مادره دیگه، حتی دوست نداره عکس پسرش خاکی بشه...
@Masafe_akhar
👤استاد #رائفی_پور
🖤 لبخند را که روی لبش میدیدم، تمام دردهایم را فراموش میکردم ...
#بانوی_آب
#پس_از_ازدواج
@Masafe_akhar
@Masafe_akhar2
✨#توبه_ابولبابه
پس از پایان یافتن جنگ خندق حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه بازگشت . هنگام ظهر جبرئیل نازل شد و فرمان جنگ با بنی قریظه را آورد ، فورا پیامبر صلی الله علیه و آله سلاح پوشید و به مسلمین اعلام کرد که : باید نماز عصر را در محل قبیله بنی قریظه بخوانید ، دستور انجام شد ، لشکر اسلام بنی قریظه را محاصره کردند ، مدت محاصره به طول انجامید ، بالاخره یهودیان به تنگ آمده پیغام دادند ابولبابه (یکی از یاران پیامبر) را بفرست تا درباره کار خود با او مشورت کنیم .
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به ابولبابه فرمود : پیش هم پیمانهای خود برو ببین چه می گویند ، وقتی او وارد قلعه شد . یهود پرسیدند : صلاح تو درباره ما چیست ؟ آیا تسلیم شویم به همان طوری که محمد صلی الله علیه و آله می گوید که هر چه مایل است نسبت به ما انجام دهد ؟ جواب داد : آری ولی به همراه این جواب با دست خود به طرف گلویش اشاره کرد ، یعنی در صورت تسلیم ، کشته می شود : اما فورا پشیمان شد با خود گفت : به خدا و پیامبر خیانت کردم .
از قلعه به زیر آمد ، دیگر خدمت رسول خدا نرفت از همانجا به طرف مدینه رهسپار شد داخل مسجد گردید به وسیله ریسمانی گردن خود را به یکی از ستونهای مسجد ، همان ستونی که به استوانه توبه معروف شد ، بست و گفت : هرگز خود را از بند رها نکنم مگر این که توبه ام پذیرفته شود یا بمیرم ، وقتی ابولبابه تاءخیر کرد . پیامبر صلی الله علیه و آله از او جویا شد ، داستانش را به عرض رسانیدند . فرمود : اگر پیش ما می آمد از خداوند برایش طلب آمرزش می کردیم اما اکنون که به سوی خدا رفت او سزاوارتر است هر چه درباره اش انجام دهد .
ابولبابه در مدتی که به ریسمان بسته بود . روزها روزه می گرفت و شبها به اندازه ای که بتواند ، خویشتن داری کند غذا می خورد ، دخترش شامگاه برای او غذا می آورد و به هنگام قضای حاجت بازش می کرد .
شبی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خانه همسر خود ام السلمه بود که آیه پذیرفته شدن توبه ابولبابه نازل شد . و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم.
بعضی دیگر به گناه خویش اعتراف کرده عمل نیک و بدی را با هم آمیختند ، خدا توبه آنها را پذیرفت به درستی که خداوند آمرزنده و مهربان است )) .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ام السلمه فرمود : توبه ابولبابه پذیرفته شد . عرض کرد اجازه می دهی او را بشارت دهم فرمودند : مانعی ندارد . ام سلمه سر از حجره بیرون آورد و به ابولبابه بشارت قبولی توبه اش را داد .
ابولبابه خدا را بر این نعمت سپاسگزاری نمود ، چند نفر از مسلمین آمدند تا ریسمانش را بگشایند ولی او نگذاشت و گفت : به خدا سوگند نمی گذارم مگر اینکه خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ریسمان را بگشاید ، حضرت رسول صلی الله علیه و آله تشریف آورده فرمود : توبه ات قبول شد اکنون چنانی که گویا از مادر متولد شده ای و بندش را گشود . ابولبابه عرض کرد . اجازه می دهی تمام اموالم را در راه خدا صدقه دهم فرمود : نه . تقاضای دادن دو سوم از اموال خود را نمود ، اجازه نداد عرض کرد نصف اموالم را ، حضرت موافقت ننمود ، گفت : پس یک سوم را می دهم حضرت قبول کرد.
✍
@masafe_akhar2
Shab1Fatemieh1-1398[04].mp3
17M
▪️ما خون را به خون می شوییم (خون خواهی حاج قاسم)
🎙بانوای: #حاجمیثممطیعی
🏴 ویژه اولین سالگرد شهادت
حاج #قاسم_سلیمانی
👈 مشاهده متن :
Meysammotiee.ir/post/2094
☑️ @MeysamMotiee
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم حتی مواظب بود صندلیش بزرگتر از بقیه نباشه، به خاطر همین بود که انقدر بزرگ شد
@Masafe_akhar2
@Masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 صحبتهای ناب #حاج_قاسم پیرامون لزوم دشمن شناسی که تاکنون کمتر شنیده شده
🔺قابل توجه کسانی که #آمریکا را دشمن نمی دانند و قصد بزک آمریکا را دارند
@Masafe_akhar
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◻️🖤◻️
من ی چی میگم
و چراغا رو خاموش میکنم
و میرم...
◻️دل اگـر یـار نبیند ،
◻️جگرش میسـوزد
◻️جگرم سوخت 😔
◻️ز بس خوابِ حـرم را دیدم
شب تون حسینی ❤️
•┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
@masafe_akhar2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍امام علی علیه السلام:
✅خدا شما را رحمت كند، بدانيد كه همانا شما در روزگاري هستيد كه:
گوينده حق اندك
و زبان از راستگويي عاجز
و حق طلبان بي ارزشند
مردم گرفتار گناه
و به سازشكاري هم داستانند
جوانشان بداخلاق
و پيرانشان گناهكار
و عالمشان دورو
و نزديكشان سودجويند
نه خردسالانشان بزرگان را حرمت مي نهند
و نه توانگرانشان دست مستمندان را مي گيرند.
📚خطبه ٢٣٣نهج البلاغه
@masafe_akhar2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ 💠استاد رائفی پور
📝افزایش فهم مردم
@masafe_akhar
@masafe_akhar2
99-10-16(kashani).mp3
12.84M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_کاشانی
📚 با موضوع: وقایع جنگ صفین و ماجرای حکمیت و ظهور خوارج
📂 حجم: ۱۲ مگابایت
🗓 سه شنبه شانزدهم دی ماه ۱۳۹۹
متن کامل: در حال آماده سازی
@masafe_akhar2
.
توبه نصوح :
نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او با سوءاستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد و برایش لذت بخش نیز بود.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.از قضا گوهر گرانبهاىش همانجا مفقود شد ، دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
وقتی دید مأمورین براى گرفتن اوبه خزینه آمدند به خداى تعالی رو آورد و از روى اخلاص و بصورت قلبی همانجا توبه کرد. ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان٬ شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد وبه خانه خود رفت.او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهى که در چندفرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
در یکى از روزها همانطورکه مشغول کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد.
روزی کاروانى راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید،نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
بنا به رسم آن روزگار و بخاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را به تخت سلطنت بنشانند.
نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه، ازدواج کرد.
روزی دربارگاهش نشسته بود٬شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.
نصوح گفت میش تو پیش من است و هرچه دارم از آن میش توست می دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
آن شخص به دستور خدا گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن یک میش بوده است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت٬ اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند.
به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، "توبه نصوح" گویند.
🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
✍ @Masafe_akhar2