eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
41.7هزار عکس
18.1هزار ویدیو
368 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊'بســم‌الرب‌شهدای‌مدافع‌حرم' 🕊 ﴾֣↬ @Zainabione313 ↫﴿ مدافع حرم دعوتت کردن بیا و ببین از چه چیزهایی گذشتن و با تکفیر جنگیدن تا من وشما آسایش داشته باشیم تا من وشما کنار خانوادمون با آرامش زندگی کنیم واما خانواده خودشون؟؟!! 😔 از همه دلخوشیاشون گذشتن تا حجاب فاطمی از سر نوامیس ایران کشیده نشه😔 از همه چیزشون گذشتن تا من و شما بدون ترس و دلهره شب سر بر بالین بذاریم اما خانواده خودشون؟؟!! 😔 بیا و خودت ببین مدافعین حرم چجور از جگر گوشه هاشون دل کندن و رفتن😔 بیا و خودت ببین........ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ﴾֣↬ @Zainabione313 ↫﴿
🤚🏻 🔹خبر آمدنش را همه جا پخش ڪنید می رسد لحظه میعــاد ، به امید خدا منتقم می رسد و روز ظهـورش حتما می شود فاطمه دلشــاد به امیـد خدا🦋 اللهم عجل لولیڪ الفرج
💎امام باقر علیه السلام : إنّي لَأَعلَمُ أنَّ هذَا الحُبَّ الَّذي تُحِبّونّا لَيسَ بِشَيءٍ صَنَعتُمُوهُ، ولكِنَّ اللّه‏َ صَنَعَهُ؛ من مى‏ دانم كه اين محبّت شما نسبت به ما چيزى نيست كه خود شما آن را ساخته باشيد، بلكه كار خداست 📗المحاسن: ج1، ص246، ح457
بـعضی چیـــزا را نگفتـن "مـعــرفت" می خــواهـد نـه طـاقـت چون طاقـت یـه روزی تمـوم میشه امـا "معــرفت" نـه
🌹 یہ‌بزرگی‌میگفت: "شڪ‌نڪن‌وقتی‌بہ‌یہ‌شہـید فڪر‌ڪردی،چند‌لحظہ‌قبلش،، همون‌شهید‌ داشتہ‌بہ‌تو‌فکر‌میکرده!"🌿 ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌
485K
حاج داوودهاشم‌پور ته کار بچه بسیجی گوشه گلستونه....🌹
همان گونه كه خداوند درباره ی دارايى بنده از او سؤال مى كند ، درباره ی مقام و موقعيت او نيز مى پرسد و مى فرمايد: بنده ی من! من، مقام و موقعيت، روزى تو كردم. آيا به وسيله ی آن، ستمديده اى را يارى رساندى؟ يا به فرياد غمزده اى رسيدى؟
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 ای امت شهيد پرور ايران و اي رنج كشيدگان تاريخ حال كه درِ رحمت الهي به روي شما باز است ، نكند كه خدای ناخواسته ناشكري بكنيد و يا اينكه از خدا روبرگردان شويد . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌺💐🌼
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 گذری کوتاه بر زندگی سال ۱۳۳۱ش در زمان اوج اختناق حکومت محمدرضا پهلوی، کودکی از تبار سربازان الله پا به عرصه گیتی نهاد و در کنار مزار مرد علم و دانش بوعلی سینا در شهر همدان پرورش یافت . در سایه تعلیمات دینی خانواده و یاری پدر و مادر تحصیلاتش را تا پایان مقطع دبستان ادامه داد و به ‏علت عدم امکانات مالی با یاد گرفتن ماشین ‏نویسی، شب‌ها در کارخانه‌ای مشغول به‏ کار شد و توانست مدرک دیپلم خود را دریافت نماید. در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کرد اما پس از قبولی به عللی از حضور در کلاس‌ها انصراف داد و به تهران مهاجرت کرد، سپس به ‏عنوان همافر در ارتش به فعالیت پرداخت. در سال ۱۳۵۵ش به مبارزه علیه رژیم فاسد شاه روی آورد. در زمان حکومت شاه به ‏علت فعالیت‌های سیاسی خود به ‏همراه تعدادی از همکارانش دستگیر شد تا با انتقال به نقطه‌ای نامعلوم او را تیرباران نمایند، اما با درایت امت حزب ‏الله، آن‌ها نجات پیدا کردند و در جمع تظاهرکنندگان قرار گرفتند. وی در سال ۱۳۵۶ش با بانویی پارسا ازدواج کرد و یک فرزند دختر از خود به یادگار گذاشت. با ورود امام (ره) به ایران به ‏طور خصوصی به ملاقات ایشان رفت و با مشاهده زندگی ساده بنیان‏گذار جمهوری اسلامی ایران، تصمیم گرفت در این مورد از امام (ره) پیروی نماید. در زمان غائله کردستان به آنجا رفت و چند مرتبه توسط احزاب کومله و دمکرات دستگیر شد اما هربار دست قدرتمند خدا او را از چنگال دشمنان اسلام نجات داد. با شروع جنگ تحمیلی، فعالیتش را در پادگان گسترش داد و در تعمیر هواپیماها و آماده کردن آن‏ها نقش عمده‌ای ایفا نمود. این سرباز مبارز و متدین لشگر روح ‏الله (ره) هیچ‌گاه مردم مظلوم و مستضعف را از یاد نمی ‏برد. آخرین ‏بار در هفدهم خردادماه ۱۳۶۰ش عازم جبهه‌های نبرد شد و در تاریخ بیست و یکم خردادماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی در سن بیست و نُه سالگی بر اثر سقوط هواپیما از آسمان زیبای ایران به عرش اعلا پر گشود. پیکر پاک را چند روز بعد، در گلستان اصفهان به خاک سپردند. 🌹 🕊 🕊 🕊🌹
🌺🍀🌸🌼🌸🍀🌺 سخت دلتنگ و غریبم... جرعه ای امن یجیبم... خدایی ... طاقت ماندن ندارم... چه تنها مانده ام بر خاک... شما رفتید تا چالاک... مرا رها کردید و رفتید... به مبتلا کردید و رفتید... شما رفتید و من اینجا ... زفیض مردن بی نصیبم.... !!! ای ناز شصتت !!! تأسی کن مرا دستت ... 🌹 🌼🌹
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 برای رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یک نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن، داوطلب زیاد بود قرعه انداختند افتاد بنام یک جوان. همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد! گفت چکار دارید بنامش افتاده دیگه، بچه ها از پیرمرد بدشون اومد. دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوان . جوان بدون درنگ خودش رو با صورت انداخت روی سیم خاردار. بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوان. همه رفتن الا پیرمرد! گفتن بیا! گفت نه شما برید من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش. مادرش منتظره!! شادی روح و 🌹 🥀🌹