eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
14.1هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
39.9هزار ویدیو
329 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆نام على عليه السلام قرين عدالت يكى از سالها كه معاويه به حج رفته بود، سراغ يكى از زنان كه سوابقى در طرفدارى على عليه السلام و دشمنى معاويه به نام دارميه حجونيه داشت را گرفت . گفتند: زنده است ؛ فرستاد او را حاضر كردند. از او پرسيد: هيچ مى دانى چرا تو را احضار كردم ؟ تو را احضار كردم تا بپرسم چرا على عليه السلام را دوست و مرا دشمن دارى ؟ گفت : بهتر است از اين مقوله حرفى نزنى . معاويه گفت حتما بايد جواب بدهى . او گفت به علت اينكه على عليه السلام عادل و طرفدار مساوات بود و تو بى جهت با او جنگيدى ، على عليه السلام را دوست مى دارم چون فقرا را دوست مى داشت و تو را دشمن مى دارم براى اينكه بنا حق خونريزى كردى و اختلاف ميان مسلمان افكندى و در قضاوت ظلم مى كنى و مطابق هواى نفس رفتار مى كنى .!! معاويه خشمناك شد و جمله زشتى ميان او و آن زن رد و بدل شد اما خشم خود را فرو خورد و همانطور كه عادتش بود آخر كار روى ملايمت نشان داد و پرسيد: على عليه السلام را به چشم خود ديدى ؟ گفت : آرى ، معاويه گفت : چگونه ؟ فرمود: بخدا سوگند او را در حالى ديدم كه ملك و سلطنت كه ترا غافل نكرده بود. معاويه گفت : آواز على عليه السلام را شنيده اى ؟ گفت : آرى آوازى كه دل را جلاء مى داد، كدورت را از دل مى برد، آنطور كه روغن زيت زنگار را مى زدايد. معاويه گفت : حاجتى دارى ؟ گفت : هر چه بگويم مى دهى ؟ معاويه گفت : مى دهم . گفت : صد شتر سرخ مو بده ، گفت : اگر بدهم آنوقت در نظر تو مانند على عليه السلام خواهم بود؟ گفت : هيچ وقت ، معاويه دستور داد صد شتر مو سرخ به او دادند، بعد به او گفت : اگر على عليه السلام زنده بود يكى از اينها را به تو نمى داد! او گفت : بخدا قسم يك موى اينها را هم به من نمى داد، زيرا اينها را مال عموم مسلمين مى دانست . 📚 داستانهاى استاد 2/97 - بيست گفتار ص 67. 🌷🎙کانال جامع اساتید انقلابی 📚👇 🕯 @masafe_akhar2
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
📚 کسب درآمد از طریق سبدگردانی 💠 سؤال: اگر فردی که در اوراق بهادار تخصص ندارد، سرمایه اش را در اختیار اینجانب قرار دهد که برای او های بورسی را خرید و فروش کنم و مقداری از سود حاصل از معاملات را به او بدهم؛ آیا درآمد حاصل از این نوع معاملات، که اصطلاحاً به آن گفته می شود، اشکال دارد؟ ✅ جواب: اگر صاحب سرمایه به شما دهد با سرمایه اش در معاملات درآمد کسب کنید و مقدار مشخصی از سود را به او و بقیه را بابت حق الزحمۀ خود بردارید، اشکال ندارد، البته اگر قانونی در این مورد وجود دارد، باید رعایت شود. 🇮🇷 @masafe_akhar 🇵🇸
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ✍️روزی حجاج در منبر، خطابه خود را طولانی کرد. مردی از وسط جمعیت با صدای بلند گفت: "موقع نماز است، سخن را کوتاه کن! نه وقت به احترام شما توقف می‌کند، نه خداوند عذرت را می‌پذیرد." حجاج از این صراحت، آن هم در یک مجلس عمومی ناراحت شد و دستور داد مرد را زندانی کنند. کسان او به ملاقات حجاج رفتند و به وی گفتند: "امیر! مرد زندانی از فامیل ماست و دیوانه است. دستور فرمایید آزاد شود." حجاج گفت: "اگر خودش به دیوانگی اقرار کند، آزادش خواهم کرد." کسانش به زندان رفتند و گفتند: "به جنونت اقرار کن، تا آزاد شوی." مرد گفت: "هرگز چنین اعترافی نمی‌کنم، من مریض نیستم. خداوند مرا سالم آفریده است." وقتی جواب‌های صریح و صادقانه زندانی به گوش حجاج رسید، دستور داد به احترام راستگویی آزادش کنند. 🔻نتیجه: راستگویی همیشه در هر شرایطی ارزشمند است، حتی اگر برای بیان حقیقت در برابر قدرتی بزرگ، هزینه‌ای بدهیم. 🌷🎙کانال جامع اساتید انقلابی 📚👇 🕯 @masafe_akhar2
🔆نام على عليه السلام قرين عدالت يكى از سالها كه معاويه به حج رفته بود، سراغ يكى از زنان كه سوابقى در طرفدارى على عليه السلام و دشمنى معاويه به نام دارميه حجونيه داشت را گرفت . گفتند: زنده است ؛ فرستاد او را حاضر كردند. از او پرسيد: هيچ مى دانى چرا تو را احضار كردم ؟ تو را احضار كردم تا بپرسم چرا على عليه السلام را دوست و مرا دشمن دارى ؟ گفت : بهتر است از اين مقوله حرفى نزنى . معاويه گفت حتما بايد جواب بدهى . او گفت به علت اينكه على عليه السلام عادل و طرفدار مساوات بود و تو بى جهت با او جنگيدى ، على عليه السلام را دوست مى دارم چون فقرا را دوست مى داشت و تو را دشمن مى دارم براى اينكه بنا حق خونريزى كردى و اختلاف ميان مسلمان افكندى و در قضاوت ظلم مى كنى و مطابق هواى نفس رفتار مى كنى .!! معاويه خشمناك شد و جمله زشتى ميان او و آن زن رد و بدل شد اما خشم خود را فرو خورد و همانطور كه عادتش بود آخر كار روى ملايمت نشان داد و پرسيد: على عليه السلام را به چشم خود ديدى ؟ گفت : آرى ، معاويه گفت : چگونه ؟ فرمود: بخدا سوگند او را در حالى ديدم كه ملك و سلطنت كه ترا غافل نكرده بود. معاويه گفت : آواز على عليه السلام را شنيده اى ؟ گفت : آرى آوازى كه دل را جلاء مى داد، كدورت را از دل مى برد، آنطور كه روغن زيت زنگار را مى زدايد. معاويه گفت : حاجتى دارى ؟ گفت : هر چه بگويم مى دهى ؟ معاويه گفت : مى دهم . گفت : صد شتر سرخ مو بده ، گفت : اگر بدهم آنوقت در نظر تو مانند على عليه السلام خواهم بود؟ گفت : هيچ وقت ، معاويه دستور داد صد شتر مو سرخ به او دادند، بعد به او گفت : اگر على عليه السلام زنده بود يكى از اينها را به تو نمى داد! او گفت : بخدا قسم يك موى اينها را هم به من نمى داد، زيرا اينها را مال عموم مسلمين مى دانست . 📚 داستانهاى استاد 2/97 - بيست گفتار ص 67. 🌷🎙کانال جامع اساتید انقلابی 📚👇 🕯 @masafe_akhar2
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ✍️روزی حجاج در منبر، خطابه خود را طولانی کرد. مردی از وسط جمعیت با صدای بلند گفت: "موقع نماز است، سخن را کوتاه کن! نه وقت به احترام شما توقف می‌کند، نه خداوند عذرت را می‌پذیرد." حجاج از این صراحت، آن هم در یک مجلس عمومی ناراحت شد و دستور داد مرد را زندانی کنند. کسان او به ملاقات حجاج رفتند و به وی گفتند: "امیر! مرد زندانی از فامیل ماست و دیوانه است. دستور فرمایید آزاد شود." حجاج گفت: "اگر خودش به دیوانگی اقرار کند، آزادش خواهم کرد." کسانش به زندان رفتند و گفتند: "به جنونت اقرار کن، تا آزاد شوی." مرد گفت: "هرگز چنین اعترافی نمی‌کنم، من مریض نیستم. خداوند مرا سالم آفریده است." وقتی جواب‌های صریح و صادقانه زندانی به گوش حجاج رسید، دستور داد به احترام راستگویی آزادش کنند. 🔻نتیجه: راستگویی همیشه در هر شرایطی ارزشمند است، حتی اگر برای بیان حقیقت در برابر قدرتی بزرگ، هزینه‌ای بدهیم. 🌷🎙کانال جامع اساتید انقلابی 📚👇 🕯 @masafe_akhar2
🔆نام على عليه السلام قرين عدالت يكى از سالها كه معاويه به حج رفته بود، سراغ يكى از زنان كه سوابقى در طرفدارى على عليه السلام و دشمنى معاويه به نام دارميه حجونيه داشت را گرفت . گفتند: زنده است ؛ فرستاد او را حاضر كردند. از او پرسيد: هيچ مى دانى چرا تو را احضار كردم ؟ تو را احضار كردم تا بپرسم چرا على عليه السلام را دوست و مرا دشمن دارى ؟ گفت : بهتر است از اين مقوله حرفى نزنى . معاويه گفت حتما بايد جواب بدهى . او گفت به علت اينكه على عليه السلام عادل و طرفدار مساوات بود و تو بى جهت با او جنگيدى ، على عليه السلام را دوست مى دارم چون فقرا را دوست مى داشت و تو را دشمن مى دارم براى اينكه بنا حق خونريزى كردى و اختلاف ميان مسلمان افكندى و در قضاوت ظلم مى كنى و مطابق هواى نفس رفتار مى كنى .!! معاويه خشمناك شد و جمله زشتى ميان او و آن زن رد و بدل شد اما خشم خود را فرو خورد و همانطور كه عادتش بود آخر كار روى ملايمت نشان داد و پرسيد: على عليه السلام را به چشم خود ديدى ؟ گفت : آرى ، معاويه گفت : چگونه ؟ فرمود: بخدا سوگند او را در حالى ديدم كه ملك و سلطنت كه ترا غافل نكرده بود. معاويه گفت : آواز على عليه السلام را شنيده اى ؟ گفت : آرى آوازى كه دل را جلاء مى داد، كدورت را از دل مى برد، آنطور كه روغن زيت زنگار را مى زدايد. معاويه گفت : حاجتى دارى ؟ گفت : هر چه بگويم مى دهى ؟ معاويه گفت : مى دهم . گفت : صد شتر سرخ مو بده ، گفت : اگر بدهم آنوقت در نظر تو مانند على عليه السلام خواهم بود؟ گفت : هيچ وقت ، معاويه دستور داد صد شتر مو سرخ به او دادند، بعد به او گفت : اگر على عليه السلام زنده بود يكى از اينها را به تو نمى داد! او گفت : بخدا قسم يك موى اينها را هم به من نمى داد، زيرا اينها را مال عموم مسلمين مى دانست . 📚 داستانهاى استاد 2/97 - بيست گفتار ص 67. 🌷🎙کانال جامع اساتید انقلابی 📚👇 🕯 @masafe_akhar2
✍ استاد فاطمی نیا(ره): هرکس که واقعاً به‌سوی خداوند انابه و با تمام وجود توبه کند و بازگشت نماید و در راه قرب حضرت حق قرار گیرد، از جانب اهل‌بیت علیهم‌السلام تحت اشراف خاص قرار می‌گیرد و نوری به‌سوی او فرستاده می‌شود و زیر ذره‌بین و توجه ائمه‌ی طاهرین علیهم‌السلام قرار می‌گیرد؛و لازم نیست که حتماً خود آن شخص هم تفصیلاً از این اشراف و نور معنوی اطلاع داشته باشد و یا اینکه حتماً به دیدار ظاهری امام زمان علیه‌السلام برسد!چه‌بسا فردی تحت اشراف خاص اهل‌بیت علیهم‌السلام باشد و خودش خبر نداشته باشد!خداوند ان‌شاءالله مرحمت فرماید تحت اشراف خاص آن بزرگواران قرار بگیریم که بالاتر از این چیزی نیست. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌🔹🌷🎙کانال جامع اساتید انقلابی 📚👇 🕯 @masafe_akhar2
📌 درایت امام باقر علیه‌السلام، پیش از رسیدن به مقام امامت بنا بر اعتقاد ما شیعیان، علوم ائمۀ اطهار (علیه السلام) به علم بی‌پایان خدای متعال متصل است؛ هیچ امر کوچک یا بزرگی نیست که کسیی در آن به امام معصوم (ع) مراجعه کند و او از پاسخ آن عاجز بماند. اما گاهی در زمان برخی از ائمه (ع)، فرصت‌هایی برای بروز و ظهور این علوم بیشتر فراهم شد. 🔶 یکی از این موقعیت‌ها در دوران خلافت عبدالملک‌بن‌مروان رخ داد: 👕 عبدالملک برای درباریان لباس‌هایی از امپراتوری روم تهیه می‌کرد، اما متوجه شد که در حاشیۀ این لباس‌ها جملاتی به زبان رومی نوشته شده است. مترجم آوردند و فهمیدند آن جملات شعار تثلیث مسیحیت است: پدر، پسر و روح‌القدس! خلیفه به‌شدت برآشفت و دستور داد که دیگر این لباس‌ها از روم وارد نشود و مسلمانان خودشان لباس تهیه کنند. 👑 اما روم تهدید کرد: اگر واردات لباس‌ها را قطع کنید، دیگر برای شما سکه‌ای ضرب نخواهیم کرد! عبدالملک ترسید و دانست که راه‌حل را باید از خاندان (ص) بجوید... 👨‍🏫 از امام باقر (ع) درخواست یاری کرد. بر اساس روایت، امام را به شام فراخواندند و حضرت نیز آمدند و دستورالعمل ضرب سکه در داخل حکومت اسلامی را صادر کردند: ✔️ یک‌طرف سکه: «لا اله الا الله» ✔️ طرف دیگر: «محمد رسول‌الله» ✔️ ذکر محل و تاریخ ضرب سکه نیز توصیه شد. 💰 بدین ترتیب، نخستین سکه‌های رسمی در عالم اسلام با هویت اسلامی ضرب شد. 🔸 البته پیش از این نیز در زمان (ع) سکه در داخل حکومت اسلامی ضرب می‌شد، اما بنی‌امیه برای محو آثار ایشان، آن سنت را کنار گذاشته بودند. 📌 نکته مهم: با توجه به اینکه عبدالملک در زمان امامت امام سجاد (ع) از دنیا رفت، برخی احتمال داده‌اند که اصل ماجرا مربوط به امام سجاد (ع) باشد و امام باقر (ع) در آن زمان با اجازۀ پدر بزرگوارشان، مأمور این کار شده باشند. یعنی این واقعه، مربوط به دوران پیش از امامت (ع) است. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎🔹🌷🎙کانال جامع اساتید انقلابی 📚👇 🕯 @masafe_akhar2
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 📖 معلم بی‌توجه و شعر بنی‌آدم ✍️معلم اسم دانش‌آموز را صدا زد. دانش‌آموز آرام و مردد پای تخته رفت. معلم با صدایی محکم گفت: — «شعر بنی‌آدم را بخوان.» دانش‌آموز نفس عمیقی کشید و شروع کرد: ✍ بنی‌آدم اعضای یکدیگرند ✍ که در آفرینش ز یک گوهرند هنوز جمله تمام نشده بود که سکوت کرد. معلم با تعجب اخم کرد: — «چرا ادامه نمی‌دهی؟ بقیه‌اش را بخوان!» دانش‌آموز کمی مکث کرد، سپس با صدایی آرام گفت: — «یادم نمی‌آید...» معلم با ناراحتی سر تکان داد:. — «یعنی چه؟! این شعر ساده را هم نتوانستی حفظ کنی؟!» دانش‌آموز سرش را پایین انداخت و با صدایی لرزان گفت: — «مشکل داشتم... مادرم مریض است و گوشه‌ی خانه افتاده. پدرم سخت کار می‌کند، اما مخارج درمانش زیاد است. من باید کارهای خانه را انجام دهم و هوای خواهر و برادرهایم را هم داشته باشم… ببخشید.» معلم بی‌تفاوت شانه بالا انداخت: — «ببخشید؟ همین؟ مشکل داری که داری! باید شعر را حفظ می‌کردی. مشکلات تو به من مربوط نمی‌شود!» لحظه‌ای سکوت در کلاس حکم‌فرما شد. دانش‌آموز چشمانش را بست، نفس عمیقی کشید و آرام ادامه‌ی شعر را خواند: ✍ تو کز محنت دیگران بی‌غمی ✍ نشاید که نامت نهند آدمی! کلاس در سکوت فرو رفت… معلم دیگر حرفی نزد •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎🔹🌷🎙کانال جامع اساتید انقلابی 📚👇 🕯 @masafe_akhar2
🔆سبب نزول عذاب نخستين كسى كه پيمانه و ترازو را براى مردم ساخت حضرت شعيب پيامبر صلى الله عليه و آله بود. قومش پس از مدتى شروع به كم فروشى نمودند. با اينكه به خداى جهان كافر بودند و پيامبر را تكذيب مى كردند گناهى تازه بر افعال شنيع آنها افزوده شد. كالا و اجناس را براى خود كامل وزن مى كردند و براى مشتريان كم فروشى و تقلب را روا داشتند. زندگى آنها فراخ بود تا آنكه پادشاه آنان به آنها دستور احتكار و كم فروشى را داد. شعيب پادشاه و مردم را نصيحت كرد ولى فايده اى نداشت ، و به دستور پادشاه شعيب و طرفدارانش را از شهر بيرون كردند. عذاب بر آنها نازل شد و آن زلزله و سايه آتشبار بود و اين به معنى گرماى بسيار سخت كه از سايه خانه و آب هم كسى نمى توانست جان سالم به در برد. پس از آن ابرى جمع شد و نسيم خنكى وزيدن گرفت و مردم در زير آن قطعه ابر گرد آمدند تا از گرما رهائى يابند. چون همگى در سايه ابر جمع شدند شراره هاى آتش از ابر باريد و زمين هم در زير پايشان لرزيد و همگى در هم پيچيد و سوختند. مدت اين عذاب را نه روز نوشته اند. و شامل هواى گرم ، آبهاى داغ و زمين لرزه بود. قوم شعيب در شهر مدين ساكن بودند، و عذاب اهل آن شهر را در بر گرفت . 📚 تاريخ انبياء 2/34. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌🔹🌷🎙کانال جامع اساتید انقلابی 📚👇 🕯 @masafe_akhar2
🌷 🌷 🌷 🌷دلش نمی‌خواست بیرون از خانه کار کنم. اصرارم بی‌فایده بود. می‌گفت: «می‌خـواهی کار کنی پول در بیاوری؟ من راضی نیستم! هر چه می‌خواهی بگو من برایت تهیه کنم. همین‌قدر که می‌بینم با من و بچه‌ها خوش‌رفتاری می‌کنی برام کافیه. خودم کار می‌کنم ولی تو صبورانه بچه‌ها را تربیت کن.» هنوز حرف‌هایش آویزه گوشم است. گاهی که طاقتم طاق می‌شود و بی‌صبری می‌کنم، می‌آید به خوابم و می‌گوید: «فاطمه! حرف‌های من رو فراموش کردی؟ مگـه قرار نبود صبر کنی؟ مگه بهت نگفته بودم به حضرت زینب (سلام الله علیها) متوسل بشی و بخواهی که خدا بهت صبر بده؟» 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز ذبیح الله عامری 📚 کتاب "آن سوی دیوار دل"، ص۷۷ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌🔹🌷🎙کانال جامع اساتید انقلابی 📚👇 🕯 @masafe_akhar2
🔆جزای عمل وقتى لشگريان چنگيز مغول به ايران وحشيانه حمله كردند، همه جا حمام خون براه انداختند. چنگيز پس از ورود به هر شهرى از مردم مى پرسيد: من شما را مى كشم يا خدا، اگر مى گفتند: تو مى كشى همه را مى كشت ، و اگر مى گفتند: خدا مى كشد، باز همه را مى كشت . تا آنكه به شهر همدان رسيد. قبلا افرادى نزد بزرگان همدان فرستاد كه آنها به نزد من بيايند كه صحبتى با آنها دارم . همه حيران بودند كه چه كنند، جوان شجاع و هوشيارى گفت : من مى روم ، گفتند: مى ترسيم كشته شوى ؟ گفت : من همه مثل ديگرانم ، و آماده رفتن شد. يك شتر و يك خروس و يك بز تهيه كرد نزد اردوگاه چنگيز آمد و به حضور او رسيد گفت : اى سلطان اگر بزرگ مى خواهى اين شتر، اگر ريش ‍ بلند مى خواهى اين بز، اگر پرحرف مى خواهى اين خروس ، و اگر صحبتى دارى من آمده ام . چنگيز گفت : بگو بدانم من اين مردم را مى كشم يا خدا؟ جوان گفت : نه تو مى كشى و نه خدا، پرسيد: پس چه كسى مى كشد؟ گفت : جزاى عملشان 📚داستانها و پندها 6/157 - العشره چهار سوقى ص 209 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎🔹🌷🎙کانال جامع اساتید انقلابی 📚👇 🕯 @masafe_akhar2