eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45هزار عکس
20هزار ویدیو
435 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
17.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
〰🍃✨〰 〰✨🍃〰                ﷽ خاطرات رزمندگان در دفاع مقدس آماده شدن رزمندگان برای جایگزین شدن در خط مقدم اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع ✾‌✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌ ✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾
42.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کامل ابنجاه ببینید ✍پنجم دی ماه سالگرد شهادت روحانی شهید حجة الاسلام و المسلمین سردار شهید محمد شیخ شعاعی که در عملیات کربلای چهار سال ۱۳۶۵ به فیض شهادت نائل آمد و بعد از ۲۹ سال پیکر مطهرشان به همراه کاروان ۱۷۵ شهید غوص و خط شکن به آغوش میهن بازگشت هدیه به روح قدسی و ملکوتی اش صلوات...
تو را با عشق بهتر می توان دید😍 در این بن بست ها در می توان دید جهان کوچکم ! با خنده هایت جهان را جور دیگر می توان دید👀 صدرزادہ ✨ ══❈═₪❅💕❅₪═❈══
🌿🌺 خــداوند چه برکتی به دستگاه امام حسیــن(ع) داده، به این دستگاه و راه داده که اگــــر کسی زیارت عاشورا را بخـواند و مداومت کند، در روز قیامت محشـور می شود در حالیکه ملطخـا بدمه ( آغـشته به خون امام حسـین علیه السلام ) است. آیت الله بهجت با گفتن این جملات، حالـش تغییر می کرد و اشک در چشـمانش حلقه می زد. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما مِنْ عَبْدٍ كَظَمَ غَيْظاً إِلَّا زَادَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِزّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة هيچ بنده اى خشم خود را فرو نخورد، مگر اين كه خداوند عزّوجلّ بر عزّت او در دنيا و آخرت افزود . 📚 كافى، جلد 2، صفحه 110، حدیث 5
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 اکنون که این وصیتنامه را می خوانید من دیگر میان شما نیستم ولی ناظر بر کارهای شما هستم و از شما خواهشی که دارم ، دست از پشتیبانی حسین زمانمان ، امام عزیزمان ، بر ندارید و ما نباید مانند اهل کوفه باشیم که امام حسین (ع) را تنها گذاشتند . 🌹 🌴 🌹 🌹 🕊🌹🌴
🍀🌹🌴🥀🌴🌹🍀 راه تقلید از نیست ! مثلا شب بخوانیم بعد فکر کنیم می شویم! اگر این باشد ، از ! راه و رمــزش به خداســـت ... شادی روح و 🍀 🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 به خاطر آنكه قاب عكس صدام را شكسته بودم، مرا به گودالی كه هشتاد و یك پله از زمین فاصله داشت، بردند. آنجا شبیه یك مرغ‌دانی بود. وقتی مرا در سلولم حبس كردند، از بس كوچك بود، می‌بایست به حالت خمیده در آن قرار می‌گرفتم. آن سلول درست به اندازه ابعاد یك میز تحریر بود. شب فرا رسید و كلیه‌هایم از شدت سرما به درد آمده بود. به هر طریق كه بود، شب را به صبح رساندم. تحملم تمام شده بود. با پا محكم به در سلول كوبیدم. نگهبان كه فارسی بلد بود، گفت: چیه؟ چرا داد می‌زنی؟ گفتم: یا مرا بكشید یا از اینجا بیرون بیاورید كه كلیه‌ام درد می‌كند. اگر دوایی هست برایم بیاورید! دارم می‌میرم. او در سلول را باز كرد و چند متر جلوتر در یك محوطه بازتر كشاند و گفت: همین جا بمان تا برگردم. در آنجا متوجه یك پیرمرد ناتوان شدم. او در حالی كه سكوت كرده بود، به چشمانم زل زد. بی‌مقدمه پرسید: ایرانی هستی؟ جوابش را ندادم. دوباره تكرار كرد. گفتم: آره، چه كار داری؟ پرسید: مرا می‌شناسی؟ گفتم: نه از كجا بشناسم؟ گفت: اگر ایرانی باشی، حتما مرا می‌شناسی. گفتم: اتفاقا ایرانی‌ام؛ ولی تو را نمی‌شناسم. پرسید: وزیر نفت ایران كیست؟ گفتم: نمی‌دانم. گفت: نام محمد جواد تندگویان را نشنیده‌ای؟ گفتم: آری، شنیده‌ام. پرسید: كجاست؟ گفتم: احتمالاً شهید شده. سری تكان داد و گفت: تندگویان شهید نشده و كاش شهید می‌شد. دیگر همه چیز را فهمیدم. بغض گلویم را گرفته بود. فقط نگاهش می‌كردم. نگاه به بدنی كه از بس با اتوی داغ به آن كشیده بودند، مثل دیگ سیاه شده بود...، گفتم: اگر پیامی داری بهم بگو. گفت: این سیاه چال، طبقه زیرین پادگان هوانیروز الرشید است... گفت: ... پیــــــــــام من مرزداری از وطن است... صبوری من است. نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد. نگذارید دشمن به خاك ما تعرض كند. استقامت، ‌تنها راه نجات ملت ماست. بگذارید كشته شویم، اسیر شویم؛ ولی سرافرازی ملت به اسارت نیفتد. گفتم: به خدا قسم... پیامت را به ایرانیان می‌رسانم. خم شدم دستش را ببوسم كه نگذاشت... ✅ منبع : کتاب ساعت به وقت بغداد ، جلد 1، صفحات 89 – 86 راوی : عیسی عبدی 🌹 🥀🕊