فرزند مادرم بودم و بچههای من همه امید زندگیاش بودند. او سعی میکردند با همسرم طوری رفتار کند که مطابق میل او باشد. چون میدانست پدر بچهها اسمهای ایرانی را دوست دارد، اگر برای نامگذاری بچهها نوبت او میشد، یک اسم ایرانی انتخاب میکرد. مادر زینب همیشه دوست داشت بچههایش اسامی شهدای کربلا داشته باشند، ولی، چون مادربزرگ و همسرش با هم کنار میآمدند، او هم چیزی نمیگفت و مطابق میل آنها عمل میکرد. زینب که بزرگ شد اسمش را عوض کرد و گفت من دیگر میترا نیستم و همه باید مرا زینب صدا کنند. مادر شهید میگفت: با این تغییر نام، زینب کربلا را به خانهام آورد. از آن زمان به بعد نام زینب را با عشق صدا میکردم.
تغییر نام برای شهید آنقدر مهم بود؟
خیلی! بعد از انقلاب و در زمان جنگ بچهها احساس میکردند به لحاظ هویتی تغییر کردهاند. به همین خاطر خیلی از بچهها اسمهایشان را عوض کردند. دختران و پسران زیادی اسامیشان را تغییر دادند. زینب روزی که نامش را تغییر میدهد، روزه میگیرد، دوستانش را دعوت میکند و افطاری میدهد. از آن شب میگوید هر کس مرا زینب صدا نکند، جوابش را نمیدهم. چقدر با مادربزرگش بحث میکرد که چرا اسم مرا میترا گذاشتی. در همان ۱۴ سالگی و اوایل جنگ این تصمیم را میگیرد.
شهیدکمایی خیلی از سنش جلوتر بود؟
ببینید چقدر این بچه بلوغ پیدا کرده است که وقتی خانواده میخواهد از آبادان خارج شود، دو خواهرش مهری و مینا اصرار دارند که در آبادان بمانند و امدادگری کنند. زینب به همین اندازه دوست دارد در آبادان بماند، ولی به خاطر مادرش نمیماند و برای همیشه شهرش را ترک میکند. مادرش میگفت در خانه بیشترین کار را میکرد و کمترین پول توجیبی را میگرفت. آرزوهای زینب همه برای سلامتی مادرش بود. همیشه دنبال این بود که از مادرش حمایت کند. این نشاندهنده بلوغ، پختگی و فهم زینب است.
داغ یک دختر نوجوان بیگناه چقدر برای مادر زینب سخت بود؟
مادر بعد از زینب مرد و فقط جسمش بود و آرزوی اثبات مظلومیت دخترش را داشت. مادر فوقالعاده او را دوست داشت. هر چه آدم بگوید کم گفته است که شهادت و مدل شهادتش که بعدها حرف و حدیثهایی در آن شهر کوچک ایجاد کرد، چقدر برای این مادر سخت بود. اگر مینا و مهری در جبهه شهید میشدند، این مادر کمتر ناراحت میشد تا اینکه دخترش برای نماز جماعت به مسجد برود و دیگر برنگردد. وقتی فکر میکردم این مادر در جریان سه روز بیخبری از دخترش چه کشیده، میبینم از تحمل انسان خارج است. میگفت شب که میشد انگار تمام دنیا به من هجوم میآورد و تا صبح بالبال میزدم. تا صبح فکر میکرد که دخترش کجاست. خیلی برایش سخت بود. واقعاً گم کردن بدترین تجربه در زندگی است. آن هم گم کردن فرزندت.
منافقین دنبال چه چیزی در وجود یک دختر ۱۴ ساله میگشتند که او را ربودند و بعد به شهادت رساندند؟
ما ۱۷ هزار شهید ترور داریم. این ۱۷ هزار شهید ترور بیشتر آدمهای معمولی هستند. زینب در شاهینشهر فعال و شاخص بود. در زمانهای که هنوز خیلیها باحجاب نبودند، زینب کاملاً مقید بود. بافت جمعیتی شهر یکدست نبود و از شهرهای مختلف به شهر میآمدند. چنین شرایطی یک موقعیت خیلی خوب برای لانه کردن منافقین در بافت شهر است. منافقین در این شهر خیلی فعالیت داشتند. بعد از عزل بنیصدر در خرداد ۱۳۶۰ منافقین علناً اعلام جنگ مسلحانه کردند و ترورها از همانجا شروع شد و تا پایان سال ۶۱ ادامه داشت. یک سال و نیم کشور درگیر ترور شدید بود. زینب در آن شهر دختری چادری بود. جمعیت بچههای مذهبی کم بود و زینب دائماً در بسیج، مدرسه و مسجد فعالیت داشت. از لحاظ اعتقادی روی بقیه اثر میگذاشت. مادرش میگوید خیلی از بچهها از زینب فعالتر بودند و با منافقین درگیری فیزیکی پیدا میکردند، اما اثری که زینب به لحاظ اخلاقی روی بقیه میگذاشت، خیلی زیاد بود. مادر زینب یک زن انقلابی بود، هر هفته نماز جمعه میرفت. اگر کسی جلوی مادرش به انقلاب حرف میزد او ناراحت میشد. چهار فرزند خانواده در جبهه بودند و همینها کفایت میکرد که منافقین زینب را هدف قرار دهند و به شهادت برسانند.
پس منافقین ترور زینب را هدف قرار داده و از قبل برنامهریزی کرده بودند؟
ترور کوری نبود. قطعاً همه سوژهها قبلاً شناسایی میشدند و دلیلی برای ترور وجود داشت. حتماً برای ترور برنامهریزی میکردند. آنها میدانستند سوژه چه ساعتی و در کدام مسیر رفتوآمد میکند. میدانستند زینب نماز جماعت میرود. آن شب زینب نمازش را میخواند و بعد از خارج شدن از مسجد او را شهید میکنند. کاملاً مشخص است ترور آگاهانه بوده است. در سالهای قبل منافقین سایتی داشتند که اسامی کسانی که ترور کرده را در آن نوشته بودند. از ۱۷ هزار شهید ترور ۱۵ هزار نفر را بر عهده گرفت
ند. اسم و عکس زینب هم در آن سایت بود. بعداً که منافقین در لیست سازمانهای تروریستی قرار گرفت آن سایت کلاً بسته شد و اسامی را جمع کردند. تا قبل از آن خودشان میگفتند چه کسانی را ترور کردهاند.
شهادت زینب موج و جوی در شهر درست کرد؟
پس از شهادت مادر زینب گریه نمیکرد و همه نگرانش بودند. میگفت دخترم دوست داشت شهید شود. سفره ابوالفضل میگذارد و نذری میدهد و همشاگردیهای زینب به خانهشان میآیند. مادر زینب پس از شهادت دیگر ساکت نمینشیند. با منافقین در کوچه و خیابان درگیر میشود. تا قبل از شهادت خیلی مظلوم، ساکت و آرام بود، ولی بعد از ماجرای زینب احساس میکند باید از بچههایش دفاع کند و مدلش فرق میکند. ایشان میگفت آب از سر من گذشته بود. زینب که رفت دیگر همه چیز تمام شد و دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم. مینا سال ۶۵ مدت زمان کوتاهی در تعاون سپاه شاهین شهر کار میکرد. مادرش، چون دیده بود با آن بچه چه کار کردهاند از بچههای دیگرش مراقبت میکرد و نگرانشان بود. مادر دیگر دوست نداشت دخترهایش در شاهینشهر کار کنند. تهدیدهایی هم از این طرف و آن طرف میشدند. یک روز هم یک موتوری دنبال دخترش میآید و او سراسیمه خودش را به خانه میرساند. از فردای آن روز مادر یک چماق برمیدارد و دنبال دخترش میرود. این چماق را هم نشان همه میداد تا بدانند اگر یک تار مو از سر دخترهایش کم شود، با او طرف هستند. وقتی مسئولان بنیادشهید شاهینشهر به خانه شهید رفتند تا از مادرش تقدیر کنند، او گفت: بچه من ۱۴ ساله بود، او نانآور خانهام نبود که بخواهم از شما چیزی بگیرم. او عاشق شهادت بود. تنها خواستهام از شما این است که هر هفته دعای کمیل در خانهام برگزار شود. از آن به بعد هر هفته دعای کمیل در خانه شهید کمایی برپا بود و اهالی حزباللهی شهر در این مراسم دور هم جمع میشدند.
🍂@martyrscomp قرارگاه شهدا
مادر این شهید 14 ساله درباره دفتر خودسازی زینب، این گونه روایت میکند:
زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن نماز شب، نماز غفیله و نماز امام زمان(عج)، ورزش صبحگاهی، قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سورههای قرآن کریم، دعا کردن در صبح و ظهر و شب، کمتر گناه کردن تا کمخوردن صبحانه، ناهار و شام.
دخترم جلوی این موارد ستونهایی کشیده بود و هر شب بعد از محاسبه کارهایش جدول را علامت میزد؛ من وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی زینب در پوشیدن و خوردن افتادم به یاد آن اندام لاغر و نهیفش که چند تکه استخوان بود، به یاد آن روزههای مداوم و افطارهای ساده، به یاد نماز شبهای طولانی و بیصدایش، به یاد گریههای او در سجدههایش و دعاهایی که در حق امام خمینی(ره) داشت.
زینب در عمل، تکتک موارد آن جدول خودسازی و خیلی از چیزهایی که در آن جدول نیامده بود را رعایت میکرد.
#معرفی_شهید
#شهیده_زینب_کمایی
#شهیده_میترا_کمایی
🍁@martyrscomp قرارگاه شهدا
🔴 زینب، دختری که بخاطر #حجابش، منافقین با #چادر_خودش خفه اش کرده و به شهادت رسوندنش 😔
مادر این شهیده 14 ساله درباره دفتر #خودسازی زینب 📖 این گونه روایت میکند:
📒 زینب در #دفترخودسازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن #نمازشب، نماز غفیله و نماز امام زمان(عج)♥️ ورزش صبحگاهی، #قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سورههای قرآن کریم، دعا کردن🤲 در صبح و ظهر و شب، کمتر #گناه کردن تا کمخوردن صبحانه، ناهار و شام.
📒 دخترم جلوی این موارد ستونهایی کشیده بود و هر شب بعد از #محاسبه کارهایش جدول را علامت میزد؛ من وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی #زینب در پوشیدن و خوردن افتادم به یاد آن اندام لاغر و #نهیفش که چند تکه استخوان بود افتادم.
📒 به یاد آن روزههای مداوم و افطارهای ساده، به یاد نماز شبهای طولانی و #بیصدایش، به یاد گریههای او 😭 در سجدههایش و دعاهایی که در حق #امام_خمینی(ره) داشت.
🔰 زینب در عمل، تکتک موارد آن جدولِ #خودسازی و خیلی از چیزهایی که در آن جدول نیامده بود ❌ را رعایت میکرد.
شهیده_زینب_کمایی
✳️@martyrscomp قرارگاه شهدا