eitaa logo
مسار
332 دنبال‌کننده
5هزار عکس
549 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ستوده 🌕دیشب آسمان پر از ستاره بود. ماه کامل بر شهر می‌تابید. نورهایی به سرعت حرکت می‌کردند و آسمان را روشن کرده بودند. ☘️شوهرم می‌گفت: «دیشب تمام بت‌ها سرنگون شدند، بدون آنکه کسی به آنها دست زده باشد.» 🌸با خودم گفتم: «نوگل ما عجب قدمی دارد. از اولین ساعات تولدش زمین و زمان به جنب و جوش افتاده‌اند. » 🌺دست به آسمان بلند کردم از خدا خواستم محافظ او باشد و او را از گزند دشمنان حفظ کند. سریع آماده رفتن شدم. برای دیدن دوباره نوزاد آمنه ذوق داشتم. ☘️با لبانی خندان و چهره‌ای گشاده به خانه آمنه رسیدم. کنیزک در را باز کرد. من خندان سلام دادم. قدم تند کردم. به اتاق آمنه رفتم. سلام کردم. آمنه نگاهش را به من داد. جواب سلام گفت. وارد شدم. کودک در آغوش او آرام خوابیده بود. به صورت آمنه نگاه کردم بر لب لبخند داشت و چشمانش پر از اشک بود. با بغض گفت: «فاطمه، نازدانه‌ام شبیه عبدالله نیست؟ کاش او هم اینجا بود.» 🌸هفت روز از تولد فرزند آمنه گذشته است. همه به خانه پدر آمده‌ایم. پدر به رسم همیشه گوسفند قربانی کرده است. من‌ با کمک بقیه زنان قبیله ولیمه را آماده کرده‌ایم. پدر برای ولیمه فرزند عبدالله طبق رسم همیشگی‌اش از فقرا هم دعوت کرده است. او نوزاد را از آمنه گرفت. میان جمع رفت. او را روی دست‌هایش بلند کرد و گفت: «نام فرزند عبدالله را محمد گذاشتم.» 🌺☘️همهمه بر پا شد. صدای پچ پچ بعضی را شنیدم. یکی از جمع بزرگان بلند شد و پرسید: «چرا اسم محمد را انتخاب کردی عبدالمطلب؟ تو خوب می‌دانی این نام در میان اعراب کم سابقه است.» چشمانم لبان پدر را دنبال کرد. ابوطالب هم کنار او ایستاده بود. پدر محکم و با صلابت پاسخ داد: می‌خواهم در آسمان و زمین ستوده باشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ عطر دل انگیز 🌺تمام هستی مست عطر دل انگیز توست، یا محمّد لبخند جهان مدیون تبسم هر روز توست، یا محمّد از شوق شنیدن نام توست که زنده‌ایم، یا محمّد 🌸سیراب شدن تشنه‌گان از جام محبت توست، یا محمّد گره گشایی همه عالم از نگاه توست، یا محمّد از بین رفتن جهل و تاریکی به واسطه علم توست، یا محمّد ☘️چقدرررر دوستت داریم یا محمّد یا رسول‌الله 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨آغاز بهتر 🍁ماه مهر از فصل زیبای پاییزی به پایان رسید و جای خود را به آبان داد به همین سرعت و به همین راحتی، لحظه لحظه عمر ما سپری می‌شود. 🍂قدر لحظات عمرمان را بدانیم. هر صبح، آغازی بهتر از روز قبل داشته باشیم. 🌾صبح ماه دوم پاییزی‌تان به خیر و نشاط 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨رو کم کنی خوبه؟! آقا [آیت الله العظمی بهجت] معتقد بود که در روابط خانوادگی، جواب دادن یا رو کم کردن باید به صورت کلی کنار گذاشته بشود و این کار هیچ ثمره ای ندارد. برخورد کردن اقتضای طبیعت حیوانی است. اگر آن یک شاخ زد، این هم دو تا شاخ بزند و اگر هم دو تا نزند، بالاخره یکی را که باید بزند! این طبیعت حیوانی است. انسان باید این حرف ها و نزاع‌ها را جدی نگیرد و به خدا واگذار کند یا این که به دفتر شرع مراجعه کند و ببیند الان وظیفه اش چیست. اگر کسی خودش به این روش رفتار کند، طرف مقابل هم رفتار خواهد کرد و قضیه حل می‌شود. 📚عبد محبوب، ویژه نامه پنجمین سالگرد رحلت حضرت آیت الله العظمی بهجت، ص۴۳، به نقل از علی بهجت پور، پسر ایشان. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨دست بوس 🌸پدرم دست بوسِ دستان پینه بسته‌ات هستم. دستانی که هر روز برای آرامش و راحتی‌ام بارهای سنگین را به دوش می‌کشید تا مبادا دخترکش باری به دوش کشد. قدر دان زحماتت هستم بابا جان! 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ یخبندان 🏔کوه سر به فلک کشیده روبرویش لباس سفیدی به تن کرده بود. صدای خس خس سینه مادر دلش را ریش ریش می‌کرد. ننه سرما به روستای کوهستانی آن‌ها زودتر از همیشه رسیده بود. مادر در نبودِ پدر، کارهایش دو برابر شده بود. همین سبب ضعف او و از پا درآمدنش شد. 🥣کاسه‌ای از آب نیمه گرم پُر کرد، دستمال را داخل آب گذاشت. مقداری آن را چلاند تا چکه‌های آب گرفته شود و روی پیشانی مادر گذاشت. تب مادر لحظه به لحظه بالاتر می‌رفت. 🤒کلمات درهم و آشفته‌ای از زبان مادر می‌شنید. هذیان او نشان از وخامت حالش و بالا رفتن تب داشت. از طبقه بالای یخچال بسته قرص تب بُر را برداشت و یک دانه جدا کرد و با لیوان آب برای مادر آورد. ❄️ جاده روستا یخبندان بود. هیچکس جرأت نمی‌کرد در آن وضعیت به شهر برود. 💥مادر به سختی چشمان خود را باز کرد؛ قرمزی چشمانش مثل کاسه خون آلودی شده بود. لبهای خود را حرکت می‌دهد تا چیزی بگوید. 👂حمید گوشش را به دهان مادر نزدیک می‌کند؛ امّا صدایی نمی‌شنود. گرمی نفس هایش هم حس نمی‌شود. سرش را بالا آورد چشمانِ مادر از پنجره رَد شده و به سفیدی کوه خیره مانده. دیگر حتّی صدای خس خس سینه اش نمی آمد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: منجی عالم سلام بر تو ای نوردیده مادر ای نفس‌های بی‌قرار چگونه بدون حضور مولای‌تان نفس می‌کشید؟ ای چشم‌های ناسپاس چگونه بدون دیدار مولای‌تان می‌بینید؟ ای گوش‌های بی‌رقیب چگونه بدون شنیدن صدای مولای‌تان می‌شنوید؟ ای جان‌های بی‌شکیب چگونه بدون ظهور مولایتان زنده می‌مانید؟ آقا جان ببخش ما را ✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحنا له الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌻آفتابگردان باش 🌞خورشید با طلوع زیبایش به جهان لبخندی دست و دلبازانه می‌بخشد. 💕همانند او تبسم و مهرورزی‌مان را از دیگران دریغ نکنیم. همچون گل آفتابگردان که همیشه رو به سوی خورشید می‌چرخد، ما هم رو به سوی خدا بچرخیم. ☀️صبحتان پر از نور خدا و دلتان پر از عشق دوستان خدا 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨به خاطر همسرت چکار کردی؟ 🌱اگر ایشان [آیت الله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی] نداشت و من خودم چیزی داشتم، شب می بردم می گذاشتم توی جیب ایشان که پیش بچه ها ناراحت نشوند که دارم یا ندارم. بعد که فهمیدند، گفتند: تو این قدر نسبت به من دل واپس هستی که پول در جیب من می گذاری؟ گفتم: بله، نمی خواهم پیش بچه ها ناراحت شوی. اول که تشکر کردند و بعد دعا کردند که خدا یک تومان تو را هزار تومان کند. الحمدلله شده. ایشان نیستند؛ اما همه کارهای من درست شده. مکه رفتم، زیارت همه معصومین رفتم. هشت سال بود فقط به خاطر ایشان مکه نمی رفتم. پاسپورتم را می آوردند در خانه که خانم بیا برو مکه؛ من نمی رفتم؛ چون ایشان مریض بودند. اگر می رفتم غصه می خوردند که نمی توانند بروند. اگر ایشان ناراحت می شدند، مکه و حج من چه می شد؟ من خودم چه می شدم؟ 📚الهیه، ص۶۶، به نقل از همسر آیت‌الله الهی 🆔 @tanha_rahe_narafte
✅ بگو ببینم از خدا چی می‌خوای؟ 🌼مردان بعد از یک روز پر مشغله، نیازمند محیطی صمیمی و امن در منزل هستند تا لذت تلاش برای خانواده را چندین برابر کند. زنان هر چند قوی و مقتدر باشند، نیازمند همسری مقتدرتر از خود هستند تا تکیه‌گاهی امن برایشان باشد. مرد، تکیه‌گاه زن است. زن، پناهگاه مرد است. 🆔 @tanha_rahe_narafteh
✍️ هدیه مادر 🌸هر وقت توی زندگی کم می‌آورم ، دیدن چهره فاطمه دلم را آرام و شاد می‌کند. در دل خدا را شکر می‌کنم بابت داشتن چنین دوستی. ☘️چادر بحرینی ام که هدیه مادر است در آغوش می‌گیرم و بو می‌کنم. بویِ مادر را می‌دهد. لبخند مادر را با پوشیدن آن تصور می‌کنم. همزمان لب های گوشتی‌ام کش می‌آورند. خیال مادرِ گیتی، در خلسه شیرینی مرا فرو می‌برد. چشمانم را می‌بندم و خودم را در بغل پُر عطرش می‌بینم. خیالش که اینچنین شیرین باشد، پس واقعی آن چه لذّتی دارد. دستهایم را به طرف آسمان می‌گشایم و آرزویش را می‌کنم. 🌺از دهانم وااااایِ بلندی برای دیر شدنم برمی‌خیزد. همسرم نگاهش به ساعت روی دیوار، گوشه پذیرایی قفل می‌شود از حرکاتم به وجد می‌آید. مثل همیشه در را برای خروجم از خانه باز می‌کند. شبیه دختر بچه‌ها پله ها را دوتا یکی می‌کنم. صدای همسرم را می‌شنوم آهسته جوری که همسایه‌ها نشنوند، می‌گوید: «زینب زشت است شاید کسی ببیند. » به عقب برمی گردم و چشمکی نثارش می‌کنم. خنده‌اش می‌گیرد استغفراللهی می‌گوید و برایم بوسه پرت می‌کند. با چشمهایش مرا بدرقه می‌کند. آخرین نگاهش را در آخرین پیچ طبقه مان گم می‌کنم. ☘️بوی یاس پیچیده در حیاط مجتمع مان بینی ام را قلقلک می‌دهد. به روزی فکر می‌کنم که رابطه من و علی خوب نبود. سر هر موضوع کوچکی دعوا و درگیری داشتیم. یک روز دل زدم به دریا و شکایت کردم از زندگی. اسم علی را که شنید حرف را عوض کرد تا ادامه ندهم. نمی‌خواست بیشتر از این به خودم این ها را تلقین کنم. بعد از آرام شدنم رو کرد به من و گفت: « زینب می‌خوای کارگزاری برای خدا باشی؟» حرف‌های قشنگ آن‌ روزش عجیب به دلم نشست. خوب یادم است آن روز بعد از حرف‌های او با خود عهد کردم مصداق سخن پیامبر باشم. 🔸 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:«الزَّوجَةُ المُواتِيَةُ عَونُ الرَّجُلِ عَلى دينِهِ؛ همسر سازگار ، كمكِ مرد در دين اوست.» 📚الفردوس، ج۲، ص۳۰۱، ح۳۳۶۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از: گل نرگس به:آقای خوبی‌ها سلام آقای خوبی‌ها کاش بیایی، چرا که با آمدنت تمام گرفتاری‌ها و بدی‌ها از بین می‌رود. اگر تو بیایی عدالت در همه جا برپا می‌شود. نمی‌دانم چرا در این روزهای بد کرونایی احساس می‌کنم که شیعیان جهان یا بهتر است بگویم همه مسلمانان جهان برای ظهورت چه عاشقانه دعا می‌کنند. دلم خیلی روشن است، احساس می‌کنم همه چیز دست به دست هم داده که تو بیایی ای یوسف فاطمه. جهان خیلی تنگ و تاریک است. دلم از این همه ظلم گرفته است. مهدی جان بیا تا همه جا روشن شود. بخدا دلم برای شیعیان یمن و سوریه و هند و...می‌سوزد، دلم به درد می‌آید وقتی که مسلمانان جهان مظلومانه شهید می‌شوند. آقا جان بیا از وقتی که سردار دلها بهشتی شد سید عزیز ما خیلی تنها شده است. تو که مهدی صاحب زمانی بیا بیا. بیا تا به آنان که ادعا دارند صاحب جهانند، نشان دهی که توئی ارباب و سالار. ای به فدایت همه جان و تن ما بیا بیا.... إن‌شاءالله وقتی آمدی سردار دلها سربازت شود، چه زیباست سردار در رکاب سالار جهان مهدی صاحب زمان(عج) *اللهم عجل لولیک الفرج * 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh