eitaa logo
مسار
337 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
534 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️شکر همسر شایسته 💠«مراسم عقد انجام شد. بعد از مراسم، آقا عبدالله از من خواست تا با من حرف بزند. اولین برخورد زندگی مشترکمان بود. قبل از هر صحبتی از من خواست تا یک مُهر برایش بیاورم. چون روحیه ایشان را می شناختم، از باب شوخی گفتم: «مُهر؟ مُهر برای چی؟ مگر حاج آقا تا این موقع نمازشان را نخوانده اند؟ » ❇️دیدم حال عجیبی دارد. نگاهی به من کرد و گفت: «حالا شما یک مُهر بیاورید!» اما من دست بردار نبودم. گفتم: «تا نگویید مُهر را برای چه می خواهید، نمی آورم.» گفت: «می خواهم نماز شکر بخوانم و از اینکه خداوند چنین همسری به من داده، از او تشکر کنم.» دیگر حرفی نزدم. رفتم و با دو تا جانماز برگشتم». 📚 سیره پیامبرانه شهدا؛ رضا آبیار، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ص۸۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تلاش برای حفظ آبروی مردم 🌾در یک تابستان قصد داشتم از نجف به آذر شهر برای تبلیغ بروم. یکی از افرادی که حضورم در آذر شهر را مانعی برای خود می‌دید، پشت سرم شایعات زیادی درست کرده بود. 🍃رفتم حرم حضرت امیر (ع) و از ایشان کمک خواستم. وقتی هم که به ایران برگشتم به زیارت امام رضا (ع) رفته و از حضرتش خواستم این مشکل حل شود به شرطی که در گناه نیفتم. ☘️ورودی آذر شهر، افرادی زیادی با قربانی به استقبالم آمده بودند. همراه شان به مسجدی رفتم و نماز خواندم. پس از نماز آن فرد مخالف گفت: «اگر منبر رفتی، از مردم بپرس اگر من آدم بدی بودم چرا پشت سرم نماز خواندید و اگر خوب بودم چرا پشت سرم شایعه ساختید.» 💫وقتی روی منبر قرار گرفتم هر چه فکر کردم، دیدم طرح این موضوع باعث بی آبرو کردن همان فرد خواهد بود. در دل گفتم یا امام رضا (ع) قرار مان حل مسئله بدون گناه بود. بدون اینکه سخنرانی کنم از منبر پایین آمدم. راوی: شهید مدنی 📚کتاب سید اسد الله؛ خاطراتی از شهید سید اسد الله مدنی، نویسنده: علی اکبری مزد آبادی، ناشر: یا زهرا (س)، نوبت چاپ: اول – ۱۳۹۳؛ صفحه ۱۱-۱۳ 🆔 @masare_ir