eitaa logo
مشام
671 دنبال‌کننده
59 عکس
68 ویدیو
10 فایل
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ارسال اشعار @mehrshadvahedi
مشاهده در ایتا
دانلود
با گریه،با آه دمادم می نویسند در ذیل مُصحف،شرحِ ماتم می نویسند اندوه را با جوهر غم می نویسند این روضه را مثل مُحَرَّم می نویسند کوچه به کوچه مجلس ماتم گرفتند کَرّوبیان با روضه خوان ها دم گرفتند آیات قرآن حضرت موسی بن جعفر ع تسبیحِ ایمان حضرت موسی بن جعفر ع آوای باران حضرت موسی بن جعفر ع دردی و درمان حضرت موسی بن جعفر ع لب تشنه ی عشق توام باران عطا کن از دردمندان توام درمان عطا کن بویِ دل‌انگیزِ بهارِ مَردُم ما نورِ چراغِ شام تارِ مَردم ما بودی همیشه در کنار مَردُم ما خیلی گره خورده است کار مَردُم ما گرچه گرفتاریم یا باب الحوائج امّا تو را داریم یا باب الحوائج خوشبخت چشمی که خودش را نیل کرده آیاتِ اشک آلوده ای تنزیل کرده پای بساطت سال را تحویل کرده بیچاره آنکه روضه را تعطیل کرده مشقِ بقای خضر،درسِ حوزه ی توست آب شفای خلق،اشکِ روضه ی توست جز ذکر "الله" لبت "بسمی" نداریم شیرین تر از نام شما اسمی نداریم با حرز تو از صدبلا قِسمی نداریم ما ترس از بیماریِ جسمی نداریم بیماری ما زندگی منهای روضه است راه علاجِ ما دو قطره چای روضه است چشم مرا تر کن زمان ربّناها لطفاً نگاهم کن میان این گداها پیچیده در هفت آسمان ها این صداها: یا "فاطمه معصومه"ها و یا "رضا" ها این خاک شد "ایرانِ" این خواهر_برادر جانِ همه قربانِ این خواهر_بردار دریای رحمت!ما به موج‌ات خو گرفتیم از هرکسی جز خاندانت رو گرفتیم در اوج بیماری ز تو دارو گرفتیم ما نسخه را از "ضامن آهو" گرفتیم صحن رضا جانِ شما دارالشفا شد پای ضریحش نُطقِ طفل لال وا شد موسایِ طور غم عصایت را شکستند با زجر تو قلب رضایت را شکستند نامردها دست دعایت را شکستند زیر لگدها ساق پایت را شکستند چیزی برای تو به جز ماتم نمانده نای مناجاتی برایت هم نمانده شیعه هنوز از غُصّه ات تشویش دارد داغ تو را در سینه بیش از پیش دارد سِندیِ ملعون بد زبانش نیش دارد روی لبش دشنام قوم و خویش دارد با ذکر مادر درد پهلو می کشیدی داغ حسن را کنج زندان می چشیدی در این قفس بال و پری دیدم؟ندیدم جز روضه چیز دیگری دیدم؟ندیدم زیر عبایت پیکری دیدم؟ندیدم جز استخوان لاغری دیدم؟ندیدم داغ تو ما را کُشت ای فرزند زهرا عَجِّل وفاتی خوانده ای مانند زهرا با جوهر خون نامه ات توقیع گردید اندوه تو در روضه ها توزیع گردید آیه به آیه سوره ات تقطیع گردید بر تختِ‌پاره پیکرت تشییع گردید با این همه..،تو بی کفن ماندی؟نماندی آقا!بدون پیرهن ماندی؟نماندی اصلاً تنت آماج تیغ و نیزه ها شد؟! از پشت سر راس تو از پیکر جدا شد؟! آن‌گونه دور خیمه هایت شر به پا شد؟! ناموس تو راهیِ شامات بلا شد؟! پس هیچ دردی مثل درد کربلا نیست پس هیچ داغی داغ شاه سرجدا نیست مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران https://eitaa.com/masham14
مادربزرگم خانه‌ای از جنس باور داشت آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت از بیت های بوستانش معرفت می‌ریخت بر شاخه‌‌ی سبز گلستانش کبوتر داشت بوی خوش گل‌های قالی بس که می‌پیچید چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت آن خانه‌ای که ابرها همسایه‌اش بودند از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت از پنجره هم‌دست باران میشدم هر بار بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت قطعا ملائک استجابت را می‌آوردند وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام هر روز ختم چارقل را با سماور داشت همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند روزی که نذر سفره‌ی موسی بن جعفر(ع) داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت می‌گفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود سجاده‌ای در کنج زندانی محقر داشت با اشک‌هایش پایه های عرش میلرزید در سجده‌ی نیمه شب خود صبح محشر داشت با یک اشاره خیر و شر را جابجا می‌کرد آنقدر که بدکاره‌ دست از کار خود برداشت هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت زنجیرها حتی دخیل دست او بودند باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید بغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت او روزه‌داری که طعام سفره اش غم بود او روضه‌داری که همیشه ذکر مادر داشت بر شانه‌ی شب پیکر خورشید را بردند تقدیر روی شانه‌هایش در و گوهر داشت پای گریز روضه خوان تا کربلا می‌رفت می‌گفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت از بوریا و نعل تازه زود رد می‌شد از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران https://eitaa.com/masham14
آسمان در سجده افتاد است پیش پای تو عرش آرام است زیر سایه ی طوبای تو بادها را مسخ کرده عطر جان افزای تو ماه،فانوسی برای شب نشینی های تو تو تجلّی اصولی،تو بنای منطقی تو امام راستینی،تو امام صادقی خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضل است خواندن املای گیسوی سیاهت مشکل است کسب علم از غیر باغ دانشت بی حاصل است طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کامل است نور علم ات را به ژرفای جهان تابانده اند بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خوانده اند حال عاشق نیمه شب با چشم بارانی خوش است پس سحر لطفی کنی من را بگریانی،خوش است یک نظر تنها،به سمتم،سربگردانی خوش است در تنور عشق من را هم بسوزانی،خوش است خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده مثل "هارون" راه و رسم عاشقی یادم بده می چکد عطر خدا از اَلسّلام آخرت شش قدم می خواست تا معراج، چشمان ترت جبرئیل افتاد وقتی باز شد بال و پرت بندگی ات شیعه را انداخت یاد مادرت اشک را مانند مادر می کنی آب وضو آنقدر،مولای من،زهراخِصالی که نگو فصل کوچ عاشقی دل را پرستو می کنم شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو می کنم دست چشمم را کنار قبر تو رو می کنم بارگاه خاکی ات را آب و جارو می کنم کاش در خاک بقیع تو حرم می ساختیم چارتا گنبد در آنجا دسته کم می ساختیم بارها گفتی که اشک روضه ها مشکل‌گشاست دردمندان گریه بر هر در بی درمان دواست ختم منبر هایت آغاز گریز کربلاست قاتلِ جان تو آقا روضه ی طشت طلاست اشک های گریه کن ها را شمارش کرده ای گریه بر جدِّ غریبت را سفارش کرده ای آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت آسمان قلبش شکست و بارشی نم نم گرفت روضه خوان"دیوار"شد "در" پا به پایش دم گرفت دخترت از ترس دامان تو را محکم گرفت نیمه شب بال و پر پروانه را آتش زدند پیش چشم دختر تو خانه را آتش زدند پیش پای ات اشک های همسرت افتاده است جای جای این گذر بال و پرت افتاده است تکه ای از شعله بر روی سرت افتاده است رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟ ریسمانِ بی مروّت‌ها اسیرت کرده است ناسزای بی حیا در کوچه پیرت کرده است بین این کوچه تو را در نیمه ی شب می کِشند بی عمامه بی عبا در پشت مرکب می کشند تا گذر از جمعیت می شد لبالب می کشند ذهنِ ما را سمت شام و داغ زینب می کشند سوخت در بین گذر بال و پر پروانه ها عمه جانت سنگ خورد از پشت بام خانه ها گیسوان کودکی با پنجه شانه می خورد پیش چشمانش رقیه تازیانه می خورد طفلکی از زجر سیلی بی بهانه می خورد دست سنگینی به رویِ کودکانه می خورد دور تو شکر خدا انبوه شامی ها نبود معجر ناموس تو دست حرامی ها نبود مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
اف به قومی که به دست معجزه ایمان نداشت حقشان است این چنین که سفره هاشان نان نداشت خشکسالی لایق شهری ست که بعد از نبی اعتقادی به دعای حضرت باران نداشت آه باید این چنین ظلمی روا باشد به او آن زمان که هیچ کس تعریفی از انسان نداشت پا به نعلینش کند یک آن نخواهد شد ولی پا برهنه میدوید و فرصت یک آن نداشت ریسمان ها آنقدر محکم گلو را می فشرد پشت مرکب ها نمی آمد یقینا جان نداشت حرمت موی سپید قدکمان خواهد شکست یک قدم آهسته گیرد استخوان خواهد شکست ****** آه بی شرمانه آتش بر درش انداختند هیزم سوزانده را روی پرش انداختند حرمت موی سپیدش را نفهمیدند که این چنین عمامه از روی سرش انداختند آه انگاری که این روضه برایم آشناست رد زخمی که به روی پیکرش انداختند تازیانه، دست بسته، چشم کم سو، نیمه شب با لگد من را به یاد مادرش انداختند باز هم مردم شبیه شام و کوفه طعنه بر بارش اشک از دو چشمان ترش انداختند خوب شد آنجا کسی از درد دلتنگی نخورد خوب شد از بام خانه هیچکس سنگی نخورد *************** آه باید گفت آقایی که در غم کم نداشت قد انگشتان خود دور و برش آدم نداشت آه باید گفت از زخمی که روی دست بود آنقدر زخم عمیقی بود که مرهم نداشت آه باید گفت او حتی برای بستن زخم دور گردنش یک آشنایی هم نداشت آه باید سوخت وقتی که در آن بزم شراب دور خوداز قوم خویشش نیز یک محرم نداشت آه اما خوب شد شش ماهه یا دختر نبود خوب شد که شانه ای از داغ لاله خم نداشت خوب شد قاری قرآن بر سرِ نِی ها نشد سمّ مرکب را ندید و بند بندش وا نشد مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
دوباره تکـــرار میشه داغــه/ یه ماجرای عاشقونه دوباره سروا کرده این زخم/ زخم یه ارث مادرونه دوباره یه در //میـــسوزه از آتیش کینه دوباره یه داغ// چقدر بی وفایی مدینه سادات بـــبخشند// ایـــن روضه درد و دارن میکشونن روی خاک یه پیر مردو حتـی نمیـــزارن// تـــاعبـــا بگــیره فرصت ندادن که لااقل عصا بگیره سادات ببـــخشـــند//غـــم یـــکی دوتـــا نیست این کوچه مگه اون کــوچــهء روز بــلا نیست؟ پشـــت در خـــونه / مـــادر و شکوندن مرد خونه رو روبرو همسرش کشوندن ((امان از این زمونه)) ___________ میخونه لحظه های آخر/ روضه هاش و از عمق سینه میخـــونه از غریبـــی اون/ تشنه لبـــی کـــه رو زمینه تا آتیش زدن// در خونشو گریه ها کرد تو اون لحظه ها //یاد غربت کربلا کرد سادات ببـــخشن/ ایـــن روضهء آه و دوره کـــرده بـودن همه دور قتلگاه و با نـــیزه تنی رو/ با هـــم می کشیدن سر و پیش چشم مادرش زهرا بریدن سادات بــبـــخشـــن/ تـــا از نـــفـــس افـــتاد خیمه هاش به دست شمرو زجروشبث افتاد آتـــیـــش مـــدیـــنـــه / بـــه پـــره حـــرم خـــورد هرکی واسه غارت اومد وهرچی که خواست برد ((امون از زمونه)) شعر ونغمه: مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
با در خـــونت/ گـــره خورده طــینتم عمـــری مـــجنون و/ نوکــره عشیرتم کاش بشه روزی / که با چشمام ببینم زائـــــرصحـــنه/ خوشـــگل مدیـــنتم روسرم حس میکنم همیشه دستان تورو نمیدم بـه هیـــچی ، روضهء گلستان تورو یه روز میادمیبینم حرمت مـیـــشه شلوغ جارو میزنم همه صـحن وشبـــستان تورو یه روز بقیع میشه حــرم/ میشه گنبدش علم آقاجون چــهار تــا گنبــد طــلا / میـشه سایــهء ســرم آقاجون چه صحن خوشگلی بشه/صحن زهرا مادرم آقا جون ( یا جعفر بن محمد....مولانا) __________ خِـــیر عـــالـــم رو /میـــشه از درت گـــرفت هرچی که می خواست/ از تو نوکرت گرفت ایـــن کـــه من نوکـــر/ شـــدم اتفاقی نیست بـــه یـــقیــن دســـت/ مـــنو مـــادرت گرفت پـــای عشقت دلمـــو حسابــی رسوا کردی قطـــره‌های جونمـــو وصــل به دریا کردی به منم نگاه خاصّْ کن همون اندازه ای که بـــه زراره و مُفَـــضَّل و هِشـــام هـــاکردی دلخوشیهای زندگی /بـه تو داره بســتگی آقاجون غیره شما آخه دلو/مــن بدم به دست کی آقاجون اسم تو مرحمه برا /هرچی دل شکستگی آقاجون ( یا جعفر بن محمد....مولانا) ___________ غیـر درگاهت/نمیخوام هیچ کجا رو ایـــهاالصـــادق/ نـــرون از درت مارو فـــخرمه عمـــری/شیعهء جعفری ام به تو مدیونم/این حسین حسینا رو دلمــو به صفحه صفحهء وجودت دوختم قـــدر قطـــره ایهِ از شمـــا همـــه اندوختم اگه هیچکی ندونه خودم که میدونم اینو من حسین حسین رو از روایتات آموختم نفس نفس هر نفسم/به تـــو دارم میرسم آقاجون بی تو که باشم بخدا/بی کس بن بی کسم آقاجون بـــاتـــو امیر عالـمم/ بـی شـما خارو خسم آقاجون ( یا جعفر بن محمد....مولانا) شعر و نغمه : مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
برا سائــل درت/هرچــه نیازه میکنی رحمت الهی رو/بهش افــاضه میکنی توامام صادقی/که با یه گوشهءنگات یه شبه مفضل و مثل مَــعاذه میکنی توی مکتب شــماحرفی اصن ازظلم نیست راه حق مشخصه برای هیچکس گم نیست از روایــات مــعاذبــــن کثــیــر مـــیفــهمــم چیــزی بالاتره از خــدمت به مــردم نیست تو نوره صداقتـی امــامه همه کلامــت هدایتــه همــه عالـمه کسی که ولایــت علـی دینشه دعا میکنی براش مثه فاطمه ((یاجعفربن محمد/ ایها الصادق)) _____________ حقه دینی که شما/بشی امام ورهبرش میشناسن شیعه روبه/روایت معتبرش ذرّه ای هــم از نَــمِ/عـلوم بـی کران تو یکی مثل مالــک و/زراره میشه ثمرش دل تاریــک منــو عشــق تــو روشــن میکنه کاری که کرده با فیض کوفی بــامن میکنه این روایت شماس که اشــک برامام حسین مــارو از آتــیــش روز حــشــر ایــمَن میکنه هــمه زندگــیم فــــدایِ راه حسین من هستم یه عمره در پناه حسین چه ترس ازقیامتی،که فرموده ای قیامت میچــرخه بــا نگاه حسین ((یاجعفربن محمد/ ایها الصادق)) نغمه و شعر: مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
نوشتم بَعدِ عقلِ کُل ، ائمه هُوَ اللهُ أَحَد را قُلْ ، ائمه عسل ، الله و شهدِ گل ، ائمه و دین کندو شد از شیخُ الائمه بنازم عصمت الله شِشُم را گدایی میکنم شاه شِشُم را من و دل ، دلبر صادق گرفتیم دُر از خاک دَر صادق گرفتیم عروج از منبر صادق گرفتیم و فَر از جعفر صادق گرفتیم اگر چه بندهٔ فرمان اوئیم ولی شاگرد شاگردان اوئیم به گِرد ماه یک دنیا ستاره هدف کی گم شود با راه چاره سرم خیرِ سرش بی استخاره فدای « بوبصیر » ش تا « زُراره » بیا لیلی ببین مجنون رسیده تنوری گرم کن هارون رسیده کمی از آتشِ پشت درت را مهیا کن بسوزان نوکرت را نبینم بین شعله همسرت را مبر با سوز ، نام مادرت را تو را سوزاند ، ابراهیمِ آتش گریز اهل بیت از بیمِ آتش حرامی حرمتت را ساده می بُرد دعا را از سر سجاده می بُرد شَهِ افتاده را افتاده می بُرد تو را جاری چو کوثر ، باده می بُرد عصا داند که تقصیر رَسَن بود کجا زانو کشی زانو زدن بود گذشت از خیرِ تو یعنی شَر آورد دهانش صبرِ چشمت را سر آورد میان کوچه نام مادر آورد گُل زهرا گُلابت را در آورد فشار روحت از جسمت فزون تر دو چشمت از دو پایت لاله گون تر شَه ِ مذهب که لا مذهب تو را کُشت به مرگت راضی و با تب تو را کُشت تب جانسوز چوب و لب تو را کُشت به جانت... عمه جان زینب تو را کُشت همان زینب که دید انگشتِ کینه نشانه می رود سوی سکینه مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
زهری تمامیِ جگرش را گرفته بود سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود طوبای باغ سبز "رضا" زرد زرد شد آفت تمام برگ و برش را گرفته بود از درد مثل حضرت زهرا خمیده شد با دستهای خود کمرش را گرفته بود حُجره شلوغ بود ولی مونسی نداشت ای کاش یک نفر خبرش را گرفته بود بی حرمتیِّ مَحرَم او تا کجا کشید... دستی دهان شعله‌ورش را گرفته بود او داد می کشید..،به دادش نمی رسند یک عده پست دور و برش را گرفته بود آمد کنیز و کاسه ی آبی به خاک ریخت ای کاش جرعه‌ای شررش را گرفته بود دور از مدینه غربت بغداد را چشید ارث غریبی پدرش را گرفته بود خوبیِ بام بود که سُم بر تنش نرفت این ارتفاع ها ضررش را گرفته بود شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود ▪️ ▪️ در پیش چشم مادر پهلو شکسته ای شمر از قفا سر پسرش را گرفته بود با ضربه های ممتد او استخوان شکست در پیش خواهری که سرش را گرفته بود ای کاش بیخیال شود ساربان..،ولی انگشتریِّ او نظرش را گرفته بود مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
مرا مرید نوشتند اگر ، مراد تویی همیشه بر سر این کمترین زیاد تویی خدای جود و کرم ، ایهاالجواد تویی کسی که عشق به قلب گدا نهاد تویی شبیه ایل و تبارم به تو گرفتارم قسم که دست از این عشق برنمی‌دارم ز لطف خود به تمنا جواب می‌دادی به دشمنان به مدارا جواب می‌دادی تمام مسئله‌ها را جواب می‌دادی به شبهه‌ها تو چه زیبا جواب می‌دادی به جز تو هیچ‌کسی را چنین کمال که نیست یقین مقام امامت به سن و سال که نیست چو آفتاب به ظلمت همیشه تابیدی شبیه ابر شدی روی شهر باریدی به اقتدار عدویت به طعنه خندیدی خلیفه‌ پیش تو آمد ولی نترسیدی شجاعت دل خود را نشان او دادی چه خفتی به‌روی کاروان او دادی نظر به تشنگی تو چرا نمی‌کردند؟ ز گریه کردنت آنجا حیا نمی‌کردند نگاه بر روی این زخم‌ها نمی‌کردند به دست و پا زدنت اعتنا نمی‌کردند دوباره همسری از زهر همسری افتاد میان حجره امام مطهری افتاد چه شد به پیش روی یک امام رقصیدند چه شد که چند کنیز و غلام رقصیدند به امر یک زن بی‌احترام رقصیدند به وقت بردن تو سوی بام رقصیدند به یاد محنت بزم حرام افتادم به یاد هلهله‌ی شهر شام افتادم به جسم مانده رهای تو که سنان نزدند هزار شکر عصایی بر آن دهان نزدند و یا که حداقل چوب خیزران نزدند مخدرات تو را بین مردمان نزدند به شام و کوفه به زحمت نرفت ناموست هزار شکر اسارت نرفت ناموست مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
زهرا که تر شد عالمی از لطف بارانش با چادرش حتی یهودی شد مسلمانش زهرا اناری خواست، اما دید در خانه آمد اناری از جنان در بین دستانش از مرد نابینا گرفته "رو" اگر زهرا این جلوه یک قطره است از دریای ایمانش طبق روایت آمده وقت نماز او تا آسمانها میرود نور از شبستانش داده خدا رزق دوعالم را به دست او یک عمر روزی خورده ایم از آب و از نانش یک عمر شیعه داغدار داغ یک کوچه است آن کوچه ای که مجتبی بوده است گریانش از مجتبی گفتم که آه... از سینه ام برخواست بابا ندید او را در این ایام خندانش مادر بیا، مادر بیا، اینجا خطرناک است... این است کابوسی که میکرده پریشانش مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
قطره اى بود که میخواست به دریا برسد سوخت پروانه که دودش به ثریا برسد عاشقی حسن ختامى است که مجنون اینبار در ره عشق به سرمنزل لیلا برسد معنی واژه ی سردار شدن یعنی که ... سر به دار ستم چوبه ى خرما برسد سینه شيعه سپر گشته مبادا روزى دست دشمن به نخ چادر زهرا برسد همه از منتظرانیم که بعد از عمری عاقبت منتقم از غیبت کبرى برسد جان ما تحفه درویش خراسانی ما هک شده نَصرُ مِن الله به پیشانی ما.. سایه امن وِلا بر سرمان هست هنوز عشق در پیکره‌ی کشور مان هست هنوز روح ایثار تو آميخته با غیرت ما با تو همسنگر و هم سنگرمان هست هنوز مکتب كرب و بلا درس شهادت طلبی است شوق پرواز به بال و پرمان هست هنوز ما نمک گیر حسینیم و سپاه زینب اشک روضه به دو چشم ترمان هست هنوز دست افتاد ولی بیرق مان پا برجاست رفت سردار ولی رهبرمان هست هنوز جان ما تحفه درویش خراسانی ما هک شده نصرُ مِن الله به پیشانی ما مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
باغ ما معدن صنوبرهاست ایستادیم و دل نمیبازیم سر ما را به نیزه ها بزنید ما از آن نیزه شیعه میسازیم مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
هر چه هم با تبر به ما بزنید سرو ما این چنین نمی افتد آه با کشتن علمداران این علم بر زمین نمی افتد مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
جریان نور پیداست در بدو جاده‌ی تو زد روی دست خورشید روی گشاده‌ی تو در کوره راه دنیا فانوس تو نشان شد پای نخیل توحید مهر تو نردبان شد ای تاجدار تقوا! اخلاص تو شعف داشت بر تخت پادشاهان نعلین تو شرف داشت گرچه به دید دشمن کم بود یاور تو صدها فرشته بودند در بین لشگر‌ تو دعوت به می نمی‌کرد بدخواه در حضورت گر می‌چشید قدری از باده‌ی طهورت آباد شد خرابه گل غنچه داد و خندید شد سرَّ مَن رَءایت تا سامرا تو را دید مشیِ زیارت تو در جامعه سیاسی‌ست واژه‌به‌واژه دیدیم ، دَرست علی‌شناسی‌ست لاهوتیان شنیدند فریاد سوزناکی تا عرش پر گشودی با جانماز خا‌کی بر چهره‌ی گدایان چشمان تو عطا کرد اعجاز دست‌هایت خاشاک را طلا کرد عبد العظیم یک عمر در راه تو فنا شد از فیض بی کرانت ری کربلای ما شد هرچند آخرش شد زهری وبالت آقا دستی نرفت سوی اهل و عیالت آقا پاهای خواهرت را در سلسه ندیدند نسوان خانه‌ات را با حرمله ندیدند مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
قربْ چنگ‌ انداخته قوسِ گریبان تو را عرشْ روی خود کشیده خاک دامان تو را ساحت آغوش تو آنقدرها تنگ‌ست و سخت آرزو دارم ببینم کنج زندان تو را یک طرف بغداد و یثرب ، یک طرف ایران و مصر ای بنازم برکت هر گوشه‌ی خوان تو را پابرهنه سوی تو چون بشرِحافی می‌دوم تا بیابم راه و رسم پای‌بندان تو را مال خود را داد و عشقت را خرید و سود کرد این تجارت کرده ثروتمند ، صَفوان تو را گوش هارون کر! دل خلق خدا تخت تو بود کور باد آن‌که ندید اجلال پنهان تو را در سیه‌چال آینه در آینه شفّاف شد تا که یک بدکاره‌ دیده نور ایمان تو را سلسه هر شب به پاهایت توسل کرده‌است حاجتش امّا به هم زد ساق ارکان تو را لقمه‌ی افطار تو شلّاق سِندی بوده‌است ای خدا لعنت کند مرد نگهبان تو را از همان بالا ملائک غرق حسرت دیده‌اند بر سر دوش غلامان جسم بی‌جان تو را وای از آن تشییع پیکر در زمین کربلا اسب‌ها بردند با خود جدّ عریان تو را مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
در شامِ تارِ بی کسی ام رَدِّ ماه نیست اینگونه روزگارِ اسیری سیاه نیست دارند زنده زنده مرا دفن می کنند قعر سیاهچال کم از قتلگاه نیست پلکی که مشت خورده به آن..،وا نمی شود چشم مرا توان همین یک نگاه نیست هر شب به جای نان ، لگدی سیر میخورم افطارِ روزه‌داریِ من گاه گاه نیست! با هر تکانِ سر..،نَفَسَم قطع می شود... زنجیرِ دور گردن من بی گناه نیست ساقی که ساق عرش خدا بوده..،خُرد شد وضع وخیم زانوی من روبه‌راه نیست تصویر جسم لاغر من را خیال کن : یک کوه پُر غرور که هم‌وزن کاه نیست آخر عذاب بددهنی می کشد مرا زخمی شبیه زخم زبان نیست..،آه..،نیست تشییع من به گردن یک تخته ی "در" است... میخش ولی ز پهلوی من سهم‌خواه نیست شکر خدا که چند کفن قسمت من است عریان‌رهاشدن بخدا شأن شاه نیست حتی لباس های تنم دست هم نخورد در انتظار غارت من یک سپاه نیست معصومه ام به بزم شرابی نمی رود شکر خدا که دختر من بی پناه نیست مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
مرتضی وقت سحر حالت دیگر دارد میخ در دست به دامان قلندر دارد کنج مسجد چه‌کسی خفته چه در سر دارد؟ باز هم کعبه بر آن شد که ترک بردارد آن که داده‌ست به رویش دوسه‌صد دل کعبه قبله یعنی که به حیدر شده مایل کعبه می‌رود پیش خدا فزت و ربّ الکعبه دخترش از غم بابا دل پرپر دارد عرش بی‌تاب قدومش چه مزین شده‌است دل هر طفل یتیمی پُرِ شیون شده‌است او سراپا همه رفتن همه رفتن شده‌است بعد سی سال که دلتنگی دلبر دارد شور دارد چقدر اشک روان مسجد آه با آه عجین‌ست اذان مسجد شیشه‌ی عطر شکسته‌ست میان مسجد صبحدم کوفه اگر بوی معطّر دارد خانه را تا به کجا یکسره برده‌ست علی عوض شیر ، غم آینه خورده‌ست علی زینبش را به ابوالفضل سپرده‌ست علی بنویسید که بابا غم دختر دارد خواهری گریه به شاهش بکند بر روی تل گریه‌ بر روز سیاهش بکند بر روی تل می‌شود خوب نگاهش بکند بر روی تل شمر اگر پا ز روی سینه‌ی او بردارد سیب سرخی چو رسیده به کمال افتاده‌ست از سر مرکب خود بی پر و بال افتاده‌ست به روی پیکر او شکل هلال افتاده‌ست نعل تازه چقدر میل به پیکر دارد مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14
دنیا برای غصه اش کم بود انگاری از کودکی همسایه ‌ی غم بود انگاری ابر نگاهش، بغضِ نزدیکِ شکستن بود چشمی که بارانِ دمادم بود انگاری سرو جوان باغ احمد بود اما، آه.. از هجم طوفان‌ها قدش خم بود انگاری کابوس دیده کل شبها را پس از مادر کابوس‌هایی که مجسم بود انگاری آه از غروری که میان کوچه ها له شد آنجا که ضرب دست محکم بود انگاری مادر زمین خوردو دل هفت آسمان لرزید مادر که نور چشم خاتم بود انگاری!.. آه از غمی که تا همیشه تازه میماند آه از غمی که بدتر از سم بود انگاری جان داد آخر از غم آن روز ها، اما از داغ مادر تشتِ‌خون کم بود انگاری... مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14