eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
13.8هزار دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
36.5هزار ویدیو
317 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 | نذارید فرزندتون بی‌احترامی کردن رو یاد بگیره 🔹هرگز به بچه‌تون اجازه ندید با شما یا هر فرد دیگه‌ای گستاخانه صحبت کنه یا از کلمات آزاردهنده استفاده کنه. اگه بچه‌تون کلمات بدی استفاده کرد قاطعانه بهش یادآوری کنید که هیچ بی‌احترامی رو تحمل نمی‌کنید. برنامه‌ تربیتی خودتون رو به دیگران منتقل کنید بقیه مراقبانِ فرزندتون اعم از همسر، پدرومادربزرگ، مربیان مهد و پرستار کودک رو برای تقویت ارزش‌ها و رفتاری که می‌خواید تو بچه‌تون ببینید، بسیج کنید. 👈 این برنامه‌ تربیتی می‌تونه شامل هر چیزی باشه، از گفتن «ممنونم» تا مهربون بودن با دیگران و ناله نکردن. @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
امیرالمؤمنین عليه السلام: هركس خود را در راه اصلاح نفس خویش، در رنج افكند، به سعادت دست پیدا خواهد کرد مَن أجهَدَ نَفسَهُ في إصلاحِها سَعِدَ غررالحكم حدیث8246 @masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
23_Va_Ala_As'hab_Al_Hussainn_1401_05_29_Moharram_1444_Mashhade_Moghaddas.MP3
17.74M
🔈 📣 جلسه بیست و سوم 🔻 حبیب بن مظاهر * جریان رحمت الهی هنگام ذکر صالحین * حبیب در وظیفه شناسی، آتش به اختیار بود! * او بهترین هدیه را برای قومش برد. * یک نفر در برابر هزار نفر * نثار همه ابرو در راه حسین علیه السلام * واکنش مردانه و غیورانه حبیب در مقابل اهانت به امام زمانش * در طی این مسیر، باید به تمام معنا "مرد" بود * سفیر ملکوت * تذکر و موعظه مکرر حبیب به سپاه دشمن * خوشحالی زایدالوصف و مزاح او در شب عاشورا * هر چه به لحظه شهادت نزدیکتر میشد... * تسکین دل نگرانی زینب کبری سلام الله علیها * سوگندی مقدس، بر شمشیرهای کشیده از غلاف * دل زینب سلام الله علیها اینگونه آرام گرفت! * پاسخ دندان شکن او به اهانتهای شمر * پیکار با حبیب برای دشمن افتخار بود * رجزهای حماسی حبیب در میدان * او اینگونه دشمن را تحقیر کرد * مرگ در رکاب حسین علیه السلام، در کام او همچون عسل بود * نبرد نمایان و جانانه او در میدان جنگ * شهادت جانسوز حبیب * شهیدی که زنده، ذبح شد * نزاع قاتلان بر سر راس حبیب * افتخاری که در سپاه دشمن، بر سرش دعوا بود * سرنوشت قاتل حبیب ⏰ مدت زمان 41:12 📅1401/05/30 https://aminikhaah.ir/?p=6701 @Masafe_akhar
✍🏻داستانهایی از امام رضا (ع) 📚کوه و دیگ راوی: ابا صلت هروی همراه امام وارد «مرو» شدیم. نزدیک «دهِ سرخ» توقف کردیم. مؤذن کاروان، نگاهی به خورشید کرد و رو به امام گفت: «آقا! ظهر شده است». امام پیاده شدند و آب خواستند. نگاهی به صحرا کردیم. اثری از آب نبود. نگران برگشتیم. امّا از تعجّب زبانمان بند آمد. امام با دست شان مقداری از خاک را گود کرده بود و چشمه ای ظاهر شده بود. وارد «سناباد» شدیم. کوهی نزدیک سناباد بود که از سنگ آن، دیگ های سنگی می ساختند. امام به تخته سنگی از کوه تکیه دادند و رو به آسمان گفتند: «خدایا!... غذاهایی را که مردم با دیگ های این کوه می پزند، مورد لطفت قرار ده و به این غذاها برکت عطا کن!» فکر می کنم خدا به برکت دعای امام، به کوه، نظر خاصی کرد. چون امام خواستند که از آن روز به بعد، غذایشان را فقط در دیگ هایی بپزیم که از سنگ آن کوه ساخته شده باشد. روز بعد، پس از کمی استراحت، امام به طرف محلی که «هارون» پدر مأمون در آن دفن شده بود، حرکت کردند. مأموران حکومتی جار زدند که امام می خواهد قبر هارون را زیارت کند، امّا امام با یک حرکت ساده، نقشه های مأموران را نقش بر آب کرد. آن حرکت هم این بود که کنار قبر هارون ایستادند و با انگشت، خطی در کنار قبر، کشیدند. بعد رو به ما فرمودند: این جا قبر من خواهد شد... شیعیان ما به این جا خواهند آمد و مرا زیارت خواهند کرد... و هرکس به دیدار قبرم بیاید، خدا لطفش را شامل حال او خواهد کرد. بعد رو به قبله ایستادند و نماز خواندند و با سجده ای طولانی، چیزهایی را زیر لب زمزمه کردند. اشک در چشمم جمع شده بود. 📚گنجینه معارف پایگاه اطلاع رسانی @Masafe_akhar
📚 داستان زنده شدن شیر 🐆و دریدن حاجب مأمون  در کتاب «عیون اخبار الرضا» در باب چهلم روایت شده این مضمون که:🔽 حاجب مأمون که مأمور بود در مجلس، امام رضا (ع) را تحقیر کند به آن حضرت گفت: مردم برای تو معجزاتی اثبات می کنند که برای احدی از مردم غیر از تو اثبات نکرده اند؛ گوئی معجزه ای مانند معجزه حضرت ابراهیم که مرغان کشته شده را زنده کرد آورده ای؟! اگر راست می گوئی پس امر کن به این دو شیر و آنها را زنده کن و بر من مسلط گردان! و مقصود حاجب دو صورت شیری بود که روبروی هم بر مسند مأمون نقش کرده بودند. حضرت به غضب درآمده و به آن دو صورت صدا زدند: بگیرید این فاجر را! و این مرد فاجر را طعمه خود قرار دهید و از او عین و اثری باقی نگذارید! آن دو شیر برجستند و آن مرد را پاره کرده طعمه خود قرار دادند و استخوانهای او را خرد کرده و جویدند و او را خوردند و خون او را لیسیدند و مردم تماشا میکردند و همه در تحیر و حیرت فرو رفته بودند و پس از آن خدمت حضرت ایستادند و عرض کردند: ای ولی خدا در روی زمین! آیا امر می کنی که با مأمون نیز این عمل را انجام دهیم؟ مأمون از استماع این سخن غش کرد و حضرت فرمودند: بایستید! و آنها بحال خود برگشتند. ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب» در ضمن حالات حضرت موسی بن جعفر (ع) روایت کرده است که هارون الرشید مردی را طلب کرد که امر امامت آن حضرت را باطل سازد و آنحضرت را در مجلس خجالت دهد. برای این منظور مرد ساحری را حاضر کردند، چون سفره گستردند بر روی نان عملی انجام داد که هر وقت خادم آنحضرت اراده می کرد گرده نانی را برگیرد آن نان از دستش می پرید، و هارون الرشید از این منظره در نهایت خنده و سرور درآمد. در این حال حضرت بی درنگ سر خود را بطرف نقش شیری که در پرده کشیده شده بود بلند کرده و فرمودند: «یا أسد الله خذ عدو الله؛ ای شیر خدا! دشمن خدا را بگیر»، ناگهان آنصورت مانند یک حیوان درنده قوی پنجه ای جستن کرد و آن مرد ساحر را دریده و طعمه خود ساخت. هارون و ندیمانش همگی بیهوش شده و به روی زمین افتادند و از شدت ترس عقلها از سرهایشان پرید. و چون پس از زمانی بهوش آمدند هارون به حضرت گفت: به حقی که من بر تو دارم از تو میخواهم که به این صورت شیر امر کنی که این مرد را برگرداند. حضرت فرمود: اگر عصای موسی ریسمانها و عصاهائی را که از جادوگران فرعون بلعیده بود بازگردانید این صورت هم آن مرد بلعیده شده را برخواهد گردانید. 📚منـابـع سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی 1- صفحه 229-228 عیون‌اخبارالرضا باب چهلم مناقب‌ابن‌شهرآشوب ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
10.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن لحظه ی دیدار ویژه اربعین با صدای محمد حسین پویانفر @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره . دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد . امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است. اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند. پس از این گفته امیر دستور داد سر آن مرد را بزنند 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 @Masafe_akhar
🖤 علیه السلام فرمودند: 🍃 هیچ روزی سخت تر از روز حسین نبود؛ سی هزار نفر از مردانی که خود را از امت اسلام می دانستند، بر او هجوم آوردند و همه آنها از ریختن خون او،قصد قربت به خداوند بزرگ را در سر داشتند! 📖 امالی شیخ صدوق،ص۴۶۲ اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 @Masafe_akhar