eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
41.3هزار عکس
17.9هزار ویدیو
355 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت گلدسته محمدیان و خانواده اش: این ایام همزمان با محرم است، در میان شادی و غم دنیا در چهارم آبان ماه ۱۳۶۱ گلی به آرزویش می رسد و طعم شیرین شهادت را می چشد. آری گلی همراه حیدر و سمیه قفس تن را رها می سازد و راهی گلشن رضوان می شود و آرزویش به انجام می رسد.
خاطره گلی از زبان مادرش: روزی که برای جمع آوری هیزم بیرون رفته بودم، گلی هم اصرار داشت که هیزم جمع کند گفتم دست های مرا ببین به خاطر جمع کردن هیزم زخمی و زشت شده است تو این کار را انجام نده، گلی گفت: نه، من هیزم جمع می کنم می خواهم دستان من هم، مثل دستان تو زیبا باشد…   خاطره گلی از زبان پدرش: در گرمای طاقت فرسای تابستان جنوب، گلی همیشه لباس زیاد می پوشید و شب ها به لباس هایش می افزود، حتی چادر به سر می کرد و با حجاب کامل می خوابید. یک روز دلیل این گونه لباس پوشیدن را از او پرسیدم گفت: بمباران است پدر جان، زمان مشخصی ندارد و هرلحظه از شبانه روز امکان دارد اینجا بمباران شود و در زیر آوار بمانم. نمی خواهم زمانی که برای بیرون آوردن من می آیند حجابم کامل نباشد چون کسانی که برای برداشتن جنازه من از زیر آوار می آیند نامحرم هستند.   خاطره گلی از زبان برادر شهید: خواهرم گلی، بزرگتر از من بود و بسیار به او وابسته بودم، به همین دلیل زمانی که برای زندگی به دزفول رفته بود، سعی می کردم تا حداقل ماهی یک بار به دیدنش بروم. روزی در دزفول من و گلی به مخابرات رفتیم تا با شیروان تماس بگیریم متوجه شدیم که کیف پول با خود نیاوردیم من گفتم تا تو صحبت کنی من می روم و می آورم من با عجله به خانه بر گشتم ناگهان احساس کردم همه جا می لرزد سراسیمه به سمت مخابرات حرکت کردم و متوجه شدم حمله موشکی صورت گرفته است خودم را به مخابرات رساندم دیدم که گلی آنقدر گرم صحبت با پدر و مادر است که متوجه حمله موشک نشده است.   خاطره گلی از زبان دوستش: بعد از شهادت گلی، بسیار بی تاب و بی قرار بودم، اشک هایم در خلوت و تنهایی، همدم لحظه های سخت من بود. یک شب در خواب، گلی را دیدم او به من گفت چرا این قدر ناراحت هستی و گریه می کنی؟  اگر بدانی جایی که هستم، چقدر خوب و زیبا هست و چگونه زندگی می کنم دیگر قطره ای اشک نخواهی ریخت. از اوپرسیدم بچه هایت کجا هستند گفت: هین جا پیش خودم هستند. آری گلی همراه همسرش، و فرزندانش در کنار هم از سفره ی الهی روزی می خورند و ما باید به حال خودمان گریه کنیم.   خاطره شهادت گلی از زبان مادرش: هر وقت دزفول بمباران می شد گلی خبر سلامتی خود و خانواده اش را به ما می داد. یک روز خبر بمباران دزفول به گوش ما رسید، ولی خبری از تلفن گلی نشد پسرم را به مخابرات فرستادم تا زنگ بزند ولی موفق نشده بود. شب قبل هم خوابی عجیب دیده بودم این موضوع نگرانی مارا بیشتر می کرد، ناگهان پدر و مادر حیدر به خانه ما آمدند و گفتند حیدر زخمی شده است و گلی و دخترش در سلامت هستند من می دانستم اگر گلی سالم باشد طاقت بی خبر گذاشتن ما را ندارد. راهی دزفول شدیم مسیری را که همیشه در دو روز طی می کردیم یک روزه رفتیم چشمانم جز اشک چیزی نمی دید وارد دزفول شدیم و به سمت خانه های سازمانی نیروی هوایی که داخل پایگاه بود رفتیم. این بار بی مقدمه و بدون انتظار ما را به سمت خانه های سازمانی راهنمایی کردند در حالی که همیشه فقط با امضای حیدر اجازه ورود داشتیم. وقتی به خانه دخترم رسیدم همه را به جز گلی و خانوداه اش دیدم. نگاه پر اضطرابم تمام خانه را جستجو کرد اما اثری از دخترو داماد و نوه ام نبود دنیا در برابر چشمانم تار شد واز هوش رفتم. آرزو داشتم یکی از آنها زنده باشد اما به یاد آرزوی گلی افتادم که همیشه می گفت: مادر دوست دارم اگر شهید شوم من و خانواده ام همراه هم و در کنار هم شهید شویم تا قلب شما و مادر حیدر یکی باشد چون اگر حیدر شهید شود با چه رویی به صورت مادر حیدر نگاه کنم. شهادت خانوادگی آرزویی بود که بارها از خدا طلب کرده بود و این خاطرات صبر و قرار را به من برگرداند تا به عنوان مادر شهید، شرمنده ی دخترم نشوم.
استدلال جالب و سراسر تقوای یک بانوی شهیده، برای رعایت حجاب در خواب… زمان جنگ ، بمباران هوایی امان مردم رو بریده بود. شب وقتِ خواب دیدم دخترم گلدسته رفت و حجابِ کامل پوشید. ازش پرسیدم: دخترم کاری پیش اومده؟ جایی می‌خواهی بری؟گفت: نه پدرجان! اینجا هر لحظه بمباران هوایی میشه و ممکنه صبح زنده نباشیم؛ باید طوری باشم که اگه خواستند من رو از زیر آوار بیرون بیارن، حجابم کامل باشه… یاد شهدا با صلوات
خاطره ای تامل برانگیز از شهیده گلدسته محمدیان پوشش زیرآوار یک بار زمان جنگ رفتم خانه شان، درست همان زمانی که بمباران های هوایی، امان مردم را بریده بود. اواخر شب، وقتی میخواستیم بخوابیم، گلدسته را با پوشش وحجاب کامل دیدم! با تعجب پرسیدم: دخترم کاری پیش اومده؟ جایی میخوای بری؟! گفت:نه. پدر جان! اینجا هر لحظه ممکنه بمباران هوایی بشه، ممکنه فردا صبح زنده نباشیم وبه همین خاطر باید آمادگی کامل داشته باشیم تا وقتی بدن ما رو از زیر آوار در میارن، حجابمون کامل باشه. انشاالله که همه ی بانوان جامعه از  حضرت زهرا(س) که الگوی تمامی بانوان است و این بانوی شهیده درس بگیرند تا در جنگ نرم امروز و بمباران های فرهنگی دشمن شرمنده شهدا نشوند. شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات منبع:کتاب چهارفصل عشق،ص ۶۸ و مجموعه ای از روایات و خاطرات مفابله با گناه شهدا از موسسه فرهنگی مطاف عشق
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب اعمال امروز کانال رو هدیه میکنیم به روح شهیده بزرگوار، شهیده گلدسته محمدیان 🕊🌹🕊🌹🕊 شادی روح شهدا صلوات.