که وقتی امام آن جمله تاریخی یاران من در گهواره هستند را گفتند هادی شیرخوار بود.»
بین خاطرات مادر، ناخودآگاه حاج آقا آهی کشید و گفت «به خدا، به والله، به امام زمان، اینها زندهاند!»
*بیتابی مادرانه
از مادر پرسیدیم بعد از شهادت پسرها زیاد بیتابی کرده؟ گفت «نه زیاد.» و دیگر ادامه نداد. به گمانم بغض و درد همزمان مانع ادامه حرفهایش بود. خواهر شهدا به کمک مادر آمد و حرفهای او را کامل کرد «آن زمان بنایمان این بود که دشمن شاد نشویم.»
تمام این حرفها اما دلیل نشد که حاج آقا نگوید که «حاج خانم تا ساعت 3 نیمه شب کنار دیوار عکس شهدا مینشیند و دلتنگی میکند.»
*چرا راضی نباشم؟
«از شهادت بچهها ناراضی نیستم. اما خب، دلتنگی میکنم. زیاد دلتنگ میشوم... گاهی تا صبح بیدارم از ناراحتی.... اما الحمدالله، الهی شکر.» اینها را مادر دوباره میگوید. انگار که نگران بود حق حرفش ادا نشده باشد...
«بچههایم شیر به شیر بودند. 3 پسر، 3 دختر؛ رضا، هادی، مهدی، معصومه، فاطمه و منصوره.» حاج خانم ادامه میدهد «با اینکه پسر عمه و دختردایی هستیم، اما من قمی بودم و حاجآقا تهرانی.» و به شوخی میگوید «مرا آورد تهران!» انگار که به زور آمده باشد! حاجآقا هم که بهنظر دست کمی از همسرش ندارد، سریع به شوخی و خنده جواب میدهد «حاج خانم را به من انداختهاند» و همه با هم میخندیدم...
از پدرم پرسیدم راضی بودید که بچهها به جبهه بروند؟ با قاطعیت گفت «بله! رضایت یعنی چه؟ موضوع اسلام است... چرا راضی نباشم?»
*صفر هستیم!
مادر میگفت «در برابر کارهایی که دیگران در جبههها انجام دادهاند، ماها صفر هستیم. به قرآن قسم خجالت میکشم از اینکه بگویم ما چه کارهایی کردیم... آنها چه ستمها و سختیهایی کشیدهاند... حتی اینها که جانباز هستند...»
*عیدی مادرانه
قبر بچهها بالا سر قبر شهید پلارک است، قطعه 26. هر سال لحظه تحویل سال نو، مادر آش رشته تهیه میکند و سر قبر شهدا پخش میکند. انگار که میخواهد به آنها که دید و بازدید عید به دیدن پسرها میآیند عیدی بدهند.
*گلایه خواهر شهید از نقل خاطرات بیسند
منصوره خانم با ناراحتی میگفت خاطرهای شهید رضا نقل میشود که صحت ندارد؛ «ترکش خمپاره سینهاش رُو چاک داده بود و روی زمین افتاد و زمزمه میکرد. مصاحبهگر میگفت دوربین را برداشتم و رفتم بالای سرش.
داشت آخرین نفساشو میزد. ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری؟ با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط مقدم کُمپُوت میفرستند، عکس رُوی کمپوتها را جدا نکنند! گفتم داره ضبط میشه برادر، یه حرفِ بهتری بگو؟
با همون طنازی گفت: آخه نمیدونی، سه بار بهم، رُب گوجه افتاده!
و لحظاتی بعد چشمانش را بست، لبخندی زد و شهید شد.» منصوره خانم ادامه داد که «برادرم در بیمارستان به شهادت رسیده است نه در خط مقدم! این خاطرات را اساساً تأیید نمیکنیم.»
*نذر پسرها
هادی عاشق آش جو بود برای همین بعضیها آش جو نذر هادی میکنند. حتی برخی به محله ما میآیند زیر تابلو نام پسرها در ابتدای خیابان، نذر میکنند و حتی نذری پخش میکنند.
* حاجت به امامزاده داوود
«میدانستم که هادی قبل از شهادت 200 تومان نذر امامزاده داوود کرده بود که به دیدن حضرت امام برود. بعد از شهادت، کیف هادی را که آوردند یک زیارت عاشورای خونی در آن بود و در کنار دیگر وسایل، 200 تومان پول نقد!»

پیشانیبند خونی شهید رضا قنبری (معروف به شهید خندان)
منصوره ادامه داد «به ذهنم آمد که احتمالاً این همان پول نذری هادی است که فرصت نکرده ادا کند. 200 تومان او را به حرم امامزاده داوود رساندم.»
منبع: فارس
وصیت نامه :
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون.
آنها را كه در را خدا شهيد مي شوند مرده نپنداريد بلكه آنها زنده اند و نزد خدايشان روزي مي خورند.
بنام الله پاسدارحرمت خون شهيدان و ياري دهنده مستضعفان و درهم كوبنده ستمگران،با سلام و درود فراوان بر حجت ابن الحسن عسكري مهدي موعود (عج) و نايب بر حقش خميني كبير و با سلام و درود بر رزمندگان اسلام و سلام و درود بر شهيدان راه خدا كه آگاهانه و مخلصانه به سوي معبودشان شتافتند.
با سلام بر اسيران كه الان در گوشه زندانهاي بغداد شكنجه مي بينند و منتظر حمله بزرگ رزمندگان اسلام هستند.
با سلام و درود بر تمامي مردم ايران زمين و با سلام و درود فراوان بر امت هميشه در صحنه كوار كه با شور و شوق فراوان جوانان خود را تقديم اسلام مي نمايند و سلام و درود فراوان بر مردم شهيد پرور روستاي اكبرآباد كه با دادن خون جوانان خود درخت اسلام را آبياري كرده اند و من هم افتخار مي كنم كه بزرگ شده اين خطه شهيد پرور هستم.
اگر تكه تكه هم بشوم دست از دين اسلام بر نمي دارم.
دين اسلام دين كاملي است كه توسط خداوند حكيم به رسولش وحي شده و يك كتاب عظيم به نام قرآن بوجود آمده است.
مگر اين چه ديني است كه بعد از 14 قرن ما برايش اينقدر جنگ و جدال مي كنيم .كمي درباره اين جمله فكر كنيد كه آيا اسلام دين خون بر شمشير و ديني نيست كه در همه مراحل پيروز بوده.
پس چرا شما به دنياي فاني،كه فاني و نابود شدن آن حتمي است چسبيده وآن را كه شامل خانه و زن و فرزند است رها نمي كنيد و به طرف جبهه ها نمي آييد تا دين خدا را ياري دهيد.
بخدا قسم از من حقير بشنويد مال اين دنيا هيچ ارزشي ندارد و هيچ بهانه و دليلي براي شركت نكردن در جنگ را نداريد.
ولي حب دنيا و سستي ايمان نميگذارد شما بسوي خداي خود بشتابيد.
بترسيد از اينكه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پيش امام زمان (عج) باز مي شود.
نكند خداي ناكرده امام زمان (عج) از دست ما ناراحت و شرمنده شود.
مگر خون شما از خون امام حسين (ع) و يارانش رنگين تر است و يا از آ نان معصوم تريد.
در راه اسلام شهيد شدند تا اين آزادي را براي شما بدست آورند.
بياييد لااقل اگر ايمان نداريد آزاد مرد باشيد.
نگذاريد كه دشمن به خاك و ناموس شما تجاوز كند.
قرآن مي فرمايد:هر كس خود را شناخت خداي خود را شناخته است.
بياييد فكر كنيد و ببينيد كه هستيد،از كجا آمده ايد و به كجا خواهيد رفت.
والسلام...
فرازهایی از وصیتنامه شهید رضا قنبری:
اگر تکه تکه هم بشوم دست از دین اسلام بر نمی دارم.
بخدا قسم از من حقیر بشنوید مال این دنیا هیچ ارزشی ندارد و هیچ بهانه و دلیلی برای شرکت نکردن در جنگ را ندارید. ولی حب دنیا و سستی ایمان نمی گذارد شما بسوی خدای خود بشتابید.
بترسید از اینکه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پیش امام زمان (عج) باز می شود. نکند خدای ناکرده امام زمان (عج) از دست ما ناراحت و شرمنده شود.
مگر خون شما از خون امام حسین (ع) و یارانش رنگین تر است و یا از آنان معصوم ترید. در راه اسلام شهید شدند تا این آزادی را برای شما بدست آورند.
بیایید لااقل اگر ایمان ندارید آزاد مرد باشید. نگذارید که دشمن به خاک و ناموس شما تجاوز کند.
قرآن می فرماید: هر کس خود را شناخت خدای خود را شناخته است. بیایید فکر کنید و ببینید که هستید، از کجا آمده اید و به کجا خواهید رفت.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌷 پاسدار شهید رضا قنبری ♦️ معروف به شهید خندان، شهیدی که موقع کفن شدن، لبخند می زند 🌷 تولد ۶ فرور
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر
#شهید_رضا_قنبری
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شادی روح شهدا صلوات.
🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
فرازهایی از وصیتنامه شهید رضا قنبری: اگر تکه تکه هم بشوم دست از دین اسلام بر نمی دارم. بخدا قسم از
آخرین دلگویه مون :) 🥀
ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨
بمونید برامون 🙏
مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست
دعوت شده شهدا هستید😍❤️
آخرین قلم 🍃
التماس دعا🕊
پست آخر
شبتون شهدایی
•|سـرشرابریدنـدوزیرلبگفت
•|فداۍسرتسـرکھقـابلنـدارد
🌻___________
↳🥀🕊』
#تودعوتشدھیشهیدِبےسرۍ💌••
﷽
#سلام_امام_زمانم♥️
هر صبح، به شوق عهد دوباره
با شما چشمم را باز میکنم
#عهدمیکنمباشما،
هر روز که میگذرد،
عاشقانه تر از قبل
چشم به راهتان باشم...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌸🍃گلزار خانه علی و فاطمه به سومین گل آراسته میشود
🌸🌿🌸🌿🌸🌿عزیزان امام زمان عج خواهش کردند که به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حقّ عمّهام حضرت زینب س ((سه مرتبه))قسم دهند که فرجم را نزدیک گرداند🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🕊🌸اللهم عجل لولیک الفرج بحق عمه جان حضرت زینب (س) (( سه مرتبه))🕊🌸
🌸🍃زمین و آسمان سرمست هستند و ولادت مونس و یار حضرت حسن مجتبی و حامی حضرت حسین را خوشآمد میگویند
🌸🍃کربلا شهریستای دل شهریارش زینب است
اعتبارش از حسین و اقتدارش زینب است
🌸🍃نام زینب با حسین حک گشته در ایوان دل
دل که شد بیت الحسین نقش و نگارش زینب است
🍃🌸سلام و نور
رحمت الهی بر تک تک شما عزیزانِ بزرگوار
ضمن عرض تبریک به مناسبت ولادت بانوی بزرگ زینب کبری (س) و روز پرستار
متبرک کنیم وجودمان را با سبد سبد گل محمدی صلوات هدیه به دامان پرمهر
خانم حضرت زینب سلام الله علیها انشاالله به نیت فرج حجت برحق عالم حضرت مهدی عج
و برآورده شدن حاجات قلبی تک تک شما عزیزان
🌾🌸اَللّهُمَ
🌾🌸صَلَّ
🌾🌸عَلی
🌾🌸مُحَمَّدٍ
🌾🌸وَآلِ
🌾🌸 مُحَمَّد
🌾🌸وَعَجِّل
🌾🌸فَرَجَهُم
🌾🌸وَ اَهلِک
🌾🌸عَدُوَّهُم...
🌾🌸 اَللّهُــــمَّ
🌾🌸عَجـِّل لِوَلیِّکَ
🌾🌸الفَـرَج
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
ولادت بانوی بزرگ زینب کبری (س)
و روز پرستار بر جهانیان تبریک و تهنیت باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســلام صبح قشنگتون بخیر
🍊ان شاءالله
🌸به یمن این روز مبارک
🍊از آسمان و زمـین
🌸نور و رحمت الهی
🍊روزی فــراوان
🌸مهربانی دلخوشی
🍊و خوشبختی
🌸بباره به زندگیتون
#عیدتون_مبارک
🌺🧡🍁🧡🍁🧡🍁🧡🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
السلام علیکِ یا زینبِ کبری🌹
تولدتون مبارک خانم جان💛
#ولادتحضرتزینبسلاماللهعلیها