eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.5هزار عکس
17.6هزار ویدیو
348 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیده نجمه هارونی یک بانوی برجسته ی مومن انقلابی بود ک در تمامی سال های جوانی خود لحظه ای از کار تلاش و کوشش و تبلیغ تهذیب دست بر نداشته و هر لحظه از عمر خویش را به نحو احسن بهره برده ایشان متولد 22 اسفند سال 1374 بود ک پدری زحمت کش بارزق روزی حلال ایشان را پرورش داده بود و در خمینی شهر اصفهان زندگی میکرد                 شهیده نجمه هارونی ۶آبان۹۸ شهیده نجمه هارونی   متولد 22 اسفند ماه 1374 در خمینی شهر اصفهان در خانواده ای مذهبی و خون گرم به دنیا آمد ایشان تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه ی هجرت هفصد دستگاه خمینی شهر طی کرد و تحصلات راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه ی شاهد سپری کرد.نجمه خاتون درسنین نوجوانی و جوانی دختری خون گرم مهربان و آرام و بی حاشیه ای بود به شکلی که هیچ فردی را پیدا نمیکنید که از ایشان تندی و یا تلخی و یا بد رفتاری دیده باشد وهرکسی باایشان در ارتباط بوده مهر ایشان به دل آن فرد نشسته چون محبتی که داشتند از صفای باطن بود از صفای دل بود .بعد از سپری کردن دوران دانش آموزی پس از کنکور در دانشگاه صنعتی خواجه نصیر الدین طوسی قبول شده و در آنجا مشغول به تحصیل و تذهیب شدند .ایشان علی رقم محیط ناخوشایند دانشگاه از تمامی خطاها و اشتباهات اخلاقی و رفتاری مصون بود.اوج فعالیت های فرهنگی تبلیغی و جهادی ایشان در طی این چهار سال دانشگاه بود. از طرح (ازیاد رفته ) گرفته تا طرح (وقف در گردش کتاب شهدا) که به فرماندهی ایشان در دانشگاه های مختلف کشور این طرح اجرا شد .البته لازم به ذکر است به خاطر استعداد و توانایی ایشان مدتی فرماندهی بسیج این دانشگاه بر عهده ایشان بود .مدتی از فارغ التحصیل شدن ایشان نگذشته بود که  یکی از پسر های همکلاسی از ایشان خواستگاری کردند .این آقا پسر در طی این چهار سال نجمه خاتون را حسابی شناخته بود و از تمامی شخصیت برجسته ی ایشان آگاهی داشت البته لازم به ذکر است آقاپسر هم در مدت این چهار سال خیلی پخته شده بود.اعتقاداتش اخلاقیانت افکارش ریشه دار و محکم صحیح شده بود .بعداز ماه ها تلاش پیگیری مشاوره های مختلف توسل به اهل البیت این دونفر(شهیده نجمه هارونی وشهید احسان نوبخت)به هم محرم میشند وصیغه ی محرمیتی میخونند به این خاطر که یکی از اقوام آقا پسر فوت شده بودن .تازه جهاز و خونه آماده شده بودکه قصد سفر کردند البته سفری آسمانی به سوی معبود سفری بی انتها سفری با سوغات جاودانگی به سمت حرم سیدالشهداء حرکت کردند و در راه جان به جان آفرین تسلیم کردن و ندای حق را لبیک گفتند .آری عمری کوتاه بود اما اثری جاودان داشت .سالها باید گذشته مادران باید فرزند به دنیا اورند تا همچون این بانوی شهیده خلق شود . هم اکنون هم  مرقد شریف این شهید در گلزارشهداء سید محمد خمینی شهر در کنار شهدای مدافع حرم است.
هنوز هم می توان شهید شد خاطره از پیگیری های شهیده نجمه هارونی برای رشد معنوی خاطره به نقل از یکی از هم اتاقی های خوابگاه شهیده نجمه هارونی است: بسم الله الرحمن الرحیم نجمه خانم همیشه در کلاس های معرفتی مثل کلاس های دکتر غلامی (سیر شهید مطهری) و کلاس های تدبر در قرآن فعال بودند. انگار آموزش مطالب و معرفت افزایی برای ایشان یک امر جدی باشد. دنبال جواب سوال هایشان می رفتند. حتی پس از کلاس هم ارتباطشان با اساتید قطع نمی شد و همچنان برای رفع ابهات و پیدا کردن پاسخ سوالات پیگیر می شدند. یک تابستان در طرح ولایت ۴۰ روزه شرکت کردند. گویا با یک استاد گرانقدر (که احتمالا چشمانشان بیشتر از عالم مادیات را می دید) آشنا شده بودند که بعد ها از فضائلشان برای ما هم اتاقی ها تعریف می کردند و اگر سوالی پیش می آمد که فکرشان را خیلی درگیر کرده بود حتما مراجعه می کردند یا گاهی فقط از ایشان می خواستند به نجمه خانم مواردی را که لازم می دانند موعظه یا توصیه کنند... یادم است یکی از توصیه هارا که نجمه خانم برای ماهم تعریف کردند: نجمه خانم توصیه را در قالب چنین توضیحاتی به ما منتقل کردند که به امام زمانمان در هر شرایطی بیشتر توجه کنیم. امام زمان (عج) کنار ما هستند و از کنار ماهم عبور می کنند. وقتی وارد یک مکان شلوغی می شویم تصور کنیم که امام شاید در همین بین باشند و در حال تماشای ما... هر صبح که بیدار می شویم خوب است یک سلامی خدمت امام زمانمان عرض کنیم... همان لحظه که ما به اماممان توجه می کنیم، ایشان خوشحال می شوند انگار (درست توضیحات را به خاطر ندارم. شاید جملات اصلا مشابه توصیه ایشان نباشند و فقط برداشت های خودم از بحث نجمه خانم در آن روز را بیان کردم) از آن روز به بعد بارها و بارها پیش می آمد که وقتی باهم در خیابانی قدم می زدیم یا خصوصا به اماکن شلوغ و پرجمعیت می رفتیم؛ بهم می گفتیم به نظرت امام زمانمان کجا ایستاده است؟!  لباس یک روحانی سید را به تن دارد یا یک لباس معمولی؟! قابل دیدن هستند؟! دور یا نزدیک؟! در حال انجام چه کاری هستند؟!خوشحال هستند از دیدن این صحنه؟! و... همین صحبت ها مارا بیشتر به خود و اعمالمان متوجه می کرد...و همتمان را بیشتر برای حرکت و رسیدن به امام زمانمان... وقتی مدت طولانی باهم بودیم به ندرت یا شاید اصلا مواقعی پیش می آمد که درباره موضوعی بحثی نمی کردیم ... همیشه یک موضوعی مطرح می شد و شاید ساعت ها انتقال اطلاعات... به بنده می گفتند نگران نباش که نمی توانی فلان کلاس را شرکت کنی؛ خودم همه مطالب را یادت می دهم. بعد از کلاس برایت تعریف میکنم. بعد از کلاس هایشان، گاهی ناهار یا شاممان بیشتر از یک ساعت طول می کشید. گاهی یکی از بچه ها نقش مخاطبی پر از شبهه را می گرفت و ایشان به همراه دوستشان با توجه به مطالب کتاب های شهید مطهری یا کلاس دکتر غلامی، برای ایشان رفع شبهه می کردند. گاهی کنار سفره قرآن باز می کردیم و دانه دانه آیات را نگاه می کردند و توضیحات کلاس تدبر را منتقل می کردند. سفره هایمان همیشه پر خیر بود و پرشور و گررررررم... (عج)
خاطره ای از شهیده نجمه هارونی درباره نحوه تعامل با نامحرم خاطره از خانم  ه‍ . ع: هوالشهید🌷 اوایلکه نجمه مسئولیت گرفته بود، هنوز نمیدونست چطور با مسئول بسیج (که آقا هستن) صحبت کنه و حساسیت هایی داشت از جمله اینکه نکنه حیا تو لحن صحبتاش رعایت نشده باشه، یا از جوانب دیگر،  نکنه اونطور که باید صحبت نکنه مثلا تو نحوه ی درخواست یا ... ، اینکه چی بگه چی نگه رو گاهی با من مشورت میکرد. یکبار اومده بود تو چت خصوصی بهم گفت «من یک چیزایی تعریف میکنم شما ببین خوبه؟ درست بوده یا نه»،  بعد برام چنتا صوت فرستاد و جزئیات مسائلی که دربارش تعامل داشتند، اینکه چی گفته و چی شنیده رو شرح داد و منم نظرمو گفتم. بعد نمیدونم همون روز بود یا فرداش، حس کردم ناراحته، اصرار کردم که چی شده؟ بعد متوجه شدم ازین که جزئیات هرانچه که به ذهنش رسیده رو برام شرح داده ناراحته. گفتم «حالا مسئله ای نیست که بخوای ناراحت باشی ، گناه که نکردی!»، گفت «نه ، فکر کن از فردا بخوام هرچیزی رو بیام تشریح کنم و دربارش مشورت بگیرم ، اینطوری خودم هیچ رشدی نمیکنم . از فردا ادم میشم !!!» (این عین جملاتش بود، دقیق تو ذهنم مونده) مراقبه ای که داشت ازین جهت قابل تحسین بود که نه تنها روی واجبات و محرمات، بلکه روی انتخاب عمل بین خوب و خوب تر هم حساسیت داشت و این رو لازمه ی رشدش میدونست.
خاطره همسفر اربعین شهیده نجمه هارونی تو راه رفتن به سمت مرز مهران برای سفر اربعین خیلی شیطونی کردیم. یکی از بچه ها را صدا میکردیم، ما ته اتوبوس بودیم و اون وسط. صدامون یه ذره بلند شده بود با وجود اینکه خودمون دقت می‌کردیم ولی از دستمون در رفته بود. نجمه برگشت و گفت بچه ها مگه اینجا نامحرم ننشسته؟ گفتیم چرا نشسته. گفت نامحرم نباید صدامونو بشنوه. از اون موقع تا الان دیگه صدامو جلو نامحرم بلند نکردم حتی موقعی که مراسم تشییع نجمه جونم تو مسجد دانشکده برق بود و دوست داشتم از ته دل گریه کنم ولی آقایون اومده بودن تو مسجد واسه بردن نجمه عزیزم.
خاطره از شهیده نجمه هارونی در راه برگشت از زیارت عراق خاطره از خانم محدثه علیرضایی: تو راه رفتن به عراق یه مسیری رو ما چند نفر جا نداشتیم. من و مطهره و نجمه و... پسرا نشسته بودن و هیچکدوم بلند نشدن همین اتفاق برعکسش تو راه برگشت رخ داد و تعدادی از پسرا تو اتوبوس ایستاده بودن.... ما با حالت غرور داشتیم بهشون نگاه میکردیم و به صندلی لم داده بودیم که نجمه گفت بچه ها گناه دارن. بیایید هر سه نفر روی دوتا صندلی بشینیم تا اوناهم بتونن بشینن.... و حتی تعدادی از بچه ها کف اتوبوس نشستن....
خاطره برادر شهیده نجمه هارونی از اخرین دیدار در امامزاده سید محمد آخرین دیدار نجمه جان در امامزاده سید محمد... نجمه جان خیلی وقت برای کارهای دانشگاه می گذاشت و این برای من زیاد خوشایند نبود... همیشه به نجمه می گفتم برای کارهای حاشیه ای در دانشگاه وقت نذار و بیشتر به درسهایت اهمیت بده، اما گویا نجمه ترجیح میداد که بیشتر وقتش را صرف فعالیت در بسیج دانشجویی دانشگاه خواجه نصیر، صرف تدارکات سفر های زیارتی، دعاها و مراسم مذهبی کند و همیشه برای آمدن به خانه ما وقت کم داشت! بعضی هفته ها، عصر جمعه به منزل ما می آمد و صبح شنبه وقتی به محل کار می رفتم با من به دانشگاه برمی گشت ... برای اصفهان رفتن هم وقت کمی داشت... اما امسال تابستان که گفت میخواد به اصفهان برود، بهش گفتم خوش بحالت می ری پیش بابا و مامان، گفت دعا کن بتونم استفاده کنم... امسال محرم نجمه جان اصفهان بود و همراه پدر و مادر به امامزاده سید محمد رفت نجمه به بابا و مامان گفته بود "هر وقت دلتون گرفت بیاید سید محمد"!! و این عکس هم خودش گرفت که بابا و مامان و احسان و زیارتگاه امامزاده سید محمد در کادر دیده می شود...  آخر کار هم همین شد و آنجا شد محل تسکین درد پدر و مادرم! و بعد از اتفاقات مختلف که بزودی تعریف میکنم، نجمه جان در گلزار شهدای امامزاده سید محمد آرام گرفت. روحش شاد.
خاطره برادر شهیده نجمه هارونی از دو شب قبل از سفرشون به کربلا  بنویسید مرا یار اباعبدالله/ منتظر مانده ی دیدار اباعبدالله/ فاطمه پیش خدا پیش برد کارش را/آنکه افتاد پی کار اباعبدالله. یادش بخیر؛ دو شب قبل از آن سفر همیشگی، آقا احسان و نجمه خانم آمده بودند پیش ما... هم برای گرفتن کوله پشتی و پاسپورت نجمه جان و هم اینکه یک شب دور هم باشیم... میان گفتگو ها، دایی از آقا احسان پرسید شما تا حالا کربلا نرفتی؟؟ آقا احسان با اشتیاق خاصی گفت: "نه من اولین بارمه اما نجمه خانم دومین باره که میرن" من و دایی هم که قرار بود بریم گفتیم اتفاقا ما هم دفعه اولی هستیم! دایی به آقا احسان گفت؛ میگن دعای دفعه اولی ها زود برآورده میشه... آقا احسان هم لبخندی زد و تائید کرد! نمیدانم؛ شاید دعا کرد شهید بشود در راه امام حسین ع... آخه شهادت آرزویش بود... ما بهت افتخار میکنیم آقا احسان💓 وقتی عقل  شود، عشق  می شود، آنگاه تو  می شوی.
دل نوشته برادر شهیده نجمه هارونی برای ایشان و‌ همسرشان  اگر از تو می نویسم... نه اینکه غمگینم نه اینکه خوشحالم از رفتنتان چه بگویم... رفتنتان هنوز غیر قابل باور است اما... وقتی اتفاقات این چند ماه را مرور می کنم... وقتی دست نوشته هایت را خواندم خواهر؛ وقتی پیج آقا احسان را مرور میکنم؛ و بی تابی شما را برای رسیدن به معشوقتان می بینم... شاید باورش سخت باشد برای دیگران... اما خوشحالم برایتان... مرگ دیر یا زود به سراغ همه یمان می آید  اما شما... چقدر زیبا گذشتید از این مرحله... و چقدر معشوق زیبا؛ همه چیز را مهیا کرد برایتان انگار که فرش قرمزی گشودند پیش پای تان... آفرین خواهرم آفرین برادر احسان
خاطره برادر شهیده نجمه هارونی درباره عقیده محکم ایشان به حجاب چادر  تابستان نود و هفت بود... طبق مشورتی که نجمه جان ازم گرفته بود، قرار بود نجمه جان دوره دوماهه کارآموزی را در اصفهان بگذراند تا از حمایت های خانواده هم استفاده کند... که متوجه شدم نجمه بعد از دو هفته ماندن در اصفهان راهی مشهد شده است!! با تعجب از بابا پرسیدم مگه قرار نبود کارآموزی را بگذرونه؟ بابا گفت، مسئول کارآموزی براش شرط گذاشت که باید بدون چادر وارد شرکت بشه! و نجمه قبول نکرد!! من ناراحت شدم، گفتم بابا شما باید متقاعدش میکردی! اینطوری فارق التحصیلیش به مشکل برمیخوره! بابا گفت: منم بهش گفتم با مانتوی بلند برو بگذرون این دوره را... اما گفت بابا بحث چادر یا مانتو نیست، موضوع چیزه دیگه است!! حقیقتش من اون لحظه ناراحت شدم از این کارش! از نظر من این کار عادی نبود!! تا اینکه اخیرا به طور اتفاقی بخشی از یادداشت های نجمه جان را خوندم که در این مورد نوشته بود و داداش را حسابی شرمنده کرد!! نجمه جان درحالی که درون کوپه قطار به سمت مشهدالرضا در حرکت بود، نوشت: "راستی کارآموزی را هم نرفتم چون به من گفت باید چادرت را در بیاوری! برای دو ماه با مانتو محجبه بودن مسئله ای نیست البته بی دلیل و برای بهایی کم، این شرط را پذیرفتن مسئله است! اما مسئله اصلی اینست «انظر الی عاقبت الامور» من به عاقبت کار و شل حجابی ام نگاه کردم. و ان شاء الله بهترین تصمیم را گرفته باشم... "
شهیده نجمه هارونی شهیده نجمه هارونی شعر و متن ادبی ه نام انکه زیباست و زیبایی را دوست دارد او را خلق کرد نه از اتش . نه از گل. بلکه از جنس لطیف زیبایی او را در قالبی مخمل گون خلق کرد. و سپس از روح توانمند خود در او دمید روحی بس والاروحی سرشار از ظرافت و زیبایی و پاکی روحی توانمند تر از ادم بر او نظری انداخت چقدر دلکش. چنان زیبا بود که دل جن و انس به درد امد دردی نه از سر رنج.نه دردی از حسادت. نه دردی از سر غبطه بلکه دردی از رنگ و بوی دلبری.خدای من. این مخلوق چه بی پروا در برابر خالقش دلبری میکرد. آری او نخستین معلم دلبری شد. دل تمامی ملایک را ربودو دل ادم را آدم بی قرار شد. آدم بی تاب گردید. و از آن پس او حوایی شد که بدون او آدم هوایی برای تنفس نیافت او را در زمین نهاد با پوششی محجوب که حاصل از عنایت بینهایت محبوب بر او بود. او نماد جلال و جبروت حق گردید. خلقتی بدیع بی سابقه و مخلوقی بی الایش و به دور از هوی و هوس. مخلوقی لطیف که کسی جز حق نمیدانست حتی ممکن است بایک نگاهحتی با یک نگاه هرزه بشکند .و پس از آن او به عنوان خلیفه ی زیبایی و پاکی. سمبل لیلای خدا در زمین قرار گرفت. .همان معشوقه ی لطیف خدا زن از طرف نیاز تقدیم به نگی تمام خانوم ها
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب اعمال امروز کانال رو هدیه میکنیم به روح شهیده مطهر # شهیده _نجمه_هارونی 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 شادی روح شهدا صلوات.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
شهیده نجمه هارونی شهیده نجمه هارونی شعر و متن ادبی ه نام انکه زیباست و زیبایی را دوست دارد او ر
آخرین دلگویه مون :) 🥀 ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨ بمونید برامون 🙏 مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست دعوت شده شهدا هستید😍❤️ آخرین قلم 🍃 التماس دعا🕊 پست آخر شبتون شهدایی •|سـرش‌را‌بریدنـد‌وزیر‌لب‌گفت •|فداۍ‌سرت‌سـرکھ‌قـابل‌نـدارد 🌻___________ ↳🥀🕊』 💌••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊'بســم‌الرب‌شهدای‌مدافع‌حرم' 🕊 ﴾֣↬ @Zainabione313 ↫﴿ مدافع حرم دعوتت کردن بیا و ببین از چه چیزهایی گذشتن و با تکفیر جنگیدن تا من وشما آسایش داشته باشیم تا من وشما کنار خانوادمون با آرامش زندگی کنیم واما خانواده خودشون؟؟!! 😔 از همه دلخوشیاشون گذشتن تا حجاب فاطمی از سر نوامیس ایران کشیده نشه😔 از همه چیزشون گذشتن تا من و شما بدون ترس و دلهره شب سر بر بالین بذاریم اما خانواده خودشون؟؟!! 😔 بیا و خودت ببین مدافعین حرم چجور از جگر گوشه هاشون دل کندن و رفتن😔 بیا و خودت ببین........ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ﴾֣↬ @Zainabione313 ↫﴿
💢کانال واقعی‌...👇 🛣میدان صراط مستقیم🛣 ✨@maidan_sarat_mostageem میخام دعوتتون کنم به یه کانال واقعی کانالی که بر اساس الطافی که از، شهدا نصیبم شده 🥀 برای قدر دانی از شهدا تاسیس کردم🕊 تو فکر بودم اسم کانالمو چی بذارم؟ که یک اتفاق قشنگ شهدایی در یک میدان برام رخ داد که اسم کانال از، اونجا نشات میگیره😔 این کانال شهدایی که به میدان صراط مستقیم معروفه همش براساس اتفاقات و الطاف زیبای شهدایی ست😔 یه کانال معمولی که اسمشو انتخاب کرده باشم. شروع کنم به فعالیت نیسته حالا شمادعوت شدین به این میدان شهدایی 😔 فکر میکنید یه دعوت معمولیه نه این یه دعوتنامه رسمی که از طرف شهداست 😔 اسم شما جز اعضای این میدان به واسطه شهدا ثبت شده یاعلی✨ لینک رو لمس کن و بیا خودت ببین یه آرامش خاصی حاکمه که به لطف شهداست👇 🛣میدان صراط مستقیم🛣 ✨@maidan_sarat_mostageem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🔅السلام علیک حین تقرأُ و تبیِّن... 🌱سلام بر تو آن روزی که صحیفه های وحی را ظاهر می‌کنی و آیه‌های نور را بر مردم می‌خوانی و جرعه های معرفت را به کامشان می‌ریزی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌻 سلام عزیز برادرم 🌸 شروع فعالیت کانال همراه با قرائت صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم هدیه به رفیق شهیدمون باشد که با دعای خیر روزمون منور در مسیر سعادت و قرب الهی ثابت قدم بمونیم ♥شهید مصطفی صدر زاده رفیق شهیدم♥