هدایت شده از نامه خاص
از:حسنا🌹
به:مردم عزیز ایران🌺
✨ سلام مردم قهرمان سرزمینم ایران
🌟این روزها امتحان بزرگی پیش رو داریم، انتخابی بزرگ که میتواند سرنوشت کشورمان را خوب یا بد رقم بزند.
🌷هم اکنون اوضاع کشور عزیزمان بسیار حساس و حیاتی است.
🌱تمام جهان چشم به انتخابات کشور ما دوخته اند، دوستان و دشمنان.
🌻حرفهای زیادی بین کاندیداها رد و بدل میشود و هر کدام با قصد و نیتی وارد صحنه شدهاند.
🌿 باید ببینیم کدام یک برنامهی بهتری برای بهبود اوضاع کشور عزیزمان ایران دارد.
🌟به وعدههای تو خالی و بدون برنامهی بعضی کاندیداها گوش نکنید.
🌟فقط کسی که با ایمان و اراده و اعتقاد صحیح وارد میدان شده و دلش برای وطن میتپد را انتخاب کنید.
🔸چرا که در این بین بعضی هم به طمع غنائم و هدفهای شوم آمدهاند.
هوشیار باشیم.
🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼
#نامه_خاص
#انتخابات
#همنوا_با_مردم
#مشارکت_حداکثری
ارتباط با ادمین: @taghatoae
ادمین تبادل: @tajil0313
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨خوشبوتر از گل نرگس گلی نیست.
🌼بسیار گلها دیدهام، هر کدام از دیگری زیباتر و خوشبوتر.
اما....
گلی به زیبایی و خوشبویی تو ندیدهام عزیز زهرا
#مهدوی
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ما نزدیکیم
✨ امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف میفرماید:
اگر دلتان میخواهد که با ما صحبت کنید وقتی به ما توسل میجویید، آن را به زبان آورید. ما نزدیکیم و میشنویم.
📚بحارالانوار، جلد ۵۳،صفحه۱۷۶
#حدیث_مهدوی
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠چرا نشستید؟ نمیخواهید حرکت کنید؟
📕در کتابِ "شاهرگی برای حریم" که در موردِ زندگیِ شهید حمیدرضا اسداللهی است، میخواندم که شهید تنها دعایش این بود؛ " بهترین سرباز برای امام زمانم باشم" .
🔘هر کاری در هر جا از دستش بر میآمد برایِ این دعا انجام میداد.
حتی در میدانِ جنگ دست از کارفرهنگی برنمیداشت.
🔘سربازِ امام زمان بودن فقط نشستن و دعا کردن نیست، بلکه باید برایِ رسیدن به ظهور و مقبولِ امان زمان شدن حرکت کرد و آسوده نبود. همانگونه که شیخ صدوق این عالم جلیل القدر در کتاب خود چنین فرموده است.
🔹شیخ صدوق میفرمایند:
🍀"انتظار شیرین آن است که انسان از جا برخیزد و به کار پردازد، زمینه حصول مقصود را آماده سازد و بداند هر چه آمادگی بیشتر شود، مقصود زودتر حاصل میشود. بنابراین انتظار سازنده، انتظار راستینی است که در روایات از آن با عنوان بافضیلتترین عبادت یاد شده است."*
📚*کمال الدین، ج۲، ح۱
#نکته_مهدوی
#به_قلم_طرید
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ کیسه زر
🌺غرغرهایش از پشت دیوارهای کاهگلی عبور کرد و به گوش عمران رسید. اخم هایش را درهم کرد:« باز شروع شد.»
🌸خش خش پای حمیرا روی حصیر را شنید. به تیغه دیوار تکیه داد:« آخه تو چیت کمتره از رحمانه؟ » عمران از جایش بلند شد و اتاق را ترک کرد.
☘حمیرا در پناه سایه ایوان ایستاد با صدای بلند گفت:« چرا به اون اتاق سر نمی زنی، از چی فرار می کنی؟ بیا ببین.»
🌺 عمران عبایش را روی شانه هایش صاف کرد. حمیرا دستش را کشید و به سمت اتاق برد:« ببین این اوضاع پسرمونه، مثل ی ِتیکه گوشت اینجا افتاده، برو لوشون بده و با پولش بچه را از این فلاکت نجات بده .»
🌸 عمران به پاهای لاغر و استخوانی پسرش نگاه کرد. چشم دزدید. دستش را از قفل انگشتان حمیرا بیرون کشید و با قدم های تند از در چوبی خانه خارج شد.
☘میان بازار پر سر و صدا خودش را به پرسیدن قیمت اجناس سرگرم کرد. ذهنش را به دیدن رنگ های خوش رنگ پارچه ها دعوت می کرد تا از نقش بستن تصویر آزاردهنده دو سال اخیرش فرار کند. از کوچه ای به کوچه دیگر رفت. جلوی عمارت ایستاد. چند قدم به سمت عمارت پیش رفت. جرینگ، جرینگ سکه ها در گوشش صدا کرد. قدم های بعدی را محکم برداشت. آب گلویش را قورت داد. با دستان خیس از عرق عبایش را صاف کرد. سنگینی عبایش پاهایش را لرزاند . با خودش گفت:« چه می کنی، خیانت؟»
🌺 نگهبان دم عمارت با چشمان سیاهش به او زل زده بود و دسته شمشیرش را می فشرد. عمران آرام چرخید، از کوچه های باریک مثل باد گذشت. چند بار مسیرش را عوض کرد تا مطمئن شود کسی تعقیبش نمی کند. خیره به پیچ کوچه در را کوبید. به محض باز شدن در به دورن خانه پرید. نامه ها را از جیب عبایش بیرون آورد و به مرد سپیدموی مقابلش گفت:«این نامه های مردم را به دست امام برسانید.»
🌸مرد، نامه ها را گرفت. عمران خیره به صورت پر نور مرد لحظه دستگیریاش را تجسم کرد. مرد با گفتن لقمه نانی مهمان من باشید، عمران را به خود آورد. عمران سر به زیر انداخت، باید می رفت. دعوت مرد را نپذیرفت، خواست بگوید که لیاقت این کار را ندارد. هنوز دهان باز نکرده، مرد کیسه ای به دست عمران داد و گفت:« این کیسه را به دستم رساندند و گفتند که امام این را برای تو داده اند و گفتند به کارت ادامه بده.»
☘ بدنش لرزید. با دستانی بی جان کیسه را گرفت و درش را باز کرد، برق سکه های زر در چشمانش نمایان شد. لبخند بر لبش نشکفته، خشکید. او می خواست ، یاران امام را لو دهد. میان گفتن و نگفتن ، پذیرفتن و نپذیرفتن مانده بود که مرد دست بر روی شانه اش گذاشت و گفت:« برو، امام به همه چیز آگاهه.»
#داستان
#مهدوی
#به_قلم_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
بسم الله الرحمن الرحیم
از: صدف
به: منجی عالم بشریت
سلام آقا جانم
این روزها به زمان امام علی علیهالسلام زیاد فکر میکنم. درون تاریخ غرق می شوم و آرزو میکنم تاریخ تکرار نشود.
آقا جانم
یقین دارم تا شما نیایی اوضاع دنیا گل و بلبل نمیشود. اما ما خواستار تغییریم؛ تغییری مثبت. مدتی است دارم تلاش میکنم به سمت خیر و صلاح پیش روم. تلاش میکنم در راستای فرمایش رهبرم* پیش بروم تا خدا هم حوادث مثبت را برایمان رقم بزند.
آقا جانم
فقط خواستم بگویم، من و مردم کشورم سعی میکنیم دین را برای دنیایمان نخواهیم که خدایی نکرده به زمره قاسطین و مارقین و ناکثین نپیوندیم.
*«وقتی که شما تغییرات مثبت در خودتان ایجاد کردید، خدای متعال هم برای شما حوادث مثبت و واقعیّتهای مثبت را به وجود میآورد.»
سخنرانی به مناسبت سیویکمین سالگرد رحلت امام خمینی (ره)
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
ارتباط با ادمین: @taghatoae
ادمین تبادل: @tajil0313
🆔 @parvanehaye_ashegh
🤔اول هفته را با چه شروع میکنی؟
💫قرآن که میخوانم آرام میشوم.
به یقین این آرامش برای این است که سخنرانِ این آیات خدایی است که خود آفرینندهی کلمات است.
🌸و خالق همیشه بهترینها را در خود دارد که توانسته اندکی از آن را به قدرِ فهمِ مخاطبش به نمایش بگذارد.
#صبح_طلوع
#به_قلم_طرید
#عکسنوشتهکوثر
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌷مردمی بودن نمایندگان مجلس
🌺وزیر وقت مسکن آمده بود خدمت شهید رجایی. می گفت: در حال آماده کردن لایحه ای هستیم که اگر تأیید کنید بفرستیم مجلس برای تصویب.
پرسید: چه لایحه ای؟
🌷گفت: لایحه ساخت منازل مسکونی برای نمایندگان مجلس پشت مدرسه سپهسالار.
☘ایشان برآشفت و گفت: من نمی گذارم چنین طرحی به مجلس ارسال شود. اصلا چه لزومی دارد؟
می گفت: اگر نماینده با خیال راحت از شهرستان بیاید و در منازل مسکونی بنشیند، هیچ وقت نخواهد فهمید که مردم از لحاظ مسکن چقدر مشکل دارند و با چه مشکلاتی دست به گریبان اند.
راوی: سید هادی محدث
📚 بادیه فروش ؛ برگ هایی از زندگی شهید رجایی؛ نوشته غلام علی رجایی، صفحه ۴۶
#سیره_شهدا
#شهید_رجایی
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️صفای زندگی اینجاست، اینجا
💠مهارت مدارا کردن
قسمت اول:
✅ زن و شوهر از دو دنیای متفاوت هستند و برای رسیدن به آرامش، باید مدارا با تفاوتهای هم را پیشه خود سازند.
🔘مدارا با اضطراب همسر،
🔘مدارا با کج خلقیهای همسر،
🔘مدارا با عقاید و سلیقههای همسر،
🔘مدارا با اختلاف سلیقههای همسر،
🔘و احتمالاً مدارا با سلیقهای که دوستش نداریم.
✅البته این مدارا جادهای دو طرفه است و وظیفه زن و شوهر است که هر دو، مداراگر باشند و آرامشگری برای همسر داشته باشند.
🔹حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: فدارها علی کل حال واحسن الصحبة لها فیصفو عیشک
🔸همیشه با همسرت مدارا کن، و با او به نیکی همنشینی کن تا زندگیت باصفا شود.
📚مکارم الاخلاق، ص ۲۱۸
#همسرداری
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️بهار
🌺نسیم، نگاهش را به بهار دوخت.بهار دخترکی بود که در خانواده مذهبی بزرگ شده بود وحالا در خیابان کنار نسیم که باهم آشنا شده بودند با چهره ای بی آلایش وآرایش راه میرفت.شاد بود.چهرهی سادهاش به نظر نسیم، بی کلاس می آمد.اما از گفتن هر حرفی ابا داشت.
☘️موقع خداحافظی، بهار او را به خانهاش دعوت کرده و حالا نسیم مشغول رنگ و رو بخشیدن به خودش است.در آخرین لحظات که بیرون میرود، دستی به روسری زرد و توسی اش کشیده وآن راعقب تر میدهد و رژ قرمزش را برای بار چندم روی لبش میکشد.و به راه می افتد.
🌼زنگ خانه را که میزند، چیزی نمیگذرد که بهار با چادر رنگی در آستانه ی در ظاهر میشود، مهمان فقط نسیم است وهمسرش در اتاق نشسته اما آن دو را در نشیمن تنها میگذارد.
🌺دهان نسیم پر میشود از اینکه بگوید:« بازهم چادر صورت بی آرایش»، که زیبایی چشمهای بهار، نظرش را جلب میکند.آرایش ملایمی که عجیب روی چهرهی بهار نشسته.بالاخره طاقت نمی آورد؛:«چه عجب خانوم خانوما، یه رخی نشون دادین و دستی به سر وصورتتون کشیدین!»
☘️بهار که توقع چنین حرفی داشت، بالبخندی گفت:«بله خب شما فکر میکنی ما کلا اهلش نیستیم. ما تو خونه ومهمونی بی نامحرم، آرایش میکنیم، خوبم تیپ میزنیم، اما تو خیابون ولی برای نامحرم دلیلی برای خود نمایی نمیبینیم».
🌸نسیم که گیج شده بود گفت :«عجب، خب حالامگه تو این دوره زمونه با یه دونه رژ میشه نظر تا محرم جلب کرد؟مردم دیگه با یه ذره دو ذره آرایش نظرتون جلب نمیشه»
🌺بهار که دیگه نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد گفت:«وا عزیزم چه حرفیه، حرام خرامه دیکه، بلاخره که اضافه تر از طبیعتت، خودتو زیبا کردی تازه الان که این رنگ رژها خیلی جلب توجه میکنه ربطی هم به سطح حجاب بقیه نداره»
☘️_واقعا؟ من فکر کردم چون اوضاع جامعه اینطور شده، دیگه قضیه فرق میکنه و همینطور که به بهار وزیباییش خیره شده بود، به نگاه های خیرهی مردان خیابان به چهره اش فکر میکرد.»
#داستانک
#همسرداری
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از:کوثر
به:پروردگار مهربان
سلام خدای بی همتا
🌺خدایا شکرت که امروز هم به امید خودت زندگی را گذراندم و با یادت به آرامش رسیدم.شکر برای سلامتی خودم و اطرافیانم که نعمت بزرگی است.
🌹خداوندا
من در سپری کردن لحظههای سخت زندگیم بدون وجود تو ناتوان هستم از تو میخواهم در تمام لحظههای زندگیم یاورم باشی.
🌸خدایا من دلخوشم به بودنت، به آرامشی که از تو میگیرم و به بخشش بینهایت تو.
😍 نمیدانی چه لذتی دار، خدایی داشته باشی که اینقدر مهربان و کریم است که نگاه مهربانش را هیچوقت از بنده گناهکارش نمیگیرد.
❤️❤️خدایا شکرت ❤️❤️
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
🤔چطور حالم را خوب کنم؟
💫لحظه ای چشم هایت را آرام ببند، نفس عمیقی بکش، و دور کن از خودت هر چیزی را که می خواهد حال خوبت را خراب کند.
🌺نگذار حال قشنگت بازیچه افکار منفیت شود.
🌱برای خوب بودن و خوب ماندن افکار مثبتت را رشد بده.
#صبح_طلوع
#به_قلم_بهاردلها
#عکسنوشتهکوثر
🆔 @tanha_rahe_narafte