eitaa logo
مسجد امام رضا(ع) دیلم
338 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
51 فایل
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 کانال برای فعالیت های مسجد هست اما شامل مطالب بصیرتی، اخلاقی،اعتقادی و... نیز می باشد😎. آدرس مسجد: اردکان،بلوار آیت الله خاتمی،کوچه ۱۵۸،خیابان امام جعفرصادق(ع)،محله دیلم🌍 👇ارتباط با ادمین👇 @M8R3MIRZADEH86 @asoubaoutaou
مشاهده در ایتا
دانلود
💠برگزاری کلاس قرآن خوانی و آموزش تجوید توسط استاد رضا طاقداری👤 ▪️یکشنبه ها ویژه خواهران ▪️چهارشنبه ها، دوره تخصصی تجوید ویژه نوجوانان پسر 🔸زمان: بعدازنمازعشاءوقرائت‌زیارت‌عاشورا 🔹مکان: مسجد امام رضا(ع)دیلم •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ امیر المومنین عليه السلام: 💠 إظهارُ الغِنى مِن الشُّكرِ ، إظهارُ التَّباؤسِ يَجلِبُ الفَقرَ . 🌸 اظهار توانگرى گونه اى شكر است. فقير نشان دادن، فقر مى آورد. 📚 غررالحکم، ح ۱۱۴۰و۱۱۴۱ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ مخلص به روایت تصویر... 🔰 هفت ماه گذشت و هنوز با دیدن تصاویر تو بغض می کنم 😔 🏷 🏷 کــانــال خـادمِ جـمـهـور 🇮🇷 @khadem_jomhor @khadem_jomhor
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_دوم🎬: ابراهیم رو به درگاه خدا نمود و از او طلب کمک خواست
🎬: مردم گویا از دین این صحنه شوکه شده بودند و همه ابراهیم را به یکدیگر نشان میدادند، به یکباره فریادشان بلند شد: آه...ابراهیم زنده است، آتش ابراهیم را نسوزانده، خدای ابراهیم او را نجات داده... ابراهیم جلو می آمد و همراه او نسیمی روح بخش و خنک و بسیار معطر در حرکت بود به طوریکه کل فضای آنجا مملو از عطری بسیار خوشبو و عجیب شده بود، عطری که تا به حال کسی به مشام نکشیده بود و گویا این عطر عصاره تمام گلهای عالم بود آزر و کاهنان هم به این صحنه نگاه می کردند و چنان دستپاچه شده بودند که نمی دانستند چه کنند، در این زمان یکی از کاهنان اعظم نزد آزر آمد و گفت: می دانی اگر حرکتی نکنیم تمام اعتقادات بابلیان به بت ها برفنا می رود و همه به راهی خواهند رفت که پسرت ابراهیم طلایه دار آن است. آزر شانه ای بالا انداخت و گفت: می دانم! اما چیزی به ذهنم نمی رسد، اگر تو می توانی کاری کنی بکن، این گوی و این میدان... آن کاهن دندانی بهم سایید و گفت: من نمی توانم اجازه دهم که حاصل تلاش سالهای سال کاهنان به یکباره بر باد رود، باید سوار بر جهل مردم شویم همانگونه که تا به حال این کار را کرده ایم و با زدن این حرف به سمت ابراهیم که حالا فاصله ای تا مردم نداشت رفت و در حین رفتن دستانش را بالا برده بود و در هوا تکان میداد و می گفت: خاموش باشید مردم! ساکت باشید تا موضوع مهمی را برایتان بگویم. نمرود با دیدن صحنه کنار کوه آتش اشاره ای به طبال کرد تا طبل بکوبد و مردم را ساکت کند تا ببیند آن کاهن چه می گوید. با بلند شدن صدای طبل همه خاموش شدند، حالا کاهن کنار ابراهیم ایستاده بود و پشت سرشان در فاصله ای دورتر، هیزم ها همچنان در آتش می سوختند. آن کاهن به ابراهیم اشاره کرد و رو به مردمی که سراپا گوش شده بودند تا بفهمند آن کاهن چه در چنته دارد، کرد و گفت: ای مردم بابل! گمان می کنید که ابراهیم را خدایش نجات داد که آتش او را دربر نگرفت و به او آسیبی نرساند؟! هیچ کس جوابی نداد و آن کاهن صدایش را بلند تر کرد و گفت: همانا این کار هم کار ما بود، ما برای اینکه شما ببینید که مردوک و خدایان بابل چقدر قدرت دارند، از مردوک خواستیم که کاری کند تا آتش ابراهیم را نسوزاند اینگونه می خواستیم مهر مردوک را نسبت به انسان ها نشان دهیم و این آتش کسی را نخواهد سوزاند چون خواسته ما بود و مردوک اجابت کرد. نمرود از آن بالا نیشخندی زد و در گوش مشاورش گفت: عجب حقه بازیست این کاهن! دوست دارم او کاهن اعظم برج بابل شود. هنوز حرف در دهان نمرود بود و مردم به ابراهیم بد گمان شده بودند که به اذن خداوند یکتا، ناگاه جرقه ای از کوه آتش همراه با هیزمی شعله ور برخاست و بر سر آن کاهن افتاد و کاهن در چشم بهم زدنی گُر گرفت و سوخت و به درک واصل شد و این موضوع معجزه ای دیگر از خدای ابراهیم بود تا مردم به او ایمان آورند. در این هنگام، نمرود که شاهد همه چیز بود از جای برخواست، او باید کاری می کرد که هم اعتماد مردم را جلب کند و هم به نحوی ابراهیم را رام خود کند چون خوب می دانست هر کاری بر علیه ابراهیم ممکن است شروع معجزه ای دیگر از جانب خدای ابراهیم باشد و اوضاع نمرود و خدایان بابل را بدتر کند، پس باید با نقشه ای زیرکانه پیش می رفت پس صدایش را بلند کرد و ابراهیم را خطاب قرار داد و فریاد زد:... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_سوم🎬: مردم گویا از دین این صحنه شوکه شده بودند و همه ابرا
🎬: نمرود از بالای جایگاه فریاد برآورد: ای ابراهیم! عجب خدای قدرتمندی داری! اراده کرده ام برای این خدای قدرتمند چهار هزار گاو قربانی بدهم. ابراهیم رو به نمرود فرمود: خدای من! خدای تمام مردم و جهانیان است، قبل از قربانی دادن، اول به خدای یکتا ایمان بیاورید و از بت های بی جان برائت جویید، سپس در راه خدا قربانی دهید. نمرود با شنیدن این سخن که انگار حکومت و فرمان روایی او را که بر پایهٔ پرستش بت ها و طاغوت بنا نهاده شده بود، نشانه رفته بود فریادی برآورد و گفت: من خدایانی دارم قدرتمند و فراموش نکن که من مقام نیمه خدایی دارم و من هم از جنس خدایان هستم و این قربانی ها را می دهم تا خدای تو را نیز خوشحال نمایم این اقدام نمرود بدان جهت بود که به همگان اثبات کند او هم سهمی در این عظمت و نمایش بزرگ ابراهیم دارد و خودش را قاطی در این ماجرا کند. ابراهیم رو به مردم کرد و فرمود: ای مردم! سخنان نمرود را شنیدید او هم به قدرت خدای یکتا اعتراف کرد اما چون میترسد با پذیرش یکتا پرستی حکمرانی اش پایان یابد، حاضر نیست دست از پرستش بت های ناتوان بردارد و خدای یکتا را به خدایی بپذیرد، اما شما راه سعادت را انتخاب کنید و به سوی پروردگار بلند مرتبه آیید تا رستگار شوید. بسیاری از مردم بابل همانند نمرود، در دل خودشان خدای ابراهیم را ستودند اما باز هم به خاطر اعتقادات و عادت های کافرانه که سالیان متمادی با پوست و گوشت و خونشان عجین شده بود، حاضر نشدند به زبان اقرار کنند و به خدای یکتا ایمان بیاورند. ما انسان ها برای اینکه در یک مساله به عمل برسیم سه مرحله را طی می کنیم: اول به آن مساله علم پیدا می کنیم برای مثال می دانیم که فلان کار خوب است. در مرحله دوم پس از این که برایمان علم حاصل شد، مصداق آن کار را هم متوجه می شویم. مثال می دانیم که عدل خوب است و تشخیص می دهیم که الان فلان کار مصداق عدل است. سوم مرحله گرایش است. در این مرحله من باید میل به انجام این کار پیدا کنم. خواستگاه مرحله اول و دوم عقل انسان است اما خواستگاه مرحله سوم قلب و دل انسان و احساس او است. مرحله سوم یعنی گرایش به مراتب از مرحله اول و دوم مهم تر است. به همین خاطر دوست داشتن خوبی، از دانستن خوبی مهم تر است. آن چیزی که تربیت را محقق می کند، دانش و بینش به تنهایی نیست. آن چیزی که به تربیت فرد منجر می شود میل و گرایشی است که در او ایجاد شود. مردم بابل حقیقت را فهمیدند اما آیا این فهم حقیقت باعث می شود که آن ها به ابراهیم ایمان بیاورند؟ روایات تاریخی به ما نشان می دهد که در پی این معجزه بزرگ، تعداد اندکی از مردم بابل به ابراهیم ایمان اوردند و اکثریت مردم تغییری در رویه زندگیشان ایجاد نشد. اما پس از این اتفاق، وضع ابراهیم تغییر کرد، حال او مانند یک رسانه متحرک در بین مردم بود و هر کس او را می دید یاد آتش و آن معجزه بزرگ می افتاد. از طرفی آزر، ابراهیم را از خانه اش بیرون کرده بود و ابراهیم عملا بیکار هم شده بود و منبع درآمدی نداشت تا اینکه... ادامه دارد..‌ 📝به قلم:ط_حسینی •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آهنگران دوباره غوغا کرد بیداریم... همه آماده پیکاریم طرف درست تاریخیم؛ طرف حیدر کراریم👌
هدایت شده از بدون سانسور🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴دیدی درست می‌گفتند؟! نظر شما چیه؟ ✅ کانال بدون سانسور | عضو شوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
❣امام صادق علیه السلام: ‌ 🌸آنکه کار های خود را به خدا بسپارد، به آرامشی همیشگی خواهد رسید. ‌ 📚مصباح الشریعه، ص۵۱ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_چهارم🎬: نمرود از بالای جایگاه فریاد برآورد: ای ابراهیم!
🎬: ابراهیم برای خود خانه ای چوبی بنا کرده بود و هر روز به میان مردم می رفت و مانند یک کارگر روز مزد کار می کرد، اما هر زمان که چشم مردم به او می افتاد از او و خدایش و معجزه آتش سخن می گفتند و این سخنان به گوش نمرود هم می رسید و نمرود عملا نمی توانست با حضرت ابراهیم مقابله کند، چرا که در میدان سخن و گفتار، هیچ کس به ابراهیم نمی رسید و از طرفی مقابله نظامی هم نمی توانست با او بکند،چرا که یکبار این کار را انجام داده بود و نتیجه اش شده بود معجزه ای بزرگ،یعنی می دانست که خدای ابراهیم او را به هر طریق نجات می دهد و نمرود نمی تواند جان ابراهیم را بگیرد و از طرفی بیم آن می رفت که هر چه بیشتر زمان بگذرد، مردم بیشتری به حضرت ابراهیم ایمان بیاورند و البته حضرت ابراهیم در مرحله تبلیغ دین خدا بود و همیشهٔ زمان، تبلیغ دین با دست خالی انجام نمی شود و باید منبع مالی برای خرج کردن در راه خدا موجود باشد که آن منبع را حضرت ابراهیم در اختیار نداشت. در همین احوالات، روزی بونا به نزد ابراهیم آمد و از او درخواست کرد تا ابراهیم ازدواج کند تا فرزندی از نبی خدا پا به این دنیا گذارد. ابراهیم امر مادر را که مبنی بر اراده خدا بود بر چشم نهاد و از او خواست که همسری یکتا پرست و همسو با ایشان برایش انتخاب کند. بونا که انگار قبلا به این مورد هم فکر کرده بود لبخندی زد و فرمود: دختری زیبا و پاکدامن و یکتا پرست که پدرش از انبیاء الهی ست برایت در نظر گرفتم ابراهیم لبخندی زد و فرمود نکند دختر لاحج پیامبر را می گویید؟! بونا که صورتش از خوشحالی می درخشید سری تکان داد و فرمود: آری ساره دختر لاحج را می گویم پدر ساره، لاحج نام داشت که جزو رسولان پیش از ابراهیم بود. از زمان هود نبی تا زمان ابراهیم رسولان و انبیائی بوده اند که خط توحید را در جامعه ادامه می داده اند. لاحج یکی از آن رسولان است که البته در مقام رسول باقی ماند و به مرحله نبوت نرسید، جناب ساره در زمان اوج ضعف حضرت ابراهیم، درست زمانی که همه مردم برای سوزاندن او هیزم جمع می کردند به ایشان ایمان آورده است. خیلی زود ساره به عقد ابراهیم در می آید، ساری زنی پاکدامن و متمول بود و ثروتی عظیم از پدرش به ارث برده بود، این زن پرهیزکار به مانند حضرت خدیجه، شد بازوی قدرتمندی برای ابراهیم و تمام ثروتش را به ابراهیم تقدیم کرد تا در راه تبلیغ دین خدا خرج نماید. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_پنجم🎬: ابراهیم برای خود خانه ای چوبی بنا کرده بود و هر رو
🎬: بعد از ماجرای معجزه آتش، ابراهیم نیرویی مضاعف گرفته بود و در بین مردم مقبولیت پیدا کرده بود، درست است که بسیاری از مردم هنوز بت ها را می پرستیدند، اما آن واقعه باعث شده بود عزت و احترام ابراهیم در انظار عمومی بیش از قبل باشد و از طرفی اینک ابراهیم با ثروتی که ساره در اختیارش گذاشته بود، به تبلیغ دین خداوند که همان اسلام بود می پرداخت و هر روز تک و توک افرادی به او می گرویدند و ساره در همه حال یار و پشتیبان ابراهیم بود. حضرت ابراهیم به آرامی تلاش می کرد تا لایه های متعدد شرک آلودی که نمرود در بابل ایجاد کرده بود را از بین ببرد. برای از بین بردن این لایه ها لازم بود که حضرت ابراهیم به صورت مستمر و آرام سعی در از بین بردن آنها اقدام کند‌ و حالا واقعا ابراهیم تهدید بسیار بزرگی برای نمرود و حکومتش بود. به گوش نمرود تبلیغات ابراهیم می رسید اما عملا نمی توانست کاری کند، اگر قصد جان پیامبر را می نمود، میترسید دوباره خدا به امدادش بیاید و رسوایی دیگری به بار آید. نمرود پادشاهی بسیار متکبر بود و او خود را به نوعی خدای بابلیان می دانست و مقام نیمه خدایی به خود می داد، بطوریکه در هر جلسه ای شرکت نمی کرد و هیچ جا ظاهر نمیشد و برای مردم دست نیافتنی بود، اما اینک اوضاع آنقدر وخیم بود که طبق پیشنهاد مشاورینش تصمیم گرفت تا اندکی غرورش را نادیده بگیرد. مشاور اعظم نمرود به او توصیه کرد برای اینکه ابراهیم را در چشم مردم خوار و قرب و ارج پیشین خود را به دست بیاورد، باید مجلس مناظره ای با او ترتیب دهد. مشاورین نمرود سوالاتی برای این مجلس طراحی کرده بودند که ابراهیم هر طور می خواست به این سوالات جواب بدهد در تله نمرود می افتاد و نمرود می توانست بر جهل مردم سوار شود و در ظاهر ابراهیم را مغلوب کند. نمرود این نظر را پسندید و توسط یکی از کاهنان به ابراهیم پیغام داد در جلسه ای عمومی که تمام مردم و نخبگان بابل شرکت داشتند، شرکت کند تا با هم به مناظره درباره خدای خود برخیزند. این آخرین تیر ترکش نمرود بود، اگر در این مناظره دست برتر را داشت می توانست آبروی خود و خدایانش را حفظ کند و اگر از ابراهیم شکست می خورد، خوب می دانست کار فرمانروایی اش تمام است گرچه ظاهرا فرمانروا باشد. خبر مناظره به حضرت ابراهیم رسید و ایشان با کمال میل قبول کرد هر چند میدانست که نمرود حیله ها در چنته دارد. روز مناظره تعیین و مامورین حکومتی و جارچیان در همه جای شهر تاریخ آن را به مردم اعلام کردند. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برگزاری مراسم پر فیض دعای ندبه🤲🏻 🎙با نوای گرم حاج آقا ترابی 🔹زمان: جمعه، ساعت ۶ صبح 🔸مکان: مسجد امام رضا(ع)دیلم •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
سلام علیکم؛ این کاپشن خیلی وقته در مسجد هست و صاحبش نیومده برداره، گفتیم بزاریم در کانال مسجد که شاید صاحبش پیدا بشه...
حضرت ماه رو هم از این زاویه ببینید و کمی انرژی بگیرید😍
❣️امام علی (ع): 🌸هر زمان فقیر شدید، با خدا به وسیله صدقه دادن معامله کنید 📚 نهج‌البلاغه ، حکمت ۲۵۸ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰برگزاری مراسم پر فیض دعای ندبه با نوای گرم حاج آقا ترابی و نوجوان علی بنده نیاز 🗓 صبح روز جمعه، 11 آبان ماه🍂 🌐مسجد امام رضا(ع)دیلم •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
29.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشمِ آلوده نظر، از رخِ جانان دور است بر رخِ او نظر از آینهٔ پاک انداز.. ⚪️ @jazbeh_eshgh
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_ششم🎬: بعد از ماجرای معجزه آتش، ابراهیم نیرویی مضاعف گرفته
🎬: باز هم مجلس عظیمی در برج بزرگ بابل برپا شد و اینبار تخت زرین نمرود را بر صدر مجلس قرار داده بودند و نمرود با لباسی که سرتا پا زردوزی شده بود و تاجی از طلا که با یاقوت و زمرد و الماس های بزرگ تزیین شده بود بر سر نهاده بود، برتخت تکیه داشت، یک طرف مجلس ، بزرگان و متمولین بابل بودند و یک طرف هم خیل عظیم مردم که شانه به شانه هم نشسته بودند و جای تکان خوردن نداشتند، به چشم می خورد. مردم در مقابل نمرود ساکت بودند و مجلس غرق سکوت بود و این سکوت با صدای قدم های آرام و شمرده حضرت ابراهیم که وارد تالار می شد، در هم شکست. ابراهیم روبه روی نمرود ایستاد و نمرود از اینکه ابراهیم به او تعظیم نکرد برآشفت، می خواست حرکتی کند و او را توبیخ نماید که مشاور ارشدش با اشاره ای نامحسوس به او فهماند که حرکتی نکند و نمرود ساکت شد و مشاور از جا برخاست و رو به ابراهیم گفت: به موقع آمدی، که اگر نمی آمدی همه مردم بر باطل بودن اعتقاداتت مهر تایید میزدند، هر چند که تا دقایقی دیگر این باطل بودن عیان می شود و بعد همانطور که سر تعظیم به سوی نمرود فرو آورده بود ادامه داد: خدایگان نمرود، سوالاتتان را بپرسید تا ابراهیم هم بر قدرت خدایان اقرار کند و دست از حرفهای ناشیانه بردارد. ابراهیم با طمأنیه این سخنان را شنید و منتظر بود تا نمرود سخن بگوید. نمرود گلویی صاف کرد و همانطور که سراتا پای ابراهیم را از نظر می گذراند گفت: ای ابراهیم جلوی تمام این جمع برگو که پروردگار تو کیست؟ حضرت ابراهیم همانطور که مردم را از نظر می گذارند و سپس خیره در چشمان نمرود شد و پاسخ داد: پروردگار من کسی است که به تو پادشاهی و حکومت عطا کرده! و این پاسخ باعث شد اخم های مشاور اعظم نمرود در هم رود چرا که حضرت ابراهیم با این پاسخ، حساس ترین و مهم ترین بحث را مورد بحث قرار داد. اصلی ترین بحث این بود که چه کسی رئیس باشد و چرا باید رئیس باشد و اصلا فلسفه حکمرانی اش بر چیست؟ حضرت ابراهیم به جای این که یک پاسخ اعتقادی به او بدهد، زیرکانه پاسخی از سنخ سیاست را مطرح می کند. ایشان با این کار می خواهد اشاره کند که اگر خدایی وجود دارد پس خود او هم باید حاکمیت را داشته باشد. پس تو در این منصب جایی نداری و اگر خداوند در نظام تکوین همه کاره است پس باید در نظام تشریع هم همه کاره باشد. ابراهیم با این جواب سلطنت نمرود را زیر سوال می برد. حالا نوبت ابراهیم بود پس با صدایی رسا که در تالار می پیچید رو به نمرود فرمود: پروردگار من که به تو ملک عطا کرده همان کسی است که زنده می کند و می میراند. حضرت ابراهیم اشاره به مهم ترین نیاز انسان ها در این دنیا می کند که عبارت از مرگ و حیات است. در این هنگام نمرود لبخندی زد و با صدای کشدار گفت: اینک به تو نشان می دهم که من هم دست کمی از پروردگار تو ندارم و بعد رو به مردم غرق در جهالت کرد و ادامه داد: و شما شاهد باشید که قدرت من چگونه قدرتی ست... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
مسجد امام رضا(ع) دیلم
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_شصت_هفتم🎬: باز هم مجلس عظیمی در برج بزرگ بابل برپا شد و اینب
🎬: تاریخ ثابت کرده که احیاء و اماته مهم ترین دغدغه ی انسان است و بی شک کسی که قدرت بر احیاء و اماته دارد بقیه ی قدرت ها نیز در دست اوست چرا که نفوسی را که او احیاء کرده اینک باید آن ها را اداره کند و او آن ها را خلق کرده و حیات بخشیده و اوست که به نیازهای آن ها احاطه دارد پس هم اوست که باید معین کند در جامعه چه کسی ریاست کند. در این لحظه چشمان نمرود برقی زد و اشاره ای به مشاورش کرد، مشاور نزدیک او شد و نمرود در گوشش چیزی نجوا کرد و بعد از گذشت دقایقی نفس گیر سربازی از در تالار به همراه دو زندانی داخل شد گویا نمرود امر کرده بود تا دو زندانی را حاضر کنند. مردم با تعجب نگاهی به نمرود و سپس ابراهیم و آن دو زندانی کردند، در این هنگام نمرود به یکی از زندانی ها اشاره کرد و گفت: اراده کرده ام که تو را آزاد کنم و سپس رو به سرباز کرد و با اشاره به زندانی دوم گفت: هم اینک این زندانی را گردن بزنید. امر نمرود در کمتر از یک دقیقه انجام شد، آنگاه نمرود نیشخندی زد و رو به ابراهیم کرد و گفت :با چشم خود دیدی که من هم قدرت بر زنده کردن و میراندن انسان ها دارم، بنگر که من به یکی از آنان حیات دادم و حیات را از دیگری گرفتم. سپس نمرود رو به مردم کرد و با صدای بلند اعلام کرد: همه با چشم خویش دیدید که من هم قدرت حیات و اماته دارم. فریاد سپاس خداوندگار مردم بر آسمان بلند شد و نمرود با فخر فروشی به ابراهیم خیره شده بود او خود را پیروز میدان میدید نمرود اصل قضیه ی کلی را انکار نکرد که آن کسی خداست که قدرت بر احیاء و اماته دارد، او فقط با یک مغالطه ذهن مردم را فریب داد و مردم ساده انگار هم به راحتی فریب خوردند. حضرت ابراهیم در پاسخ این مغالطه نمرود استدلال دیگری آورد، استدلالی که نمرود در جوابش ماند و فهمید نمی تواند با ابراهیم در این عرصه زورآزمایی کند. حضرت ابراهیم فرمود: ای نمرود، به این قدرت غره نشو که اصلا قدرت اماته و احیا در دست تو نیست، تو بواسطه فرمان روایی که داری فقط دستور دادی وگرنه مرگ و زندگی همه مردم در دست خداست حال اگر راست می گویی و تو هم قدرتی مشابه خدای من داری به میدان بیا، پروردگار من خورشید را از مشرق بالا می آورد و تو اگر می توانی آن را از مغرب بالا بیاور! ما منتظریم، حال تو اگر ادعا می کنی که قدرت داری این کار را بکن. در این زمان نمرود هیچ پاسخی برای استدلال ابراهیم نداشت و ساکت شد و با خود می گفت کاش این مجلس را برپا نکرده بودم و بسیار پشیمان بود چرا که در جواب این استدلال ابراهیم نمی توانست حرکتی کند او اگر می گفت من می توانم که خورشید را از مغرب بالا بیاورم، سخن گزاف و دروغی گفته بود چرا که خوب می دانست او چنین توانایی را ندارد. و اگر هم میگفت پروردگار تو خورشید را از مغرب بالا بیاورد ممکن بود معجزه ی دیگری برای اثبات دروغش ایجاد شود چرا که خوب فهمیده بود چنین معجزاتی از خدای ابراهیم بعید نیست! در این هنگام، نمرود بهت زده شده بود و هیچ جوابی نداشت و مردم و کاهنان و هر آنکس که در آنجا جمع بود با تمام وجود حس کردند که نمرود شکست سختی خورده است، درست است که نمی توانستند اقرار کنند و فریاد بزنند که نمرود شکست خورده اما چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است در اینجا نه تنها نمرود شکست خورد بلکه بابل و تمدن بابل در هم پیچیده شد و آخرین تیر بابل نیز به شکست انجامید. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
❣️امام زمان (عج): 🌸من مایه امنیت زمینیان هستم، همانطور که ستارگان مایه امنیت آسمانیان اند. 📚 بحارالانوار ، ۱۸۱:۵۳ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی مداحان برای لبنان پابه‌توپ شدند 🔹جمعی از مداحان، ورزشکاران و اصحاب رسانهٔ کشور برای کمک به مردم لبنان و فلسطین در مسابقهٔ خیریهٔ فوتبال شرکت کردند. @Farsna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت اسرائیل...😂😂 •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ ورود رهبر انقلاب به حسینیه امام خمینی(ره) 🔸دیدار هزاران نفر از دانش‌آموزان و دانشجویان •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈• @masgedemamREZAdilom •┈┈┅┅┅❀💠❀┅┅┅┈┈•