شھدا مرد واقعي ِ میدانند . .
چون شیفتہ حضرت مادر هستن! :)
آنھا دانستند ودرك کردند !👌🏾
که خانم جـان ؛
از همسـر خود دفاع نڪردند،
خود را فدای همسر خود نکردند
ایشون! اولین مدافعِ ولي خدا بودن
که خود را فداۍ امام زمانشون ڪردن
امام خویش را درك ڪردن! :)
این شھدا بودند که خود را
فدای ولیِ زمانشون کردن ؛
واین درس رو از مادرشون آموختن..
راست میگن ك ؛
مادرهر کارۍ کند بچه ها یاد مۍگیرند
مثلا اگر شهید شود💚>>>
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
یڪ بار با عصبانیت ایستادم بالاے سر منصور و نمازش ڪہ تمام شد، گفتم:
منصورجان، مگه جا قحطیہ ڪه میاۍ مۍایستی وسط بچهها نماز میخونے؟
خُب برو یه اتاق دیگه ڪه منم مجبور نشم ڪارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم
تسبیح را برداشت و همانطورڪہ مۍچرخاندش،گفت:
این ڪار فلسفه داره، من جلوی اینها نماز مۍایستم ڪه از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن مهر رو دست بگیرن و لمس ڪنند،
من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشون بگم بیاین نماز بخونین؟!
قرآن هم ڪه مۍخواست بخواند، همینطور بود، ماه رمضانها بعد از سحر ڪنار بچهها مۍنشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن مۍخواند، همه دورش جمع مۍشدیم.من هم قرآن دستم مۍگرفتم و خط به خط با او مۍخواندم☘
اصلاً اهل نصیحت ڪردن نبود. مۍگفت به جاۍ این ڪه چیزی را با حرف زدن به بچه یاد
بدهیم، باید با عمل خودمان نشان بدهیم👌🏻
همسر#شهید_منصور_ستاری
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
14.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شب بیستم بهمن ماه ۱۳۶۴، نخلستانهای حاشیه رودخانه اروندرود.
🔰#شهید_آوینی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
خاطره♥️🌿
| اهـل شوخــی بود |✨
شبها همیشه قبل خواب گوشی رو میگرفت دستش تا پیامهاش رو چک کنه.
هر وقتی لطیفه جالبی میخوند اول خودش ریز میخندید بعد هم برای من تعریف میکرد و اینبار با صدای بلندتر باهم میخندیدیم. میگفت:
دلم نمیاد تنها بخندم... اینجوری حالش بیشتره.
خیلی اهل شوخی بود. همیشه تمام سعیش رو میکرد که اطرافیانش رو بخندونه و شاد کنه.
هر وقت میدیدمش روحیه میگرفتم...
•• شهید_آرمان_علی_وردی ••
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
❉᭄͜͡بسم اللـہ الرحمن الرحیم❉᭄͜͡
دلٺڪهگرفٺ، بارفیـقیدردودلڪن ڪهآسمـانیباشــد..
اینزمینیهـآ؛درڪارٍخـودماندهاند!!
#رفیق_شهیدم🌷🕊
•-🕊⃝⃡♡
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
#سخن_بزرگان🖐🏻
طاعتبدونکنترلنفسسودیندارد.
اگرصدسالهمبگذردولینفس
خودتراکنترلنکنی؛
نگاهتراکنترلنکنی؛
درکلاساوّلدرجاخواهیزد.
#آیتاللہ_حقشناس✨
💢 عاقبت بخیرِ دعای مادر
🔹پدر نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند. اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد: خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان (عج) قرار بده. دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا.
🔹زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد.
🔹بهمن ۱۳۵۷ بود. شب و روز می گفت:فقط امام، فقط خمینی (ره). وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد. می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی. با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین برد.
- منبع: سامانه ملی شهدا
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#خاطرات_شهدا
🇮🇷
11.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 #کبوتران_مهاجر
🌹 شهید عباس کریمی و شهید محمداسلامی نسب و شهید محمدرضا تورجی زاده
🇮🇷