🏴🍃شب سوم محرم
#نذرشهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیه🍃🏴
چون تار موی توست دخیلِ نسیم ها
حاجت گرفته کلّ جهان از قدیم ها
دردانۂ حسین(ع) شدی! با نگاه تو
بهبود یافت حالِ تمام وخیم ها
روزی که پایت آبله برداشت، آمدند...
محض ِ عیادتت همۂ یاکریم ها
افتاده بود معجر و خلخال و مویِ تو
در دست پر شرارتِ قوم ِ رجیم ها
میگفت نیزه دار؛ تو بابا نداری و...
قران رسید و آیۂ «کهف الرقیم» ها
لکنت گرفتی و سخنت شد مقطّعه
هستند داغدارِ غمت؛ «حاء» و «میم» ها
کنج خرابه خاک نشین بودی و شدند؛
شرمنده ات تمام حصیر و گلیم ها
باید نوشت نام تو را با دو قطره اشک
بر کنجِ گوشوارۂ دختر-یتیم ها!
#شب_سوم_محرم
#دخیلک_یا_رقیه_س
#من_الذی_أیتمنی
#مرضیه_عاطفی_سمنان
┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
@marziyehatefi
┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 شب سوم محرم نذر مظلومیتِ
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها 🍃🏴
-لطفا حق روضه ادا شود-
پیر شد! از حال او بابا خبر دارد فقط
در دلِ بی طاقتش داغ پدر دارد فقط
با مشقّت راه می رفت و امان از آبله
از غم این ماجرا صحرا خبر دارد فقط
راه، طولانی و تیغِ آفتاب و در دلش
اضطرابِ تازیانه بیشتر دارد فقط
اکثراً دستِ بزن دارند و با دلواپسی
چشم هایی خیره سمت دور و بر دارد فقط
بیشتر اهل کمینند و تمام ِ راه را-
واهمه از حمله هایِ پشت سر دارد فقط
جای سیلی سرخ بود امّا دوباره می زَدَش
زجر(لع) زجرش داده! دائم دردسر دارد فقط
گریه میکرد و حرامی بُرد پیش ِ او گذاشت
غرقِ خون! در تشت! بابایی که سر دارد فقط
دید و قدری درد دل کرد و سپس از حال رفت
عمّه زینب(س) از غمش خونِ جگر دارد فقط!
#السلام_علیک_یا_حضرت_رقیه
#من_الذی_أیتمني
#شب_سوم_محرم
#مرضیه_عاطفی
┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
@marziyehatefi
┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 محاوره زبانحال
#نذرشهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیه🍃🏴
به یادم مونده روزایی، که توو آغوش تو بودم
به رویِ زانوی عمّه، یا رویِ دوش ِ تو بودم
موهام و شونه میکردی، بهم میگفتی دردونه م
نبینم توو خودت باشی، چراغ کوچیکِ خونه م
همین می اومدی خونه، فقط میگشتی دنبالم
برام یه چادر مشکی، خریدی! کردی خوشحالم
میگفتی ای گلِ یاسم، منو می بوسیدی آروم
میدیدی تا که خوابیدم، عبات و میکشیدی روم
ولی حالا با دلتنگی، نشستم زیر نور ماه
کجارفتی بابایی جون؟! ببین قدّم شده کوتاه
ببین افتاده دندونم، رو لبهام ردّی از خونه
به جای رویِ زانوهات، نشستم کنجِ ویرونه
نبودی دستام و بستن، کبوده خیلی میسوزه
یهو سرگیجه میگیرم، چشام تاره یه چن روزه
دیگه میترسم از اَسبا، نمیخوابم دیگه راحت
یه شب از ناقه افتادم، نه با پاهام! که با صورت
برا تفریح و سرگرمی، هُلم میداد با دعوا
من و هی رابرا میزد، بیا زجر(لع) و بزن بابا
کف ِ پاهام زده تاول، ببین دستام چقد سرده
ازش بسکه لگد خوردم، ببین پهلوم ورم کرده
شدم شرمندۂ عمّه، واسم شد بهتر از مادر
بذار واست بگم حالا، که پیشم اومدی با «سر»
نمونده واسه من مویی، ببین که سوخته گیسو
از انگشتر نمی پرسم، نپرسی گوشوارم کو!
#سلام_بر_حضرت_رقیه
#یا_بنت_الحسین_ع_دخیلک
#من_الذی_أیتمني
#مرضیه_عاطفی
┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
@marziyehatefi
┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 محاوره زبانحال
#نذرشهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیه🍃🏴
-لطفا حق روضه ادا شود-
به یادم مونده روزایی، که توو آغوش تو بودم
به رویِ زانوی عمّه، یا رویِ دوش ِ تو بودم
موهام و شونه میکردی، بهم میگفتی دردونه م
نبینم توو خودت باشی، چراغ کوچیکِ خونه م
همین می اومدی خونه، فقط میگشتی دنبالم
برام یه چادر مشکی، خریدی! کردی خوشحالم
میگفتی ای گلِ یاسم، منو می بوسیدی آروم
میدیدی تا که خوابیدم، عبات و میکشیدی روم
ولی حالا با دلتنگی، نشستم زیر نور ماه
کجارفتی بابایی جون؟! ببین قدّم شده کوتاه
ببین افتاده دندونم، رو لبهام ردّی از خونه
به جای رویِ زانوهات، نشستم کنجِ ویرونه
نبودی دستام و بستن، کبوده خیلی میسوزه
یهو سرگیجه میگیرم، چشام تاره یه چن روزه
دیگه میترسم از اَسبا، نمیخوابم دیگه راحت
یه شب از ناقه افتادم، نه با پاهام! که با صورت
برا تفریح و سرگرمی، هُلم میداد با دعوا
من و هی رابرا میزد، بیا زجر(لع) و بزن بابا
کف ِ پاهام زده تاول، ببین دستام چقد سرده
ازش بسکه لگد خوردم، ببین پهلوم ورم کرده
شدم شرمندۂ عمّه، واسم شد بهتر از مادر
بذار واست بگم حالا، که پیشم اومدی با «سر»
نمونده واسه من مویی، ببین که سوخته گیسو
از انگشتر نمی پرسم، نپرسی گوشوارم کو!
#سلام_بر_حضرت_رقیه
#یا_بنت_الحسین_ع_دخیلک
#من_الذی_أیتمني
#مرضیه_عاطفی
┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
@marziyehatefi
┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅