غافلان تشدید میخوانند و عشّاقِ تو تاج
ای بِنازم "میمِ" نامَت! با مشدّد بودنش...
#حامدعسکری
@mashaar🌱
بر بخار پنجره یک شب نوشتی: "عاشقم"
خون شد انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر...
#حامدعسکری
@mashaar🌱
هرگاه حینِ گپ زدنت خنده می کنی
انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"...
#حامدعسکری
@mashaar🌱
هرچه با تنهایی من آشناتر میشوی؛
دیرتر سر میزنی و بیوفاتر میشوی…
#حامدعسکری
@mashaar🌱
بر بخار پنجره یک شب نوشتی: "عاشقم"
خون شد انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر...
#حامدعسکری
@mashaar🌱
تنها دلش خوش است به اینکه یکی دو بار
با واسطه سلام برایش رساندهای...
#حامدعسکری
@mashaar🌱
شانهات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشتخشت و آجرآجر پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده بهجا
بیتهای روشن و شعلهورم را باد برد
با همین نیمه، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه عاشقترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
#حامدعسکری
@mashaar🌱
رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم! این زخم هم رویش...
#حامدعسکری
@mashaar🌱
دوست كه دل خوشى ام بود فقط خنجر زد...
دشمنان را بسپاريد كه مرهم بدهند!
#حامدعسكرى
@mashaar🌱
اصلاً قبول حرف شما، من روانیام
من رعد و برق و زلزلهام، ناگهانیام
این بیتهای تلخِ نفسگیرِ شعلهخیز
داغ شماست خیمه زده بر جوانیام
رودم؛ اگر چه بیتو به دریا نمیرسم
کوهم؛ اگر چه مُردنی و استخوانیام
من کز شکوه روسری ات کم نمیکنم
من، این من غبار، چرا میتکانیام؟
بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز
این سر که سرشکسته ی نامهربانیام
کوتاه شد سی و سه پل و دو پلش شکست
از بعد رفتنت گل ابرو کمانیام
این بیت آخر است، هوا گرم شد؛ بخند
من دوستدار بستنی زعفرانیام.....
#حامدعسکری
@mashaar🌱