eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
14هزار دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
34.7هزار ویدیو
310 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد_رائفی_پور_«_مگه_میشه_خدا_نبخشدت؟!_»_.mp3
2.75M
🎙 استاد 📑 «مگه میشه خدا نبخشدت» 📥لینک دانلودسخنرانی این کلیپ👇 🌐https://t.me/Masafbox/2663 🆔 @Masafe_akhar
❌ اثر دعای «یا من تحل به عقد المکاره» (دعایی که رهبر معظم انقلاب سفارش فرمودند برای دفع کرونا زیاد خوانده شود) در بازگشت از يك سفر زيارتى كه به كربلا رفته بودم با ماشين رو باز به نجف آمدم. در بين راه باد به سر و صورتم خورد و سرماخوردگى شديدى پيدا كردم. در نجف هم بعضى از ناپرهيزى هايى را كه با سرماخوردگى خيلى منافات دارد انجام دادم. در نتيجه بيمارى ام بسيار سخت گشته و چنان گلويم گرفته شد كه با سختى نفس مى كشيدم و با ادامه ى آن وضع به احتمال زياد خفه مى شدم. از طرفى هم وضعمان طورى بود كه گاهى براى خريد نان هم پول نداشتيم. با اين حال، پس از يكى دو روز با اصرار آقاى نجابت به دكتر مراجعه كرديم. او هم معاينه اى كرد و در گوشى به آقاى نجابت چيزى گفت كه من از عكس العمل او احساس كردم بيمارى خطرناكى است. گويا دكتر گفته بود كه من رفتنى هستم! آنگاه تعدادى قرص و دوازده عدد آمپول برايم تجويز كرد و خيلى تأكيد كرد كه در زدن آمپول ها اهمال نكنم. ما هم قرص ها را گرفتيم، ولى آمپول ها را چون پول نداشتيم نخريديم. چند تا از قرص ها را خوردم، امّا فايده اى نبخشيد. آقاى نجابت گفت: اجازه بدهيد بروم آمپول ها را بخرم. گفتم: ما كه پول نداريم. گفت: خانواده مقدارى طلا دارد، آن را مى فروشم و به عنوان قرض براى تان آمپول ها را مى خرم. گفتم: نمى خواهم و هرچه اصرار كرد نپذيرفتم. آن روز تا شب صبر كردم. وقت نماز مغرب چنان گوش و گلو و سر و صورتم متورم شده بود كه براى اقامه ى نماز اصلاً صدايم در نمى آمد. ناگهان دلم گرفت و گويا صبرم تمام شد. با اشاره به خانواده گفتم: «مفاتيح» را بده. بى اختيار به دعاى «يا من تحل» توجه پيدا كردم. و با اينكه با سختى نفس مى كشيدم و براى نماز صدايم در نمى آمد تا آخر دعا را خواندم. و اين خود غير عادى بود؛ زيرا همين كه گفتم: «يا من تحل به عقد المكاره» سيلاب اشك از چشمانم جارى شد و چنان مرا رحمت گرفت كه حتى صدايم باز شد! چنان سريع تأثير كرد كه گويا اول خدا شفا داد و بعد من دعا را خواندم! دعا را تمام كردم و مشغول نماز شدم. صبح روز بعد هم ديگر اثرى از آن بيمارى نبود و صحيح و سالم از منزل بيرون آمدم. آیت الله یعقوبی قائنی(ره) - کتاب سفینة الصادقین @masafe_akhar
امام على عليه السلام: زشت ترين خيانت، فاش كردن راز [كسى ]است أقبَحُ الغَدرِ إذاعَةُ السِّرِّ غررالحكم حدیث 3005 ‏تمام ارزش رازداری به اینه که وقتی رفاقت یا رابطه ت با طرف مقابل بهم خورده رازشو حفظ کنی، وگرنه رازداری تو دوران دوستی که هنر نیست! شخصی تعریف می کرد: یکی از دوستام و خانمش میخواستن از هم جدا بشن، یه روز تو یه مهمونی بودیم ازش پرسیدم خانومت چه مشکلی داره که میخوای طلاقش بدی؟ گفت: یه مرد هیچ وقت عیب زنشو به کسی نمیگه... وقتی از هم جدا شدن پرسیدم چرا طلاقش دادی؟ گفت آدم: پشت سر دختر مردم حرف نمیزنه... بعد از چند ماه از هم جدا شدن و سالِ بعدش خانومش با یکی دیگه ازدواج کرد؛ یه روز ازش پرسیدم خب حالا بگو چرا طلاقش دادی؟ گفت: یه مرد هیچوقت پشت سر زنِ مردم حرف نمیزنه... یادمان نرود نامردترین انسان کسی است که راز دوران دوستی را به وقت جدایی فاش سازد... @masafe_akhar
👤 توییت استاد ✍ ‏آیا می‌دانید از ۱۰۰ وعده دولت حسن روحانی به مردم در هشت سال گذشته، تاکنون تنها و تنها ۹ مورد آن محقق شده است؟ 🌐 https://twitter.com/A_raefipur/status/1380874062755459072?s=19 @masafe_akhar
روزمان را با آغاز کنیم ✅👇❎در جنگ نظامی و در جنگ سیاسی و در جنگ اقتصادی، در هر جایی که صحنه‌ی زورآزمایی است، در مقابل دشمن باید ایستاد [سوره الأحزاب (33): آيه 15 وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً (15) در حالى كه آنان پيش از اين با خداوند پيمان بسته بودند كه (به دشمن) پشت نكنند و پيمان الهى بازخواست شدنى است. ✅👇❎امام خامنه ای در دیدار پنجاه هزار فرمانده بسیج سراسر کشور ۱۳۹۲/۰۸/۲۹ این عهدی که میگوید مؤمنین با خدا بسته‌اند و بعضی از مؤمنین به این عهد به‌نیکی وفا کردند و پای این عهدشان ثابت‌قدم ماندند، همان است که چند آیه قبل در همین سوره‌ی مبارکه میفرماید که «و لَقَد کانوا عهَدُوا اللهَ مِن قَبلُ لا یُوَلّونَ الاَدبار»؛ با خدای متعال عهد کرده بودند که از مقابل دشمن فرار نکنند، به دشمن پشت نکنند. رها کردن مواضع و عقب‌نشینىِ منهزمانه در مواجهه‌ی با دشمن، از جمله‌ی چیزهایی است که قرآن تأکید میکند که نباید انجام بگیرد؛ در جنگ نظامی و در جنگ سیاسی و در جنگ اقتصادی، در هر جایی که صحنه‌ی زورآزمایی است، در مقابل دشمن باید ایستاد؛ باید عزم شما بر عزم دشمن پیروز بشود، باید اراده‌ی شما بر اراده‌ی دشمن غالب بشود؛ و میشود و این ممکن است. در عرصه‌ی هرگونه جهاد و کارزاری، پشت کردن به دشمن و هزیمت کردن، از نظر اسلام و قرآن ممنوع است. ✅✴️❎تدوین : رجبعلی بازیاد @masafe_akhar
🔆 سبب نقل کینه و دشمنی‌ها نباشیم 🔸 فردی به دوستش گفت: خبر داری که فلانی درباره‌ات چقدر غیبت کرده؟ 🔹 دوست گفت: او تیری را به سویم پرتاب کرد که به من نرسید، تو چرا آن را برداشتی و در قلبم فرو کردی؟ 🆔 @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سخنرانی استاد فاطمی نیا موضوع: ترك گناه ، نوعي ذكر است. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ___________________ @masafe_akhar
دعايی زیبا از بابا طاهر : خدایا دانشی ده ؛ غم نگیرم . بده آرامشی ؛ ماتم نگیرم . خدایا از شهامت بی نصیبم، شهامت ده که آرامش بگیرم. خدایا ؛ این تفاوت بر من آموز. که در گمراهی مطلق نمیرم. ابرها به آسمان تكيه ميكنند، درختان به زمين و انسانها به مهرباني يكديگر......... گاهي دلگرمي يك دوست چنان معجزه ميكند كه انگار خدا در زمين كنار توست. جاودان باد سايه دوستانيكه شادي را علتند نه شريك، و غم را شريكند نه دليل... @masafe_akhar
1400-01-23(farahzad).mp3
12.06M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 موضوع: شرح دعای ۲۵ صحیفه سجادیه و نکاتی پیرامون معرفت نفس 🗓دوشنبه بیست و سوم فروردین ماه ۱۴۰۰ 🗂 حجم : ۱۲ مگابایت @masafe_akhar
🌲 در بنی اسرائیل عابدی بود، به او گفتند: در فلان مکان درختی است که قومی آن را می‌پرستند. عابد خشمناک شد و تبر بر دوش گرفت تا آن درخت را قطع کند. ابلیس به صورت پیرمردی در راه وی آمد و گفت: دست بدار تا سخنی بازگویم. گفت: بگو، گفت: خدا رسولانی دارد که اگر قطع این درخت لازم بود، آنان را برای این کار می‌فرستاد. عابد گفت: حتما باید این کار را انجام دهم. ابلیس گفت: نمیگذارم، سپس با وی گلاویز شد، عابد وی را بر زمین زد. ابلیس گفت: مرا رها کن تا سخن دیگری برایت گویم و آن این است که تو مردی مستمندی، اگر مالی داشته باشی که بر عابدان انفاق کنی بهتر از قطع آن درخت است، دست از این درخت بردار تا هر روز دو دینار زیر بالش تو بگذارم. عابد گفت: راست میگویی! یک دینار صدقه میدهم و یک دینار را به کار می‌برم، مرا به قطع درخت امر نکرده اند و من دارای مقام پیامبری نیستم که غم بیهوده بخورم. عابد دو روز زیر بستر خود دو دینار دید و خرج کرد؛ ولی روز سوم چیزی ندید و ناراحت شد و تبر برگرفت که درخت را قطع کند ابلیس در راهش آمد و گفت: کجا میروی؟ گفت: می‌روم درخت را قطع کنم، گفت: هرگز نمی توانی و با عابد گلاویز شد و وی را بر زمین زد و گفت: بازگرد و گرنه سرت را از تن جدا میکنم. عابد گفت: مرا رها کن تا بروم؛ اما بگو چرا آن دفعه من نیرومندتر بودم؟ ابلیس گفت: تو قصد داشتی درخت را برای خدا و با اخلاص قطع کنی؛ از این رو خدا تو را بر من مسلط ساخت؛ ولی این بار برای خود و دینار خشمگین شدی و من بر تو مسلط شدم. 📙پند تاریخ 201/5-202 ؛ به نقل از: المستطرف 2/ 154؛ احیاء العلوم 380 ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌@masafe_akhar
🕋🕌 💜 خواندن سوره کهف 💜 رفتن به نماز جمعه 💜 ودعا کردن در وقت استجابت 💜 دعا را فراموش نکنیم 💐💐💐 @masafe_akhar
عبد الله بن عباس می‌گوید: هنگامی که پیامبر به جنگ محارب و بنی انبار می‌رفت در محلی فرود آمد، سپاه مسلمانان نیز به دستور آن جناب همان جا توقف کردند. از لشکر دشمن هیچ کس دیده نمی شد، حضرت رسول برای قضای حاجت دور از لشکریان به گوشه ای رفت. در همان حال باران شروع به باریدن کرد، وقتی آن جناب اراده ی بازگشت کرد، رود جریان شدیدی یافت و سیل جاری شد، این پیش آمد راه برگشت را برایشان بست و بین آن جناب و لشکر فاصله افتاد و تا توقف سیل تنها بدون وسیله ی دفاعی پای درختی نشست. در این هنگام حویرث بن حارث محاربی ایشان را مشاهده کرد، به یاران خود گفت: این مرد محمد است که از پیروانش دور افتاده. خدا مرا بکشد، اگر او را نکشم. سپس به طرف آن حضرت حمله کرد، همین که نزدیک ایشان رسید گفت: چه کسی می‌تواند تو را از دست من نجات دهد؟ فرمودند: خداوند و در زیر لب این دعا را زمزمه کردند: «اللهم أکفنی شر حویرث بن الحارث بما شئت»؛ خدایا! مرا از شر این دشمن به هر طریقی که می‌خواهی برهان. همین که خواست شمشیر فرود آورد، فرشته ای بال برکتف او زد و به زمین افتاد و شمشیر از دستش رها شد، آن گاه حضرت آن را برداشت و فرمود: الآن چه کسی می‌تواند تو را از دست من رهایی بخشد؟ عرض کرد: هیچ کس! فرمود: ایمان بیاور تا شمشیرت را بدهم، گفت: ایمان نمی آورم؛ ولی پیمان میبندم که با تو و پیروانت جنگ نکنم و کسی را علیه تو کمک ننمایم. حضرت شمشیر را به او دادند، همین که سلاحش را گرفت، گفت: به خدا سوگند تو از من بهتری. حضرت فرمودند: من باید از تو بهتر باشم. حویرث به طرف یاران خود برگشت و پیروان خود را از جریان باخبر کرد. یک ذره آفتاب نمائند به روی تو این روشن است بر همه عالم، چو آفتاب حکایت 272: آزادی کنیز 📙پند تاریخ 2/ 90 - 93؛ به نقل از: تفسیر ابوالفتوح، ذیل تفسیر سوره نساء. @masafe_akhar
✍رسول اكرم صلی‌الله‌عليه‌و‌آله : هركس رحم نكند به او رحم نشود هرڪس نبخــشد بخشـيده نشــود و هركس پوزش‌را نپذيرد، خداوند پوزش‌و توبه‌اورا نخواهدپذيرفت. 📚غررالحڪم ج2 ص 438 : @masafe_akhar
👌 آورده اند که بهلول بیشتر وقت ها در قبرستان می نشست و روزی که برای عبادت به قبرستان رفته بود وهارون به قصد شکار از آن محل عبور می نمود چون به بهلول رسید گفت : بهلول چه می کنی ؟ بهلول جواب داد : به دیدن اشخاصی آمده ام که نه غیبت مردم را می نمایند و نه از من توقعی دارند و نه من را اذیت و آزار می دهند . هارون گفت: آیا می توانی از قیامت و صراط و سوال و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی ؟ بهلول جواب داد به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب داغ شود هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد . آنگاه بهلول گفت: ای هارون من با پای برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچه پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پای خو د را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و آنچه خورده ای و پوشیده ای ذکر نمایی . هارون قبول نمود. آنگاه بهلول روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت : بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوری پایین آمد که ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواست خود را معرفی نماید نتوانست و پایش بسوخت و به پایین افتاد . سپس بهلول گفت: ای هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است . آنها که درویش بوده ند و از تجملات دنیایی بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند. 👌با لایک و اشتراک گذاری از ما حمایت کنید ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌═══‌‌‌‌♥️ @masafe_akhar ♥️═══ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍
در بنی اسرائیل عابدی بود که پس از سالیان دراز عبادت و بندگی از خداوند درخواست کرد مقامش را به او نشان دهد و گفت: خدایا! اگر کارهایم را می‌پسندی در کار نیک تلاش بیشتری کنم و اگر مورد رضایت تو نیست قبل از مرگ جبران کنم و به عبادت بپردازم. در خواب به او خبر دادند که تو نزد خدا هیچ عمل خوبی نداری. گفت: خداوندا! پس اعمال من کجا رفت؟ گفتند: تو عملی نداشتی؛ زیرا هر گاه کار خوبی میکردی به مردم خبر می‌دادی و جزای عملت همان خوشحالی تو از اطلاع مردم بر کار خوبت است؛ این وضع بر عابد دشوار آمد و محزون شد. برای مرتبه ی دوم در خواب دید که به او خبر دادند: اکنون جان خود را از ما بخر، در روزهای آینده هر روز به تعداد رگهای بدنت صدقه بده! عابد گفت: خدایا! چگونه با دست تهی انفاق کنم؟ جواب شنید: ما هر کسی را به قدر طاقتش تکلیف می‌کنیم، هر روز سیصد و شصت مرتبه بگو: «سبحان الله و الحمد لله ولا إله إلا الله والله أکبر ولا حول و لا قوة إلا بالله» هر کلمه ای از آن صدقه ای از رگ بدن است. عابد چون این سخن را شنید شادمان شد و گفت: خدایا! بیش از این بفرما، به او در خواب گفتند: اگر زیادتر بگویی، جزای بیشتری خواهی برد. 📙یکصد موضوع، پانصد داستان 291/1 ؛ به نقل از: پند تاریخ 35/1. @masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠مقام معظم رهبری: بعضی ها اشتباه میکنند؛ نقطه ی درگیری را اشتباه میکنند... خمپاره و توپخانه شان را آتش میکنند به نقطه ای که آنجا دشمن نیست❗️❗️ @masafe_akhar
✨﷽✨ ✅دلسوزی ملک الموت برای دو نفر ✍روزی رسول خدا (ص) نشسته بود ، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد ، پیامبر (ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان‏ها هستی ، آیا در هنگام جان کندن آن‏ها دلت برای کسی رحم آمد؟ عزرائیل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:اولی روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را در هم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره‏ ای افکند ، در این میان فرزند پسری از او متولد شد ، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم ، دلم به حال آن پسر سوخت. دومی هنگامی که شداد بن عاد ، سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بی نظیر خود پرداخت ، و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهای دیگر برای ستون‏ها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد وقتی که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را قبض کنم آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود ، اسیر مرگ شد. در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید و گفت: ای محمد! خدایت سلام می‏رساند و می‏فرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شداد بن عاد بود، او را از دریای بی کران به لطف خود گرفتیم ، بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم ، 💥در عین حال کفران نعمت کرد ، و خودبینی و تکبر نمود ، و پرچم مخالفت با ما برافراشت ، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت ، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت می‏دهیم ولی آن‏ها را رها نمی‏کنیم 📚جوامع الحکایات ، ترجمه محمد محمدی اشتهاردی ، صفحه 330 @masafe_akhar