قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
داستان پل ماووت 6تیر 1366 صبح زود گروهان حضرت علی اصغر(ع) به سمت منطقه فتح شده ماووت عراق حرکت کرد
برای لحظه ای به یاد برادر مرتضی گرامی افتادم به سمتی که او را دیده بودم حرکت کردم. باورم نمی شد او در حالیکه جعبه بیسکویت در دستانش قرار داشت نقش زمین شده بود، بغلش نشستم و با دستم بازو او را تکان دادم. گفتم: آقای گرامی ، آقای کرامی. اما او تکان نخورد. فهمیدم که شهید شده است.سرم درد گرفته بود، با انگشتانم دوطرف شقیقه ام را مالیدم. نگاهی به دور و برم کردم. صحنه دلخراش اجساد شهدایی بود که دور و برم ریخته بودند. بلند شدم و استادم.
از زیر پل خارج شدم، متاسفانه چند دستگاه اتو مبیل نیز بواسطه همین انفجار و انفجارهای بعدی از کار افتاده بودند. لحظاتی بعد دو دستگاه آمبولانس از راه رسیدند و پر شدند از مجروحان این حادثه. به کمک امدادگران آقای خوش سیرت را به یکی از این آمبولانسها انتقال دادیم. من فکر کردم که نباید از فرمانده ام جدا شوم. از این رو به عنوان آخرین فرد سوار آمبولانس شدم و درش را بستم.
آمبولانس به سمت قرارگاه ما حرکت کرد، اما مسیر جاده بشدت زیر آتش دشمن بود. ترس و هیجان همه را فرا گرفته بود. من مرتب با صدای بلند آیه وجعلنا من بین ایدیهم... را می خواندم در حالیکه هر از گاهی آمبولانس از شدت امواج انفجار و موج آن و نیز دستپاچکی راننده تکان های شدیدی می خورد به نحوی که گمان می شد هماکنون است که آمبولانس چپ شود یا منفجرگردد. خدا می داند که من نمی دانستم که چرا این راه تمام نمی شد. وقتی به بیمارستان صحرایی رسیدیم آقای خوش سیرت را به اتاق عمل بردند و من با یک تویوتای دیگر به سمت خط مقدم حرکت کردم.
من و سایر رزمندگان خیلی برای شفای او دعا کردیم آخر او هنوز زنده بود و نفس می کشید.
چند روز بعد که ما به پادگان لشکر در شهر سنندج برگشتیم، با خبر شدیم که ایشان به آرزوی دیرینه خود رسیدند و به دوستان شهید خود پیوستند و با محاسن خضاب شده به خون سرش با مولایش حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) دیدار کردند.
1 چنانکه روایت شده است یاران امام حسین دز شب عاشورا با همدیگر مزاح می کردند، در حالیکه می دانستند فردا شهید می شوند.
2 شهید فرهاد لاهوتی « جانشین گردان حمزه» اهل کومله لنگرود.
3 بردار محمد عبدالله پور « فرمانده وقت گردان حمزه» اهل آستانه اشرفیه.
4 مرتضی گرامی « مسئول تدارکات گردان حمزه» اهل آستانه اشرفیه.
5 شهید رضا تصمیمی از روستای رشت آباد لولمان.
6 شهید مهدی فتاحی «فرمانده گروهان علی اکبر» این شهید در عملیات کربلای 5 که در شلمچه انجام شد ، فرمانده دسته ما بود.» اهل خشکبیجار رشت.
فرازی از وصیتنامه شهید خوشسیرت:
«پدرم و مادرم و همه اعضای خانواده مفتخر و خرسند باشید که امروز خداوند به شماها افتخار میکند و اگر در طی این راه مقدس خونم بر زمین ریخت و به رود پر خروش شاهدان پیوست پس خوشا به حال شما که خود را با زهرا(س) همدرد کردید و من هم آن وقت روحم در آرامش است که طوری زندگی کنید که انگار فرزندی به انقلاب تقدیم نشده و همیشه خود را بدهکار انقلاب و اسلام و امام بدانید».
«آخرین لحظات شهادت سردار رشید اسلام شهید مهدی خوش سیرت»
بسمه تعالی
الا و ان الیوم الحضار و غدالسابق و البسقة الجنة و الغایة النار
آگاه باشید امروز روز آمادگی و آماده شدن است و فردا هنگام سبقت و پیشی گرفتن، بهشت جایزه پرندگان مسابقه و پایان کار (عقب ماندگان مسابقه) دوزخ می باشد.(نهج البلاغه).
به نام خداوند بزرگ که به بزرگی و وحدانیت خودش بر مامنت نهاد و حیات ما را در فضای روحانی جمهوری اسلامی ایران مقدر گردانید.خدایا عمری است که بر من گذشت ولی من از خود نگذشتم و در مدت حیات بارها خودم را دیدم و پسندیدم و تو را ای خدای مهربان فراموش کردم.خدایا هر روز و هر لحظه از حیاتم، برکات و رحمت تو از بالا بر من و ما فرود آمد ولی جواب این خوبی ها را من به بدی پاسخ دادم. ای خدای مهربان مدتها بود که غافل و بی خبر از خودم بودم و هم تو کرم کردی و مرا به وظیفه خود آشنا کردی و آن زمان بود که تازه فهمیدم که ای وای چه کردم و چگونه به دست خودم فردای خود را به سیاهی و تباه کشاندم و آنجا بود که جبران آن را بر خود دشوار و سخت دیدم و باز هم لطف تو به دادم رسید و باب توبه و بازگشت را جلوی راهم نمایان کرد چه می گویم نه اینکه نشانم دادی بلکه مرا دعوت نمودی و گفتی اگر برگردی به سوی من نه این که می پذیرم ، تورا بلکه دوست خواهم داشت.
حال ای خدای مهربانم عاصیم و گمراهم و آلوده ام …. و با همه بی آبروئی خود به سوی تو برگشتم و واسطه ای ندارم به همه بدی کردم و از خودم رنجاندم و اینک جز لطف و کرم تو واسطه ای نمی یابم پس ای خدای مهربان مرا پذیرا باش و در دریای رحمت و کرم خود مرا غرق کن تا نجاتم دهی، خدایا اینک که لحظاتی بیش به عملیات نمانده است بغض گلویم را گرفته و نمی دانم چه اشکی بریزم، خدایا اشک ندامت و شرمندگی بر گونه ام روان است و در حالی که مقربان صالح درگاهت در این زمان ها که لحظه وصل است اشک شوق( شوق وصال محبوب) می ریزند. خدایا فردایم چگونه است، خدایا روز حساب چه بر من مقدر کرده ای ، خدایا با این آلودگی و رو سیاهی شرم دارم که پیشگاه تو حاضر شوم برای حساب و بازپرسی پس ای مهربان مرا به کرم خود ببخش و رسوایم مگردان خداوند اینک که مدت 5 سال و اندی از عمر این جهاد مقدس می گذر به جز عده قلیلی از دوستان کسی را با خود در سنگر نمی بینم زیرا عده ای به لقای تو آمدند و عده ای بر روی تخت های بیمارستان و منزل بستری هستند و عده ای نیز با توجیهات مختلف خود را به کارهای پشت جبهه مشغول نمودند و درد من از گروه سوم است و گویا اصلاً در این دنیا نیستند و فریاد استمداد طلبی انقلاب را از حلقوم امام نمی شوند ، خدایا تو خودت به کرم خود دلها و گوش هایشان را بیدار و بینا و شنوا گردان و توفیق پوشیدن لباس رزم مجاهدانت را به آنان بده.
پدرم و مادرم و همه اعضای خانواده مفتخر و خرسند باشید که امروز خداوند به شماها افتخار می کند و اگر در طی این راه مقدس خونم بر زمین ریخت و به رود پر خروش شاهدان پیوست پس طوبی لکم( خوشا به حال شما) که خود را با زهرا(س) همدرد کردید و من هم آن وقت روحم در آرامش است که طوری زندگی کنید که انگار فرزندی به انقلاب تقدیم نگردیده و همیشه خود را بدهکار انقلاب و اسلام و امام بدانید. و از زحمات جانفرسای شما که در حقم نمودید از خداوند برایتان طلب اجر و مغفرت دارم و از برادرانم نیز عاجزانه درخواست دارم که با سلاح تقوی و صبر خادم انقلاب باشند و از مواضع تفرقه دوری کنند و از خواهرانم مسئلت دارم که در کردار و افعال خود به زینب (س) اقتداء کنند و در امر جهاد بی تفاوت نباشند.
از برارم محمد نیز کمال تشکر را دارم و تقاضامندم که هیچ وقت پدر و مادر خود را از مهربانی حمایت خود بی نصیب مگردان، و از همه دوستانم می خواهم که بندگی خود را به خدا در عمل ثابت کنند و وفاداری خود را به امام و انقلاب تا حد نثار جان خود به اثبات رسانند و کسی سنگ دوستی مرا به سینه نزند جز در لباس جهاد و تقوی، ای عزیزانی که زیر تابوت مرا گرفته اید و قدم در گورستان آستانه نهاده اید از عاقبت کسانی که در اطراف تان در زیر زمین پوسیده اند عبرت بگیرید .دلتان را از علائق برکنید که روزی شما نیز به آنان ملحق خواهید شد ای قهرمانان انقلاب امت اسلامی آستانه: از کسانی که خود را در صحنه انقلاب دایه های مهربان تر از مادر می دانند بترسید و بر حذر باشید.
همسرم حلم و بردباری را در خود تقویت کن اگر موفق به این کار شدی هیچ وقت حوادث زندگی تو را از کوره به در نخواهد کرد در مقابل خطای انسان ها حلیم باش و در مقابل کم محبتی ها تو مهربان تر باش .قرآن می فرماید که از خصوصیات بندگان خوب خدا این است که در زمین با تواضع راه می روند و از خطای انسان های جاهل با سلامتی گذشت می کنند.
( و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما) فرقان 62
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
بسمه تعالی الا و ان الیوم الحضار و غدالسابق و البسقة الجنة و الغایة النار آگاه باشید امروز روز آما
همسرم اگر می خواهی خدا از تو راضی باشد باید در راهش حرف ها و طعنه ها و ملامت ها را به جان خریدار باشی و در این راه از خود خدا کمک بخواه و بدان که انسان سرنوشتی دارد که هیچ چیز نمی تواند آن را تغییر دهد. و اگر فرزندی خداوند نصیب مان کرد خوب از او مواظبت کن و او را اهل قرآن و مؤمن و مجاهد پرورش ده حال اگر پسر شد در سنگر نبرد و اگر دختر شد در سنگر عفاف و صبر ، و اگر تقدیر بر رفتن من از این دنیا باشد در تنهایی خود تکیه بر خدا کن و طوری زندگی کن که خداوند را از خود راضی کنی.
والسلام