✍ ریخت و پاش
🌺حسن دیر کرده بود و می دونستم الان که بیاید خیلی گرسنه هست . سفره را پهن کردم. ماست، سالاد، آب و سبزی را سر سفره گذاشتم.
☘سناسادات را با فاصله زیاد از سفره گذاشتم . دستان کوچولویش را دراز کرد به طرف سفره: « قربونت بشم گُشنه شدی، الان برا دختر گُلم غذا میارم. »
🌺رفتم غذای سناسادات را آوردم همان جا با فاصله از سفره داشتم غذایش را میدادم، که تلفن زنگ خورد، رفتم جواب بدهم.
☘خواهرم زهرا بود: «سلام زهراجون چه خبرا؟ » همین یک جمله من زهرا را به سر ذوق آورد تا خبرهای خواجه حافظ شیرازی را هم در صحبت هایش بیاورد. آنقدر حرف زد که به کُل، بچه را فراموش کردم. چند دقیقه گذشت به یاد سناسادات افتادم بلافاصله عذرخواهی و خداحافظی کردم.
🌸 با عجله به سالن رفتم با دیدن سناسادات خشکم زد و جیغ کوتاهی با چاشنی وااااای کشیدم. غذای خودش را ریخت و پاش کرده بود، چهار دست و پا خودش را به سفره رسانده بود. گوشه سفره را مچاله کرده و پارچ آب ریخته بود . خودش را وسط سفره رسانده و کاسه های ماست خوری را یا روی سفره یا روی لباس و سرش واژگون کرده بود. دستانش را درون ماست فرو برده بود و صورتش را ماستی کرده بود.
☘من که به سراغش آمده بودم، با خنده و شیطنت به من نگاه میکرد. مانده بودم بخندم یا اخم کنم. خندهاش چنان تو دل برو بود که من هم خندیدم: «بلا نگیری شیطونک مامان. »
🌺بین خنده من و سناسادات ، حسن کلید را به در انداخت و در را باز کرد و هاج واج به ما نگاه کرد و گفت: «معلومه چه خبره؟ خنده تون تا تو پارکینگ میاد. » با دیدن سناسادات او هم خنده بر لبانش نقش بست.
#ارتباط_با_فرزندان
#داستانک
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
از: دختر تنها
به: یگانه هستی بخش
الهی
ای نزدیکتر از ما به ما !
به دلم دردی ست که تنها تو را درمانگر است،😔
به جانم خواهشیست که تو را میطلبد،🙏
به دلم تمناییست که شوق تو دارد.
ای طراوت بخش لحظات تنهاییم!
نه لطف تو مرا درخور.
نه ثناء تو مرا توان.
نه معرفت تو مرا سزا و نه انس تو مرا یار!
دریاب این بندهی پریشان روزگار را
اشتیاق خویش را به دلم بیشتر کن
و آندم که به درگاهت رسیدم در بگشا
که مرا نیازیست ز تو…!یاالله🙌
🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌸تو میتوانی
🎶 همنوا با پرندگان برخیز و در گوش جهان بخوان، ندای امید را.
🖼 ببین پرنده خوشبختی روی شانههایت نشسته است.
برخیز و همنوا با او به تسبیح و تقدیس خدا بپرداز .
✅بدان تو را بر دیگران برتری داد و به تو توانایی داد تا رشد نمایی و اوج گیری.
#صبح_طلوع
#به_قلم_آلاله
#عکس_نوشته_رمیصا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✅احترام به خانواده
👨👩👦👦احترام در خانواده، یکی از اصول اخلاقی است که می تواند سلامت روانی خانواده را تضمین کند.
احترامی که بدون اجبار باشد، صمیمیت خانواده را در پی خواهد داشت وافرادی با شخصیتی سالم، تحویل جامعه خواهد داد.
🔺اینو بدون که فقط کاغذ نیست که بد تا کنی مچاله میشه.
با هر کسی بد تا کنی، مچاله میشه.
هر کاری بکنی مثل قبل نمیشه.
#زندگی_بهتر
#عکسنوشته_باران
🆔 @tanha_rahe_narafteh
💠 بزرگترین هدیه
✅ رابطه پدر و مادر و فرزند شاید خالصترین رابطهها باشد. همچنین یکی از تحولات خوب و بد است. احترام به والدین به شما کمک میکند تا رابطهای خوب با پدر و مادر خود برقرار کنید. یکی از موارد احترام گذاشتن این است که ؛
🔘 وقت خود را به آنها اختصاص دهید:
بزرگترین هدیهای که میتوانید به کسی بدهید زمان است. مهم نیست که زندگی شما را چقدر درگیر و گرفتار کرده، همیشه مدتی را برای والدین خود اختصاص دهید.
🔘پدر و مادر ممکن است هنگامی که بچهها بزرگ شدند و به دانشگاه رفتهاند، احساس تنهایی کنند. اگر دور از آنها زندگی میکنید، حداقل یک بار در طول روز با آنها تماس بگیرید و در آخر هفتهها به دیدن آنها بروید.
✅یادمان باشد یک تماس در طول روز ایده بسیار خوبی است برای نشاندن لبخند بر لبهای این دو فرشته آسمانی.
#ارتباط_با_والدین
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_کوثر
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ترمز ناگهانی
☘بعد از یک ربع از خواب پریدم. نزدیک چهارراه بودیم و چراغ قرمز ، سرعت ماشین زیاد بود و کم نمیشد. به علی نگاه کردم چشمهایش روی هم بود ، ناخودآگاه جیغ کشیدم و دستانم را به طرف فرمان ماشین بردم. علی دستپاچه از خواب بیدار شد و پایش را محکم روی ترمز فشار داد ؛ ولی کار از کار گذشته بود. با اینکه کامیونِ روبروی ما هم ترمز کرده بود، با شدت به ماشین ما برخورد کرد و دیگر هیچی نفهمیدم. چشمهایم که باز شد رویِ تخت بیمارستان بودم و علی در کُما.
🌸همان ابتدا چشمم به مادر علی اُفتاد، روی صندلی کنار تخت من نشسته بود. تسبیح به دست داشت و لبانش تکان میخورد. نگاهش به طرف در و پشت به من بود.
☘سریع چشمانم را بستم، از مادر علی خجالت میکشیدم. بیچاره چقدر التماس کرد و گفت: «پسرم امشب خسته ای ، استراحت کن فردا راه بیفت؛ ولی علی با اصرار من پاش کرده بود تو یه کفش که همان شب راه بیفتیم. »
🌸به یاد علی اُفتادم و خواستم از تخت بلند بشوم ؛ امّا نتوانستم و تمام بدنم درد گرفت.
🌼با تکان خوردن تخت، مادر علی به من نگاه کرد و گفت: «الحمدلله به هوش اومدی. »
☘سلام کردم و از حال علی پرسیدم. قطرات اشکی که در چشمان سیاهش جمع شده بود را با پشت دست پاک کرد و گفت: «دعا کن براش بهوش بیاد. منم نذر کردم براش. »
🌺نگاهم را از او دزدیدم : «شما راست میگفتی وقتی راه اُفتادیم خستگی از سر و روش میبارید. هرچی گفتم بیا بین راه ، اتاق اجاره و کمی استراحت کن و صبح راه بیفت گوشش بدهکار نبود. »
☘- اولش خوب و سرحال بود. بعد از گذشت چند ساعت من خوابم گرفت. هر چی سعی کردم چشمم رو هم نیاد، نشد که نشد. وقتی بیدار شدم این اتفاق افتاد.
💦چشمانم بارانی شد. پرده اشک را کناری زدم. من هم یک نذر متفاوت کردم . نذر کردم بیشتر حواسم به بزرگترها و حرفهایشان باشد. هرچی باشد تجربه شان بیشتر از ماست.
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از:ترنم
به: حضرت مولا
مولای خوبم!
امواتمان امشب چشم به راه لطف ما هستند وما چیزی در چنته نداریم جز ذکر و یاد شما.
مولای ما!
ایشان را دست شما میسپاریم و دلگرمیم به پذیرایی کریمانه تان از آنها..
مولای ما!
اینک دست دراز آنها و ما و اکرامتان...
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحنا له الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
☘بی تو به سر نمیشود
☀️ صبح، آه دلِ من تازه میشود که بی «حضور» تو چگونه سر کنم؟
⛅️ جهان بدون تو جهانی سرد و بی روح است؛ جهانی پُر از درد و غم.
طلوع صبح بدون تو وقتی با طلوع تو همراه نباشد، تاریک و بی نور است.
🌸بیا آقاجان که با آمدنت
صبحهایمان بخیر میشود.
❤️صبحت بخیر آقای من!
صبحم را با سلام به تو آغاز میکنم:
السلام علیک یا بقیّة اللّه
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🦋دعا برای فرج🦋
🔹بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
🔹دعا کبوتر عشق است، بال و پر دارد
🌼امام زمان علیهالسلام میفرمایند: برای فرج بسیار دعا کنید که فرج شما در آن است.
📚کمال الدین، ج۲، ص۴۸۵
✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
#مهدوی
#حدیث
#عکسنوشته_تبسم
🆔 @tanha_rahe_narafte
ارتش بیست میلیونی
کوله پشتی ام را برمی دارم دست به سینه روبروی گنبد امیرالمؤمنین علی علیه السلام میایستم بُغضی گلویم را می فشارد. شوقِ دیدار حرم شش گوشه فرزندش دلم را آرام میکند.
کفش هایم را به پا میکنم، به یاد تاول های هر ساله شان میاُفتم که هر سوزشش گناهی از گناهان تلنبار شدهام را با خود میبرد، لبخندی گوشه های لبهایم جا میگیرد.
جمعیت مرد و زن، پیر و جوان را که میبینم به یاد ارتش بیست میلیونی میاُفتم. همان که امام خمینی(ره) آن را مقدمه ظهور امام زمان ارواحنافداه میشمارند. اشک در چشمانم حلقه میزند با بودن در میان این سیل خروشان.
قدم هایم را آرام و شمرده برمی دارم، جای قدمهای زینب و رباب و سکینه...و جابر میگذارم.
چادرم را در مشت گره شدهام محکم گرفتهام ، انگار با چشم دل میبینم یزیدیان به دنبال زن و کودک هستند ، و آنها برای حفظ حرمتشان چه کتک ها و تازیانه ها خورده اند.
در این مسیر چشمانم چیزی نمی بیند جز « ما رأیت الا جمیلا » . پیرمرد عراقی را که فنجان های کوچک قهوه را به هم میکوبد ، یاد حبیب ابن مظاهر میافتم که آمده است جرعهای معرفت به من بیاموزد. پسر عراقی سینی به دست که غذا تعارف میکند مرا به یاد قاسم بن الحسن میاندازد که آمده « احلی من العسل » را به من بیاموزد.
دختر کوچکی که سربند یارقیه بر پیشانی بسته، تنها سرمایه اش، جعبه دستمال کاغذی با دستان کوچکش به سویم میگیرد یاد رقیه را زنده میکند که آمده به من درس ولایت بیاموزد که چگونه بدون ظهور و حضور امامتان نفس میکشید و زنده میمانید!
قطرات درشت اشک اَمانم را بریده و بغض گلویم...
با خود واگویه میکنم تو چه گناه بزرگی کردی که رزق اربعینت را بُریدی؟!
یالیتنی کنّا معک یا ابا عبدالله
#مهدوی
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍هزینه دعا چقدره؟
☘دور تا دور تخت همه فامیل ایستاده بودند. سر عمه به گوش زنعمو چسبیده بود. زیر چشم نگاه دلسوزانهای به من انداخت. دست مادرم را درون دستم گرفتم. آهسته فشارش دادم. میخواستم داد بزنم:«مامانم چیزیش نیست. اون خوب میشه و چراغ خونمون برمیگرده به خونه. کمتر پچ پچ کنید.»
🌼زنعمو کنارم ایستاد. آهسته دستش را روی شانهام گذاشت و با لبخندی مصنوعی گفت:«میشه یه لحظه بیای اینطرف؟ کارت دارم.»
🍃دست مادر را رها کردم. چشمانم را به چشمان خسته او دوختم. مادر با اشاره مژههای کمپشت شدهاش اجازه ترخیص داد. زنعمو آهسته گفت:«زنعمو جونم برای شفای مامانت نماز استغاثه به حضرت زهرا رو بخون. یادت نره ها حتما میخونی تو دلت پاکه خدا دعاتو قبول میکنه.»
🌸- شمام مامانمو دعا کنید و براش نماز استغاثه بخونید.
☘- به روی دیده
🌸ملاقاتکنندگان هنگام بیرون رفتن کنار گوشم دعا و ذکری را سفارش کردند. همراه لبخند کمرنگی چشم گویان از حضورشان تشکر کردم. دلم پر شده بود. میخواستم از تک تکشان بپرسم:«چرا فقط به من سفارش دعا و نماز خوندن میکنید؟ نمیدونید وقتی از بیمارستان به خونه برمیگردم اونقدر تلفن زنگ میخوره که حتی نمیذارن استراحت درست و حسابی به دلم بچسبه. نه روز دارم نه شب. مادر من اگه براتون عزیزه شمام برا شفاش دعا کنید.»
🍃تمام دعاها و اذکار را انجام داد. مادر به خانه برگشت، اما مدام میگفت:« من خواب دیدم. من خوب نمیشم.»
🌺با پیچیدن صدای دعای ندبه در فضای خانه از خاطرات گذشته عبور کرد. صدای زنعمو در گوشش پیچید. آهسته به عمه گفت:«خدا منو بکشه که غافل شدم و برا شفای جاریم دعا نکردم. روزی به این روز نمیدیدم.»
☘روبروی تلویزیون نشست. زانوهایش را در آغوش گرفت. با خود گفت:« اگه همه برا شفای مادرم دعا میکردن، شاید مادرم الان اینجا بود. مگه چقدر براشون خرج داشت یه نماز استغاثه یا دعا یا حمد شفا از ته دلشون خوندن.»
🌸با زمزمه دعای ندبه یاد امام زمان غریبش افتاد. اشک درون چشمانش حلقه زد. بلند گفت:« آقا جونم تو هم غریبی. برا تو هم دعا نمیکنند؟ حتما خیلیا میان و بهت میگن آقا خودت برا ظهورت دعا کن. مگه یه دعا چقدر براشون خرج داره؟»
#داستان
#مهدوی
#به_قلم_صدف
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
از: فاطمه زهرا
به: تنها امید ناامیدان
🌺سلام آقاجان سلام تنها امید ناامیدان.
🌸آقا جان میدونم دلتون از این همه ظلم به درد اومده. کی میشه بیایین انتقام این همه مظلوم رو بگیرین. دنیا را از ظلم پاک کنید.
🍀 فدای وجودتون بشم. آقاجان شما که از دلم باخبرید یه نگاه هم به دل ما بکنید فداتون بشم.
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحنا له الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh