💞عاشقانههای گلها
✨روز، نو میشود.
🌸خورشید دوباره میتابد و تو چه میدانی در افق، گلها چه عاشقانههایی با خورشید دارند؟!
✨روزت پر از عشق💖
#به_قلم_ترنم
#صبح_طلوع
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ به شوهرت چقدر احترام میذاری؟
▫️احترام زیادی برای شوهرش قائل بود. حتی برای رفتن به مسجد هم از او اجازه میگرفت. اگر کارش طول میکشید و وقت برگشتن شوهرش میشد سریع بلند میشد و میگفت: باید بروم و غذای حاجی را آماده کنم. این را که میگفت، دیگر کسی اصرار نمیکرد، میدانستند که از حرفش برنمیگردد.
📚 برشی از زندگی شهیده فاطمه نیک/ کتاب تعبیر یک خواب صفحه ۳۰
#سیره_شهدا
#شهیده_فاطمه_نیک
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 کی به تفاهم میرسیم؟
✅انسانها همه با اراده شروع به کار میکنند؛ امّا دنیا در راه اهداف آنها، مانع تراشی میکند.
🔘 تنها کسانی موفقند که با پشتکار و ارادهی قوی، برای رسیدن به اهدافشان تلاش کنند.
🔘در روابط بین همسری داشتن پشتکار، کمک بزرگی به بهبود روابط میکند. به شکلی که افراد گاهی بعد از سالها میتوانند نکات مورد علاقهی همسر را در خود ایجاد کنند.
#همسرداری
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️حمایت
🍃فرشید خسته وارد خانه شد ، ریحانه به استقبال او آمد و سلام داد. فرشید سری تکان داد و با اخم های درهم خودش را روی مبل پرت کرد. جورابش را از پایش بیرون کشید و گوشهای انداخت، بعد داد زد: « ریحان امشب خونه مامانم میریم زودتر آماده شید. یه لباس آماده کن. برام اون پیرهن آبی رو اتو کن. »
🌸ریحانه در حالی که چایی را روی میز گذاشت، چشم گفت. وارد اتاق شد پیرهن آبی را بیرون کشید مشغول اتو کردن شد.
🔘یک جفت جوراب تمیز هم برداشت روی تخت گذاشت بعد به پذیرایی برگشت. فرشید همچنان مشغول عوض کردن کانالهای تلویزیون بود، گفت: « لباست آمادست. »
💠ریحانه به اتاق سامان رفت تا سامان را آماده کند ، نگاهی به سامان انداخت که خواب بود. با خودش گفت: « چیکار کنم ؟خدایا کمکم کن. باز مسخرهام میکنن یا غیبت میکنن. »
🍃لباس سامان را از کمد بیرون کشید گذاشت روی تخت. برگشت سمت سامان گفت: «
مامانی بلند شو لباس خوشگل بپوشیم میخوایم بریم خونه مامانبزرگ. »
🌸به خانه مادر شوهرش رسیدند دائم ذکر میگفت که مبادا باز بحث غیبت و مسخره کردن رو به راه باشد . وارد که شدند مادر شوهرش به استقبالشان آمد.
🍀خواهر شوهر و برادر شوهرش هم بودند
همه مشغول حرف زدن بودن و او خودش را مشغول سامان کرده بود. سعی میکرد توجه نکند به غیبت کردن و مسخره کردن ، دیگر در توانش نبود.
🍂خواهر شوهرش با صدای بلند و با حالت تمسخر گفت: « میگم دعا کن برام بلکه یه کاخ نصیبم بشه، تو که اینقدر دعا میکنی. »
🍁پشت بند حرفش همه خندیدند نگاه ریحانه به همسرش بود تا جوابی بدهد ولی همسرش هم میخندید. پس خودش دست به کار شد: « چشم عزیزم حتما دعا میکنم برات ، انشالله خدا هر چی صلاحته بهت بده. » و دیگر چیزی نگفت؛ ولی همچنان پچپچ ها ادامه داشت. دست سامان را گرفت با اجازه گفت و به سمت اتاق رفت. تا لحظه که برگردند به همسرش چیزی نگفت.
❄️وقتی به خانه آمدند فرشید، سامان غرق خواب را روی تختش گذاشت و بعد به سمت اتاق خودشان رفت.
💥ریحانه وارد اتاق پسرش شد تا لباسش را عوض کند. نگاهش به دفتر نقاشی پسرش افتاد فکری به ذهنش رسید. نامه نوشت: «
سلام مرد من، تکیه گاهم خواستم ازت تشکر کنم که هستی حمایتت مرا دلگرم میکند ، من به وجود تو افتخار میکنم؛ ولی در خانه پدری ات دلم گرفت.آخر دوست داشتم همه بدانند که همسرم بهترین همسر هست. حمایتت مرا به وجد میآورد، دوستت دارم . »
#داستانک
#همسرداری
#به_قلم_سرداردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
بسم الله الرحمن الرحیم
از: آلاله
به:یگانه منجی نجات بشر
سلام مولای من!
زمانه ما را با خود برده است، به کل همه چیز را فراموش کردهایم.
ما فراموش کردهایم، مولایی داریم و در جهت رسیدن به او باید مقابل هوای نفس و تمایلات خود سد بزنیم. اگر آن سد شکسته شود، گناهان با فشار زیاد ما را با خود خواهند برد.
مولای من!
روزگار، چون گردابی در حال غرق نمودنمان است؛ اما کاش کشتی نجات شما سریعتر از راه فرا رسد و غریق نجات ما شود.
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
شما هم میتوانید به خداوند، امام زمان و بقیه معصومین علیهمالسلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیطهای مجازیتان منتشر کنید. با نشر نامههایتان در ثواب ارتباطگیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحنا له الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌷🌷🌷🌷
☘️ سرچشمه آرامش کجاست؟
🍁وقتی نیرویهای دشمن وارد آبهای ایران شد، نیروی دریایی چنان با اقتدار جلوی آنها ایستاد که وحشت در دل پوشالیشان نفوذ کرد.
✨ما امنیت را مدیون جان بر کفان نیروی دریایی هستیم. 🇮🇷🇮🇷
🕸آنان که آنقدر آمریکا را حقیر میدانند که با بیخیالی کنار عرشه ایستاده و به قدرت پوشالی نیروهای غرب نگاه میکنند.
🌹این آرامش، این اقتدار از ایمان وجودی ایشان است.
🌸دعای خیر ما و امام زمان علیهالسلام بدرقه راهشان🌸
#صبح_طلوع
#مناسبتی
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مهریه دخترت چقدر باشد؟
در مراسم عقد یکی از دخترانش [آیت الله میرزا عبدالله مجتهدی]، اهل خانه چنین صلاح دیده بودند که جهت حفظ شئون خانوادگی، میزان مهریه زیاد قید گردد و در عقدنامه قید شود که نصف آن پرداخت شده و نصف دیگر بر عهده داماد باقی بماند. وقتی میخواستند صیغه عقد را جاری سازند، آقا مرا احضار و از میزان مهریه سؤال فرمودند. جریان را برایشان عرض نمودم. با این که پنجاه سال از عمرم میگذشت و دارای شخصیت اجتماعی و قضایی بودم، چنان مورد پرخاش و نهیب قرار گرفتم که بر جایم خشک شدم. او با صدای بلند فریاد کشید که میخواهی برای خوشایند این و آن، من راه فریب پیموده و از اولین لحظه وصلت، پیش داماد دروغگو معرفی شوم؟ مگر مهریه کم چه عیب دارد که باید به خاطر آن، خود و دیگران را گول بزنم؟ پس به همان مهرالمثل قناعت و عقد جاری شد.
📚گلشن ابرار، ج۸، ص۲۹۲؛ در احوالات میرزا عبدالله مجتهدی به نقل از ابوالقاسم مجتهدی
#سیره_علما
#آیتالله_مجتهدی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 صلهی رحم تا کی؟
✅ رسیدگی به خویشان از جمله مفاهیم صلهرحم حقیقی است. فرزندان متأهل خانواده هم از این قاعده استثنا نیستند.
🔘 فرزندانی که ازدواج کردهاند، وقتی مورد توجه و پشتیبانی بدون افراط و تفریط والدین قرار بگیرند، بسیار موفقتر و با اعتماد به نفس بیشتر زندگی خواهند کرد.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشته_رمیصا
🆔 @tanha_rahe_narafe
☀️صبح پیروزی
🇰🇼مردم عزیز فلسطین
برادارن و خواهران عزیزم
هر چند نمیتوانم در کنار شما باشم، ولی بدانید قلب ما همیشه همراه شماست و دست از حمایتتان بر نمیداریم.
🌲برادران و خواهران عزیزم، خدا شما را یاری میکند.
بدانید حزب الله همیشه پیروز است.
☀️صبح پیروزی نزدیک است.
🌹القدس لنا
#مناسبتی
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️اسباب بازی
🍃آرمان در سالن میان اسباب بازی هایش نشسته بود و بازی می کرد. مینا در آشپزخانه سبزی های سرخ شده را درون خورشت ریخت.
💠صدای گریه آراز بلند شد. مینا در حین رفتن به سمت اتاق آراز پایش روی اسب سفید آرمان رفت. اسباب بازی ها مثل لشکر شکست خورده هر طرف اتاق پخش بودند. اخم هایش درهم رفت: « مامان جان، قربونت برم اسباب بازیهاتو جمع کن. » آرمان سرش را تکان داد و دوباره مشغول کیو کیو کردن و نبرد میان سرخپوست ها و کابوی ها شد.
🌸آراز در آغوش مینا آرام شد و صورت خیس و سرخش را به چشمان مینا دوخت. از اتاق بیرون آمد. آرمان همچنان مشغول نبرد اسباب بازی ها بود. جایی میان اسباب بازی های آرمان باز کرد و آراز را میان آنها نشاند: « با داداش هم بازی کن .» بلند شد و به سمت آشپزخانه رفت، گفت: « پسر گلم امشب مهمون داریم و منم کلی کار دارم، اسباب بازی هاتو جمع کن. »
☘️دوباره به آشپزخانه رفت و مشغول درست کردن سالاد شد. صدایی از سالن به گوشش رسید. با دست های گوجه ای به سالن رفت.
آرمان مشغول جمع کردن اسباببازیهایش بود.جلو رفت و سر آرمان را بوسید: « مامان قربونت بره ، دست درد نکنه عزیزدلم.»
🔘آرمان خندیدو گفت: «چلا مامانی؟ »
✨_ آخه داری به مامان کمک میکنی.
🌸با خنده دست زد: « یعنی الان اون فلشته مهلبونه بَلام نوشته کال خوب کلدم. »
🍃_ آره مامان جان البته ، خدا هم خیلی خوش حال شده.
🌺آرمان آخ جون گفت و بقیه اسباب بازی هایش را جمع کرد.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_سرداردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از : افراگل
به: قطب عالم امکان
☘بسم الله الرحمن الرحیم☘
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ. اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ.
🌸آقا جان دنیا بدون شما نفسهای آخرش را میکشد. بیا عزیز زهرا.
دم مسیحاییات را برایمان ارزانی دار تا کمی نفس بکشیم.
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
شما هم میتوانید به خداوند، امام زمان و بقیه معصومین علیهمالسلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیطهای مجازیتان منتشر کنید. با نشر نامههایتان در ثواب ارتباطگیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحنا له الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘درس طبیعت
☀️هر صبح با طلوع خورشید، صدای ریزش آب از بالای صخره درس تواضع میدهد.
🏡همراه طبیعت با طلوع آفتاب از ایوان کلبه از قلب به زبانم جاری میشود؛
🌺خدایا! هدیه امروزت به ما فروتنی با خانواده باشد.
✨صبح بخیر و روزتان نورانی✨
#صبح_طلوع
#استوری
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte