✨مد عوض کردن خوبه؟
🌹لباس آقا در سال تنها دو دست لباس کرباس بود و از یک پیراهن، قبا و شلوار استفاده میکرد. اکثر اوقات هم عبای کهنهای روی دوشش بود. یکی از رجال سیاسی به مدرس گفت: شما الان جزو سران درجه اول مملکت هستید. نمیخواهید لباستان را عوض کنید؟
🍀ایشان فرمودند:«شخصیت انسان به اخلاق و رفتار اوست نه لباسش.»
راوی: سید علی اکبر مدرسی
📚 تنها در محراب ؛ برگهایی از زندگی شهید آیت الله سید حسن مدرس؛ پدید آورنده: مؤسسه فرهنگی خاکریز ایمان و اندیشه؛ صفحه۶۹
#سیره_شهدا
#شهید_مدرس
#عکس_نوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍معامله
🌿مهشید پشت در اتاق، صدای احمد را شنید:« دخترت مال من، هر چی خواستی بهت مواد میدم» دست و پاهایش لرزید. قلبش در دهانش میزد. نگاهی به اطرافش انداخت .تک تک وسایل خانه برای او یادآور خاطرات خوشش بود؛ اما آدمهای اتاق تصمیمشان را گرفته بودند.
🌸 پدرش روبروی منقل در حال چرت زدن بود. صدای پدر از میان دندانهای سیاه روحش را خراشیده بود:« فردا میریمصیغه احمد میشی، فهمیدی؟ » سکوت کرد تا فرصتی برای فرار داشته باشد. جایی برای رفتن نداشت؛ اما نمیتوانست زن سر دسته قاچاقچیها شود. هرچه پسانداز داشت را داخل کولهاش ریخت و از خانه بیرون زد.
💥مهشید روزها به مغازهها سر میزد تا کاری بیابد؛ ولی نگاهها و گاهی خواستهها بدتر از صیغه شدنش با احمد کراک بود. شبها پشت شمشادها مخفی میشد و تا صبح هزار بار با شنیدن صدای پا و خش خش برگها مثل جنزدهها از خواب میپرید.
🌱 ناامید و خسته از همه جا روزی از مینا جقجقه شنید که جوانی به کمک بی خانمان ها آمده است. نور امیدی در دلش روشن شد و برای دیدن جوان خیر از پارکی به پارک دیگر رفت.
☘ کف پایش میسوخت و لبهایش خشک شده بود، پارکهای شهر را برای دیدن او گز کرده بود. موقعی که رخ ارغوانی خورشید به استقبال ماه رفت؛ جوان قد بلند خیر را بالای سر نهنه سیمین دید. صورتش را به سمت مهشید چرخاند. مهشید با دیدن ابروهای کوتاه و چشمهای سیاه کشیدهاش جیغ کوتاهی کشید و خود را در آغوش برادر از فرنگ برگشتهاش انداخت. اشک مثل سیل از چشمهایش جاری شد. حرفهای زیادی برای گفتن داشت؛ ولی آن لحظه فقط دوست داشت یک دلِ سیر برادرش را تماشا کند.
#ارتباط_با_فرزندان
#داستانک
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤔برای آینده بچههات برنامه ریختی؟
🧕یه خانمی بچه دار نمیشد، یه لحظه دلش سوخت. دعا کرد و خدا بهش بچه داد. اونم برای تشکر از خدا، بچهاش رو نذر خدمت به مسجد کرد. از بچهاش گذشت و در راه خدا فرستادش برای خدمت. ۱
👶یه خانمی بچه داشت. یه بچه کوچولو که با دیدنش قند توی دل هر کسی آب میشه. اونم بچهاش رو فرستاد برای خدمت. برای اینکه صدای گریهاش تو گوش جهانیان بپیچه. برای اینکه با صدای گریه های بچهاش به همه ثابت کنه راه شوهرش حق بوده. ۲
پ.ن۱: حنّه زن حضرت عمران و مادر حضرت مریم سلام الله علیهم
پ.ن۲:ربابه زن امام حسین و مادر حضرت علی اصغر سلام الله علیهم
#کلیپ
#ارتباط_با_فرزندان
#حمید_علیمی
#تولیدی_صدف
🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴وقایع روز و شب ششم محرم
۱- یاری طلبیدن حبیب بن مظاهر از بنی اسد
در شب ششم جناب حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام حسین علیه السّلام برای آوردن یاور و کمک، به قبیله بنی اسد رفت. اسدیان پذیرفتند و حرکت کردند، ولی جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده ای را فرستاد تا مانع آنها شوند. لذا درگیری رخ داد که در این میان جمعی از بنی اسد شهید و زخمی و بقیه ناگزیر به فرار شدند و حبیب به خدمت حضرت آمد و جریان را عرض کرد.
۲. اولین محاصره فرات در کربلا
به نقلی در این روز عمر سعد، شبث بن ربعی خبیث را همراه سه هزار مرد سفاک با کوبیدن طبل و دهل کنار فرات فرستاد که اطراف آن را به محاصره در آوردند.
۳. تراکم لشکر یزید در کربلا
در این روز لشکر زیادی برای جنگ با حضرت اباعبداللَّه علیه السّلام جمع شدند.
📚۱. از مدینه تا مدینه: ص۳۶۸-۳۷۰
📚۲.همان ص۳۶۰
📚۳.الوقایع و الحوادث: ج۲، ص۱۵۳
#وقایع_محرم
#عکس_نوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🤔شمام دوست داری با ما همراه بشی؟
چله زیارت عاشورا به نیت فرج امام زمان ارواحنا فداه و رفع مشکلات همه مسلمانان
اگر دوست داری در چله شرکت کنی، یک یاعلی بفرست به آیدی @taghatoae
آغاز چله از روز عاشورا خواهد بود.
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍یا حبیب من لا حبیب له
🍂دلم از جور زمانه از نامردی قاتلین حسین میگیرد، به جوشن کبیر، به آغوش هزار اسم خدا که پناه میبرم، با دیدن فرازهایش آرام میشوم.
🕊 فرازهایی که مرا با خود به سرزمین کربلا، بهشت روی زمین می برد و از وفاداریها سخن به میان میآورد.
🍀«یا حبیب من لا حبیب له» نامش حبیب بود و خودش حبیب تر، هم یار و حبیب علی مرتضی علیه السلام، هم یار و حبیب حسن مجتبی علیه السلام، هم یار و حبیب حسین علیه السلام شد.
🍂 نامه که نوشت بیایید به کوفه ، با دیدن پیمان شکنی کوفیان، شبانه و مخفیانه خود را به امامش رساند.
🌿تنهایی و کمی یاران حسین علیه السلام، قلبش را آتش زد و از امام خواست تا اجازه دهد قبیله بنی اسد را با خودشان همراه کند، محاصره دشمن راه را بر قبیله بست و حبیب تنها به کربلا برگشت تا جزو اولین کسانی باشد که فدایی حسین فاطمه علیهماالسلام شود.
#صبح_طلوع
#محرم
#به_قلم_افراگل
#عکس_نوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠احترام گمشده
✅ پدر و مادر و حتی فرزندان نوجوان، خیلی وقتها بیش از آن که به محبتهایی از جنس خرید و زبان نرم، محتاج باشند، به احساس کرامت و احترام از اطرافیان نیاز دارند.
🔘 حس احترام در نحوهی برخورد، نشست و برخاست و همچنین لحن بیان، میتواند عزت نفس را در آنها تقویت کرده و روابط خانواده را بهبود ببخشد.
#ارتباط_باوالدین
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_ترنم
#عکس_نوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴دوستی با امام حسین علیهالسلام
✅پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم احادیث زیادی در مدح وفضائل امام حسین علیه السلام بیان فرمودهاند:
👌معروفترین آنها که بر روی درب ورودی حرم امام حسین علیه السلام نقش بسته است:«حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ؛ حسین از من است و من هم از حسینم، هر که حسین را دوست بدارد خداوند دوست او باد، حسین فرزندزادهای است از فرزندزادگان انبیاء»
این حدیث در منابع اهل شیعه و تسنن ذکر شده است و حاکی از این است که حدیث معتبر میباشد.
🍃این حدیث متضمن سه نکته میباشد:
۱-اشاره به وحدت و یگانگی روحی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امام حسین علیه السلام دارد.
۲-محبت به امام حسین علیه السلام موجب محبوب شدن نزد خداوند است.
۳-امام حسین علیه السلام به تنهائی امتی است و نسل وصایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از ایشان امتداد مییابد.
📚بحارالانوار، ج۴۳،ص۲۶۱
#محرم
#مسائل_روز
#عکس_نوشته_باران
🆔 @tanha_rahe_narafteh
✍️ زود دیر میشود
🌸صدای فاطمه از پشت سیمهای تلفن پچپچگونه به گوش مجید رسید:« مادر چرا سر بهم نمیزنی؟ » پژواک دلتنگی صدا، چشمان دوندهاش روی جملات پرونده را ثانیهای متوقف کرد؛ اما صدای ارباب رجوع به چشمهایش فرمان دویدن دوباره داد. آرام گفت:« مادر من سرم شلوغه، به هیچکاری نمیرسم به بهار و سهند بگو بیان دیدنت.»
🌺قلب فاطمه مثل کاغذ باطله میان کلمات مجید مچاله و له شد، میان سینه سرفههای آماده فریاد را خفه کرد و با گفتن خداحافظ، سرفهای دزدانه بیرون پرید. مجید شنید. اخمهایش در هم رفت؛ خواست بگوید که خوبی؟ ولی بوق آزاد، کلامش را بند کشید. صدای ارباب رجوع اخمش را هم با خود برد.
🌼فاطمه بدن لرزانش را با پتو قنداق پیچ کرد و حرفهای مجید را کنار حرفهای بهار و سهند ردیف و با بغض و سرفه قورتشان داد. با زبان لبان ترکخوردهاش را تر کرد تا تشنگی را فراموش کند؛ اما تشنگی خاطره نبود که به فراموشی بسپارد. چند روز تب و سرفه جانی در بدن آب رفته از بیماریاش نگذاشته بود. بلند شد تا به آشپزخانه برود. چشمهایش سیاهی رفت و اتاق دور سرش چرخید،دومین قدم را برنداشته، افتاد.
☘️زن میانسالی از خط عابرپیاده عبور کرد و مجید خیره به ناکجا را متوجه خود کرد. صورت سفید و کشیده زن مجید را به یاد مادرش انداخت و صدای مادرش در گوشش پیچید. مجید روی فرمان کوبید و نگاهی به ساعتش انداخت. تمام مویرگهای سرش تیر میکشید؛ دلش میخواست به خانه برود و دوش بگیرد؛ اما قبل از سبز شدن چراغ راهنما، دور زد.
🌸 به در خانه مادرش رسید، چند بار زنگ خانه را زد؛ ولی مادر در را به رویش باز نکرد. هزار فکر به مغزش هجوم آورد. تمام جیبهایش را گشت تا کلید خانه پدری را بیابد. از حیاط خانه مثل برق و باد گذشت. صدا زد:« مامان! کجایی؟» خودش را به اتاق مادر رساند. چراغ را روشن کرد و فریاد زد:« یا حسین!»
🌺خنکی و زبری خاک میان مشتش در کنار بوی گلاب هر چند دقیقه مجید را از خاطرات دوران کودکی به زمان حال بر میگرداند. چشمه خشکیده چشمانش با دیدن نام مادر روی اعلامیه فوت جوشید و شوره زار صورتش را آبیاری کرد. خورشید در حال غروب و وزش باد پاییزی قادر نبود تن رسوب کرده در خوابگاه ابدی مادرش را تکان دهد.
#داستان
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۱۴
اقای مهربونم سلام
از: فاطمه
به: امام حسین علیه السلام
میدونی الان که این نامه رو مینوسم کجام ...
توبستربیماری ..
بیماری کرنا
من وخانوادم وچندتاازخواهروبرادرام
کرونا گرفتیم.
ماهرسال توهیئت روستامون برات بال وپرمیزدیم
اما .
نمیدونم خیلی گنه کاریم خیلی تورو اذیت کردیم
اقاجون میدونی الان کجاییم؟
توبستربیماری
ایاازحال دلم خبرداری ؟
حسین جان .
میدونی دلم براروضه هات براکنج هیئت اتش گرفته ؟
اماافسوس که ای بلای خانمان سوز نمیگذاره
حتی به روضه هات سربزنم.
حسین جان توروبه مادرت فاطمه .
میدونی دلتنگ یک سینی چای وپذیرایی ازعزاداراتم.
الان که این نامه رومینویسم
صدام که گرفته
چشمام سونداری ازدرداین مریضی اشکهایم سرازیره برای یک لحظه امدن به خانه ات
اقا جون ازخودت میخوام به حق
۶ماهت علی اضغر به دستای قط شده ی برادرتون
عباس
ارزوی کربلا روبه دلم نذاری
کربلات نیامدم اماازهمین جا دلم روراهی کربلات میکنم .
قبول کن زیارتم روازراه دور
اقای مهربونم ازخودتون میخام اول مریضای دیگه
روشفاعت کنید
بعد هم من وخانوادم
تابتوانیم یک باردیگه بیام توخونت نوکری
کنم
اقا مهربونم میدونم ازحال دلم خبرداری
حالا این دلـــــــــــــــــــــــــم
واین شما
دلــــــــــــــــــــــــم روبه گوشه ی ضریحت
گره زدم
دوست دارم
گره روخودت بــــــــــــــــــــــازکنی
اقای مهربون
السلام علیک یا اباعبدالله
وسلام علیکم ورحمت الله وبرکاتو))
ازطرف یه عاشق دل باخته
فاطمه🥀🥀🥀
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
#نامه_خاص
#مسابقه
#مناجات_با_معصومین
#امام_حسین علیهالسلام
🆔 @parvanehaye_ashe
😍شمام دعوتی؟
چله زیارت عاشورا
به نیت:
فرج امام زمان ارواحنا فداه
رفع مشکلات همه مسلمانان
سرنگونی ظلم ظالمان
از بین رفتن بیماری منحوس کرونا
اگر دوست داری در چله شرکت کنی، یک یاعلی بفرست به آیدی @taghatoae
آغاز چله از روز عاشورا خواهد بود.
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مولای من!
🌹زمان در گذر است و هر روز، تاریخ تکرار میشود.
🍃کربلا تکرار میشود.
🍃یزیدیان زمانه در هر برههای از تاریخ بودهاند.
✨مولای من!
🍃یاریم نما تا حر تو باشم و یزید زمان را بشناسم و در مسیر ولایت تو بمانم.
#صبح_طلوع
#به_قلم_آلاله
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte