☘🌹☘🌹☘
#انگیزشی
✅ مبتلا باش به امید،
👌اینو بدون خدا حساب کتاب سرش میشه
میبینه امید داری ،شور داری، شوق داری
کاری میکنه که همهی ناممکنهای زندگیت
به ممکنترین حالت خودشون دربیان ✨
‹تا وقتی خدا هست
ریشهی هیچ آرزویی
خشک نمیشه💕🌬 ›
•┈┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈┈•
✅ با ما همراه باشید..
🌐شبکه تربیتی بسیج «صالحین» استان زنجان
@salehinzn
💠امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام:
💢دو بهم زنی و سخن چيني را دروغ شمار ، نادرست باشد یا درست
📚غررالحكم حدیث ۲۴۴۲
•┈┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈┈•
✅ با ما همراه باشید..
🌐شبکه تربیتی بسیج «صالحین» استان زنجان
@salehinzn
📝کسانی که کار فرهنگی می کنند نباید اهل #توقع باشند
🔰در خصوصیات #افسرجنگ_نرم:
🔹اگر برای خدا کار کردی جز خدا از کسی توقع پیدا نکن!
اگر برای #تکلیف کار میکنی حتی از خدا هم توقع نداشته باش!
+ مثل سرباز وظیفه، که چون خدمت رو وظیفه خودش میدونه توقع از کسی نداره.
🔹اگر کار فرهنگی میکنی که دیگران بهت #محبت کنن، بدان که پيامبراسلام اعراب رو ، از جاهلیت نجات داد ، ولی حتی او را تشییع هم نکردند!!!
و پیکر مطهرش 3 روز در خانه ماند و مولا با اهل خانه، پیامبر را تدفین کرد!!!
🔹اگر کار فرهنگی می کنی و توقع داری بعد از چند وقت خیلی #تاثیرگزار باشی، بدان که حضرت نوح فقط 950 سال تبلیغ کرد و 80 نفر را هدایت کرد(یعنی اندازه یک اردو مشهد!)
🔸بدان که #کارفرهنگی_فقط_وظیفه_است
🔸بدان که #در_کارفرهنگی_سلام_تو_علیک_نداره
پس همین الان تصمیم بگیر! #کارفقط_برای_خداست؟
•┈┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈┈•
✅ با ما همراه باشید..
🌐شبکه تربیتی بسیج «صالحین» استان زنجان
@salehinzn
🌹۲۲ اسفند روز شهدا
🌹حضرت امام خامنه ای:نگذارید غبارهای فراموشی روی این خاطره های گرامی را بگیرد.
•┈┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈┈•
✅ با ما همراه باشید..
🌐شبکه تربیتی بسیج «صالحین» استان زنجان
@salehinzn
💠دو کلام حرف حساب
🔹هفت یا هشت سالم بودم، با سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن!
🔹پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم.
🔹خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود... مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور میکردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می داد.
🔹پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره.
گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه از جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد گفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه.
🔹دنیا رو سرم چرخ میخورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج صبوری!
🔹مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من!
ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟! بخدا هنوزم بعد 44 سال لبخندش و پندش یادم هست!
بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟
چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه كتاب های روانشناسی خوندن و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟
ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه...!
#گذشت
#گناه
•┈┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈┈•
✅ با ما همراه باشید..
🌐شبکه تربیتی بسیج «صالحین» استان زنجان
@salehinzn