eitaa logo
مسار
337 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
534 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ خانه ای از جنس نور نور آفتاب ازمیان پنجره ی کوچک اتاق، بی رمق روی گل های چادر مادر می تابید. مادر، تنها و دلشکسته کنارم نشسته بود و هرازگاهی یکی از فرزندان را صدا می زد تا دست نوازشگرش را روی سرش بکشد و با دیدن جمال رویش،آماده ی خدا حافظی شود و از گل چهره اش، توشه ای برای روزهای دلتنگی بردارند. 🌺مرد به خانه آمد، همه ی امید او. وقتی آمد، زن می خواست مثل قبل ترها به احترامش برخیزد و تا دم در به استقبالش برود، اما حالا نه که نخواهد، بدنش تاب برخاستن و نشستن نداشت‌‌. ناچار نشست تا مرد به بالینش آمد:« سلام بر تو ریحانه ی خانه ام، دختر رسول خدا! امروز بحمدلله بهتری؟» - «سلام بر تو ای روح من امیرالمؤمنین، إن شاءالله بهتر می شوم..» 🍀سلام و خوش و بش پدر با بچه ها، لبخند را روی لبان مادر جاری کرد‌.لبخندی که در عمقش انگار بغضی به بار نشسته است. مرد گفت:«فاطمه جانم! اجازه می دهی آن دو بیایند برای عیادت؟» انگار چیزی درون قلب فاطمه فشرده شد‌‌:«همان دو که می‌خواستند علی مرا در مسجد خدا بکشند؟ همان دو که با دخت نبی چنین کردند که می‌بینی؟آنها که محسنم را بی گناه کشتند؟ هرگز نمیخواهم آن دو را ببینم.» 🍃- «اما بانوی من! اگر نیایند، باز فتنه ای دیگر به پا خواهند کرد. بگذار بیایند تا حجت بر همه تمام شود.» - «خانه، خانه ی توست و من هم کنیز توام‌. می‌خواهی بگو بیایند. اما من با آن ها حرف نخواهم زد.» 🌸اشک شوق درنگاه مرد غلتید:«ممنونم فاطمه جان خدایت از تو راضی باشد.» او برخاست تا به آن دو خبر دهد. سلام الله علیها 🆔 @tanha_rahe_narafte