🥀
سرهنگ دوم پاسدار شهید مدافع امنیت «امیر کمندی»، از جوانان اهالی نسیمشهر کرج و از نیروی زمینی سپاه بود که آبانماه ۱۴۰۱ در حین مقابله با اغتشاشگران در خیابان ستارخان تهران، به شهادت رسید.
او در شرایطی که مشغول انجام وظیفه و مقابله با مخلّان نظم و امنیت بود، بر اثر اصابت نارنجک دستی از بالای پل ستارخان، به ناحیه سر مجروح شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_امیر_کمندی
#شهدای_مدافع_امنیت
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_البرز
#روز_هشتم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🥀
مرداد ماه ۱۳۷۰ در تهران به دنیا آمد. تا شش سالگی بچهی پرشیطنتی بود اما همین که به مدرسه رفت ناخواسته خیلی آرام شد. نسبت به سنش دانا بود و هر سال شاگرد ممتاز مدرسه میشد. بسیار خلاقیت به خرج میداد و با چوب و وسایل در دسترس، برای خودش ابزار کار درست میکرد.
علاقهی زیادی به برق و برقکشی داشت و گاها سیمکشی خانههای محله را انجام میداد.
چون خودش زرنگ و درسخوان بود برای برادرهایش هم آرزوی موفقیت میکرد و پیگیر کار و درس و مشقشان میشد. همیشه از آنها میخواست در هر حال و شرایط شرمندهی نظام نشوند.
در امر کاسبی پدر هم حساس بود تا مبادا حقالناسی پیش بیاید و حقی از کسی ضایع شود.
پدر و مادرش هیچوقت به خاطر ندارند از او ناراحت شده باشند؛ چرا که احترام بسیاری برایشان قائل بود. در زمان کسالت مادر، امیر همه کارهایش را رها میکرد و به امورات مادرش میپرداخت.
او در دانشگاه در رشته مهندسی برق قم قبول شد؛ اما بعد از آن در سپاه استخدام شد و ادامه تحصیل داد.
🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_امیر_کمندی
#شهدای_مدافع_امنیت
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_البرز
#روز_هشتم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🥀
شهید امیر کمندی از زبان همسرش سرکار خانم پریسا مرادی🎤
«امیر در خانوادهای بسیار مذهبی و مؤمن بزرگ شده و پرورش یافته بود. فرزند دوم خانواده بود و دو برادر و یک خواهر داشت.
واسطه آشنایی من و امیر رفاقتی بود که بین او و برادرم وجود داشت. به واسطه همین رفاقت، خانوادههایمان هم، باهم رفتوآمد داشتند و همدیگر را به خوبی میشناختیم. امیر با مادرش در مورد علاقهاش به من صحبت کرده بود و نهایتا مادر او برای خواستگاری به خانه ما آمد.
همان ابتدا مادر امیر، از شغل پسرش و تعهد زیادی که به لباس پاسداری دارد صحبت کرد. خودش هم از مأموریتهای کاریاش گفت. از سختی زندگی با یک فرد نظامی و از شهادت و... صحبت کرد.
من شغل پاسداری را دوست داشتم و با توکل به خدا به امیر پاسخ مثبت دادم.
از حیا، ایمان و ارادت امیر به اهلبیت علیهمالسلام بسیار خوشم آمد. ما بعد از یک مراسم ساده و سنتی، زندگیمان را آغاز کردیم.
ثمره زندگی ۶ ساله من و امیر، دو فرزند به نام نازنینزهرا و محمدحسین است. نازنینزهرا حالا ۵ سال و محمدحسین ۲ سال دارد.
رشته تحصیلی امیر، برق بود و بعد از اخذ لیسانسش وارد سپاه شد. خیلی کم در خانه حضور داشت. بیشتر اوقات در مأموریت بود. گاهی هم اضافهکار میایستاد و پول همان اضافه کاری را برای نیازمندان و افراد کم درآمد هزینه میکرد. اما وقتی در خانه بود سنگ تمام میگذاشت و بچهها را برای تفریح و گردش به بیرون میبرد.
در امور خانه من را همراهی میکرد و پدری نمونه برای بچههایش بود. رفتارهای امیر بینظیر بود آنقدر که من، او را به چشم یک شهید زنده میدیدم.
آخر هفتهها اگر میفهمید دوستی، آشنایی، کسی برق خانهاش دچار مشکل شده و از پس هزینههای تعمیر آن برنمیآید، در خانه نمیماند و تا مشکل او را حل نمیکرد، آرام نمیگرفت. امیر ظاهر و باطنی بسیار نورانی داشت.
خادم امام حسین علیهالسلام بود. از همان ۶ سالگی، محرمها به آشپزخانه هیئت میرفت و به استکان شستن و کفش جفت کردن مشغول میشد.
او از بدحجابی بهشدت بدش میآمد و همیشه میگفت: «ما که در کشوری انقلابی زندگی میکنیم و شهید دادهایم چرا باید بازهم بیحجابی در کشورمان رواج داشته باشد!»
به جرأت میتوانم بگویم که امیر هر روز از شهادت حرف میزد. به هر بهانهای سر صحبت را تا شهادتش پیش میبرد و تنها چیزی که از من میخواست این بود که برای شهادت و تعجیل در آن دعا کنم.
وقتی حاج قاسم شهید شد میگفت: «همه رفتند و من جا ماندم. خوش به حال حاج قاسم که مردم اینگونه بدرقهاش میکنند. کاشکی من هم همین گونه بدرقه شوم.»
🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_امیر_کمندی
#شهدای_مدافع_امنیت
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_البرز
#روز_هشتم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🥀
قرار بود پنجم آبان ماه، برای اولین بار به زیارت امام رضا علیهالسلام برویم. از صبح همه کارها را انجام داده و چشم انتظار بودم تا خبری از امیرم برسد. ۸شب بود که با من تماس گرفت و گفت: «خیابانها شلوغ شده؛ آشوبگرها به خیابان ریختهاند. من باید بیشتر بمانم.»
نیمهشب شد و خبری از او نشد. با او تماس گرفتم. یکی از همکارانش گوشی را برداشت و گفت: «امیر دو - سه ساعت دیگر باز میگردد.» همین که گوشی را قطع کردم، دلشوره گرفتم. دوباره زنگ زدم. همکارش گوشی را برداشت و گفت: «امیر تصادف کرده و زخمی شده. ما او را به بیمارستان میبریم. شما نگران نباشید.»
ولی هرلحظه نگرانی من بیشتر و بیشتر میشد. بار دیگر تماس گرفتم. این بار دیگر گوشی امیر خاموش شده بود. ساعت حدود دو نیمه شب بود. پدرشوهرم به خانه ما آمد. از من خواست آماده شوم و همراه بچهها به خانهشان بروم.
دلم را به قسم همکار امیر قرص کرده بودم که امیر فقط کمی مجروح شده! اما دلشوره امانم نمیداد و زیر لب صلوات میفرستادم. هنوز در شوک زخمی شدن امیر بودم.
همین که به خانه مادر امیر رسیدیم، دیدم افراد زیادی در خانهاند. زمزمهها و اشکها را که میدیدم سعی میکردم به بقیه تسلی خاطر بدهم. میگفتم: «بابا! امیر فقط زخمی شده، شهید نشده نگران نباشید.»
برادر امیر آمد و گفت: «قرار است همکاران امیر به خانه ما بیایند.»
همانجا بود که دلم لرزید. امیر قبلا به من گفته بود اگر شهید شوم همکارانم خبر شهادتم را برایت میآورند. ساعتی گذشت. همکاران امیر به خانه آمدند و با مقدمهای خبر شهادت امیر را به من دادند. صدای گریهها که تا این لحظه آرام و بیصدا بود در خانه اوج گرفت. شیرینزبانیهای نازنینزهرا نمک بر زخم همه میپاشید. همانجا به امیر گفتم: «چقدر زود به آرزوی خودت رسیدی و من را تنها گذاشتی.»
آری نارنجک نفاق و کینه آشوبگران همه دارایی مرا به یکباره از من گرفت.
وعده دیدار ما با پیکر شهید نزدیک بود اما زمان به کندی میگذشت. در معراج شهدا وقتی میان پرچم سه رنگی که برای اعتلا و عزتش، جانش را هدیه کرده بود دیدمش مات ماندم. مات مردی که خیلی زودتر از آن چیزی که من تصورش را میکردم به خواستهاش رسیده و شهادت نصیبش شده بود. رفتم نزدیک پیکرش؛ سلام کردم و گفتم: «امیر جان شهادتت مبارک.»
تشییع او را هرگز از یاد نمیبرم. او به تشییع حاج قاسم غبطه میخورد این همراهی مردم را سعادت میدانست و خدا خواست که او در همان حال و هوا تا خانه ابدیاش بدرقه شود. امیر طبق وصیت خودش در امام زاده حسن تشییع و تدفین شد.
🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_امیر_کمندی
#شهدای_مدافع_امنیت
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_البرز
#روز_هشتم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
شیرین زبانیهای نازنینزهرا برای پدر تمامی نداشت؛ حتی روزی که برای وداع با پدر کنار پیکرش نشست و گل های رنگارنگ را روی تابوت بابا چید…
🥀🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_امیر_کمندی
#شهدای_مدافع_امنیت
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_البرز
#روز_هشتم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏻دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان
یادمان شهدای دهلاویه🇮🇷
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر
#شهید_امیر_کمندی
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شادی روح شهدا صلوات.
🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀
142676_308.mp3
4.15M
ماه رمضان با شهدا✨
🎤تندخوانی جزء هشتم قرآن کریم
با صدای استاد معتز آقایی.
ثوابی از روخوانیِ قرآن کریم،
هدیه به امام زمان(عج) و تمامیِ شهدا، به خصوص
شهید رسول خلیلی🌱
اموات رو فراموش نکنید..🤲🏻
#خلوتی_با_معبود🕊
#ماه_رمضان 🌙
بخندید ڪه بهترین ها درانتظارتان ست
❣به آرامش ابد رسیدید
ازخوشے هاےڪوتاه دنیاچشم پوشیدید
❣به فوض عظیم رسیدید
عندَربهم یُرزقون
#شهیدان
#محمدتقےسالخورده #سیدرضاطاهر
#شهادت۹۵
#صبحتونشهدایی🌱
🎥 فایل صوتی لو رفته از دستیار ویژه باراک اوباما!
«جاناتان گرینبلت»، مدیر اتحادیه ADL یکی از برجستهترین گروههای لابی صهیونیستی در ایالات متحده:
تمام نظرسنجی سازمانهای مختلف نشان میدهد، پیر و جوان در آمریکا از فلسطین حمایت میکنند؛ ما با تیک تاک و نسل Z مشکل داریم!
درگیری جناح چپ و راست در آمریکا بازی اشتباهی است؛ بازی واقعی نسل آینده است که مثل برق متحول شده و به سمت تبلیغات ایرانیها تغییر موضع دادهاند!
azan-Ebrahim.hadi_.mp3
5.58M
صداےملڪوتۍاذانِ #شھیدابراهیمهادے
#اشْھَدٌانَّمٌحَمَّدرَسوٌلالله 💚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
سر سفره #افطار یاد لبت افتادم
یاد خستگی های بی بی زینب افتادم💔
#یــــازیــــنــــبــــــ....🌹🍃
دعای سفره افطار ربنا - علیرضا موسوی.mp3
1.52M
دعای سفره افطار ربنا با صدای علیرضا موسوی
#ماه_رمضان_مبارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈نکته طلایی برای لحظه تحویل سال 💫
ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
📌 شرایط روزه داری شهید صیاد شیرازی در آمریکا
🔷️ ماه مبـارک رمضـان افتاده بود وسط دوره آموزشی ما توی آمریکا. من دوره نقشـه خوانی می دیدم و صیـاد دوره هـواسنجی بالـستیک.
🔹 از یک روزنـامه محـلی زمان هـای طلـوع و غـروب خورشـید را نوشتـه بـود و لحظـه اذان
صبـح و مغـرب را محاسبـه کـرده بود.
🔸 توی اتـاق خـودش سحـری را آماده می کـرد.
بعد می آمد دنبال من. در را که می زد از خواب می پـریدم. وقتی در را باز می کـردم نبـود!
نمی دانم این فاصله صد و پنجاه متر را چطور می دوید. تا می رسیدم، سفـره پهـن بود.
می گفت: «زود باش! فقط یک ربـع وقت داریم.»
🎙 راوی: محمد کوششی
📚 خدا می خواست زنده بمانی
بقلم فاطمه غفاری/ نشر روایت فتح
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
8ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال 1403 رو سالی پر از
زیارت کربلا برامون قرار بده...🤲🏻
برای مطالعه بیشتر در مورد این شهید به سایت امامزادگان عشق (شهید امیر کمندی) مراجعه بفرمائید👇
B2n.ir/x85409
ای دوست! بدان که من به یادت هستم
من سایهی طوبای سعادت هستم
یک عمر در انتظار عطرم بودی
من رایحهی خوش شهادت هستم!🌷
✍🏻سارا رمضانی ۱۴۰۲/۱۲/۲۹
🥀🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_امیر_کمندی
#شهدای_مدافع_امنیت
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_البرز
#روز_هشتم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid