#شاهچراغ
باز نقارهها خبر دادند ناگهان ساعت شهادت را
اشکها مستجاب خواهد کرد حاجت آخرین زیارت را
اشکها دانه های تسبیحند، اشکها قطره های بارانند
قطرههایی که روی بال مَلَک با خود آورده استجابت را
سجده ها پر شدهست از شبنم، ربناها پر است از شببو
و قیامی همیشه رو به بهشت تا تداعی کند قیامت را
دانه های انار پاشیدند، سرخ شد صحن سبز شاهچراغ
ذکرها گرچه ناتمام ولی نور دادند بی نهایت را
زائران در مسیر خورشیدند، قطعهای از بهشت را دیدند
بچه گنجشک ها نترسیدند بنگر معنی شجاعت را
در بزنگاه نزد بابایش، پدری میکند اگر پسری
هدفش بیگمان شجاعت نیست،خواست ثابت کند رفاقت را
قطره قطره به خاک افتادند، آسمان سجده میکند به زمین
قطره قطره تمام بارانها مینویسند این روایت را
هم وطن معنی حرم دارد، هم حرم نزد عاشقان وطن است
مادری آمده به استقبال تا که معنا کند شفاعت را
باز نقاره از نفس افتاد، باز دیر آمدیم سمت قرار
پشت در مانده ایم و میگوییم برسان ساعت شهادت را
#احمد_ایرانی_نسب
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#اربعین
#امام_حسین_علیهالسلام
#حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
پروانه پای شمع ، پرش را نثار کرد
دیوانگی نکرد اگر ، پس چکار کرد؟
وقتی که حرف دل وسط آمد ، چه بهترست
این عقل را ز محکمه ها برکنار کرد
پیچیده نسخهی من دلخسته را جواد(ع)
باید به کربلای معلا فرار کرد
جمعی که بر حسین توافق نمودهایم
وحدت شمار قافله را بی شمار کرد
با چای روضهها و سلام و زیارتی
ما را به گونه های زیادی دچار کرد
او وعده داد کرببلا را در اربعین
اصلاً همین قرار مرا بی قرار کرد
دیدم چگونه مرد نداری به یمن قرض
خود را به هر طریق شده ، رهسپار کرد
مردی که هر چه داد دو چندان پسش گرفت
خوشبخت آنکسیست که با او قمار کرد
پاسخ نداده اند ؛ چه جهل مبارکیست
آقا چطور شد دل ما را شکار کرد؟
در کشتی حسین جلوتر ز دیگران
زینب نشست ، خم شد و ما را سوار کرد
هر آنچه خواستم که ببندم دهان خود
اشک دو چشم حرف مرا آشکار کرد
حتی شرار با تن چوب اینچنین نکرد
کاری که با عقیله ی ما روزگار کرد
#سید_امیرحسین_موسوی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#حضرت_رقيه_سلاماللهعلیها
بریز از چشمِ سُرخم دانه دانه بذر آلامم
که در خاکِ همین ویرانه گردد سبز ، آلامم
سه آیه کوثر عشقم سه پله منبر عشقم
سه ساله دختر عشقم الف تا میمِ اسلامم
شرابی خُم نشان بودم پدر را نوش جان بودم
لب سقای دشت کربلا نوشید از جامم
پدر ؛ پُر کرده جای خالی او فکر و ذکرم را
پدر ؛ افکارِ شبهایم پدر ؛ اذکارِ ایامم
قسم خوردم نشان نهضت سرخ پدر باشم
به ردّ سرخ اَقدامم عیان تصمیم و اِقدامم
پس از خارِ کف پا نالم از خارِ کف دستم
درست از لحظه ای که چار دست وپا شده گامم
به مَردُم رفته شکل خنده های زخمهای من
به من رفته ولی رَختی که می گرید در اندامم
خدا داند که زهرا وار در حقش دعا کردم
هر آنکس در جواب گریه هایم گفت دشنامم
رقیه بودنم حالا تداخل کرده با زهرا
چنان آتش گرفتم در نشانم ذوب شد نامم
شبیه رود میمانم تلاطم خیز و جوشانم
که تنها میکند آغوش اقیانوس ، آرامم
پس از یک خواب شیرین ، شور اشکم را در آوردم
به حدی که عدویت تُرش کرد و تلخ شد کامم
تو بابای منی !؟ آری !؟ خبر از خواهرم داری ؟
نمی پرسی چرا هی می پَرد انگشت ابهامم ؟
مَه خاکستری رنگم گُل خاکستری بویم
به سر خاکسترم تو پُخته ای اینگونه من خامم
سواد آموخت روی من شده تکلیف مو روشن
تو از خود هر چه تفکیکی پدر من در خود ادغامم
چقدر این موی گردن پیچٍ دست زجر زجرم شد
چقدر از مو بلندم کرد و شد مأمورِ اعدامم
نظر آلوده بنت الکعبه را رَمی جَمَر می کرد
اسیر طرز فکر حاجی بازاری شامم
پس از یکریز زیر ریزش پسماند ها ماندن
بدیهی بود زیر دوش آب جوش ، حمامم
یکی در بین دیوار و در اعلامیه شد من هم
تو را در گوش هر دیوار و در مشغول اعلامم
سلاحی از بُکا دارم رَجَز ، نام تو را دارم
نیامَش را نبیند تا زمان مرگ ، صَمصامم
سپاه از گریه می سازم به اهل ظلم می تازم
عمویم کو که تا بیند علمداریِ اَیتامم
کمانی کوچکم که حُکم تیر حرمله دارم
مپرس از طول اندامم بپرس از عرض اندامم
برایم هیچ کاری سخت تر از آب خوردن نیست
ابالفضلی عطش آبم کند آبی نیاشامم
به روی نیزه خورشید لب هر بام ، از وقتی
شکست از سنگها نرخ تو ، خورشید لب بامم
رسیدی سفره هم پهن است ، نذری داشتم دادم
فقط جان مانده سهم تو بگیر و ... ختم انعامم
قوام کربلا در شام جان میخواست ، گفتم جان
به هنگام است پس مرگِ به ظاهر نابهنگامم
رسیده قصه ام اینجا به سر آنهم سر بابا
نبیند هیچ فرزندی سَرِ طفلی سَر انجامم
#مهدی_زراعتی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
32.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#از_بسته_محرم_مشام
#محرم_۱۴۰۲
به نفس :
#حاج_علی_اکبری
شعر و نغمه :
#مجتبی_فلاح_نیا
#سید_صادق_رمضانیان
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#اربعین
کسی که درد نشستهست در مقابل او
نگاه رحمت تو در میارد از دل او
تمام زندگیاش ساک جمعوجورش شد
کسی که فیض زیارت شدهست شامل او
به خواب رفته چه راحت مسافر حرمت
که گوییا شده موکب اتاق منزل او
کلاه و پیرهن و کفش و کولهی زائر
گرفته بوی تو را تک تک وسائل او
نشسته مرد مسیحی میان موکب راه
نگاه کن به وهب میخورد شمائل او
کنار جاده دو تا ظرف آب بر سر میز
چه با شکوه شده سور و سات محفل او
کسیکه از گذرِ این عمودها نگذشت
عجب تباه گذشتهست عمر باطل او
سوال کردم و مرد عرب جوابم داد
که با حسین فقط حل شده مسائل او
دوباره فاصلهها را سهساله کم کرده
همانکه فاصله افتاد در مفاصل او
همینکه خسته شدم زود زیر گریه زدم
برای آبلههایی که بود مشکل او
کسیکه سایهی او هم حجاب داشتهاست
میان بادیه پرده نداشت محمل او
#سید_امیرحسین_موسوی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#از_بسته_محرم_مشام
#محرم_۱۴۰۲
به نفس :
#حاج_علی_علیپور
شعر و نغمه :
#امیر_طاهری
#سید_امیرحسین_موسوی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#اربعین
فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت
آئینه ی روحی ترک خورده جلا داشت
این خاک،خاک پاک،عطری آشنا داشت
انگار بوی تربت مُهر مرا داشت
راه نجف تا کربلا آغاز می شد
بال کبوترها یکایک باز می شد
چشمان دنیا محو این پرواز می شد
این کوچ یک مقصد به نام:"کربلا" داشت
حسِّ خوشی دارد پیاده راه رفتن
مانند سربازِ سپاهِ شاه رفتن
شب از مسیر آسمان تا ماه رفتن
شب..،جاده..،خیلی عابر سر به هوا داشت
این عشق،مجنون را به لیلا می رساند
شاه و گدا را پای سفره می نشاند
آهندلی را تا حریمش می کشاند
انگار که شش گوشه اش آهنرُبا داشت
موکب به موکب ناله ی جانکاه خوب است
با سینه زنهایش شَوی همراه..،خوب است
آنقَدر طعم روضه،بین راه،خوب است
زائر همیشه قَدر آهی،اشتها داشت
هر موکبی که پابرهنه می رسیدم
بانگ هَلابیکُم هَلابیکُم شنیدم
طعم خوش چای عراقی را چشیدم
آن استکان هایی که طعم باده را داشت
ما آیه های روشن فتح المبینیم
فرزند خاکی امیرالمومنینیم
ما سینه زن های یل ام البنینیم
آن کوه که هر صخره را بر سجده وا داشت
بی دغدغه..،بی دردسر..،ساده..،همیشه
با گریه کارم راه افتاده همیشه
زهرا هر آنچه خواستم داده همیشه
مادر هوای کودکش را هر کجا داشت
موکب به موکب با برادر های دینی
با همسفرهای شریف اربعینی
تا صبح گرم گفتگو و شب نشینی
الحقُّ وَ الاِنصاف هر لحظه صفا داشت
اینجا کسی جز اشک دارایی ندارد
نام و نشان ها نیز کارایی ندارد
در عشقبازی مُدَّعی جایی ندارد
در راه می مانَد..،کسی که ادعا داشت
شبگریه ها بغضگلو را حفظ می کرد
با یار حال گفتگو را حفظ می کرد
این آبله ها آبرو را حفظ می کرد
هرسربلندی در کف پا،زخم ها داشت
یاد رقیه راهِ ناهموار رفتم
در نیمهشب..،با زخم پا..،دشوار رفتم
با رخت پاره در دل انظار رفتم
امّا مگر این راه چشمی بی حیا داشت!؟
اینروزها از درد می بارم دوباره
از هجر تو گریه شده کارم دوباره
قصد گریز روضه را دارم دوباره
می گویم از ذبحی که خیلی ماجرا داشت
با قامتی خم خانمی از حال می رفت
تا سمت جسمی درهم و پامال می رفت
آن روضهخوانی که تهِ گودال می رفت
روی سر خود چادر خیرالنسا داشت
اهل قُریٰ بال و پرش را جمع کردند
با چه مشقَّت پیکرش را جمع کردند
انگشت بی انگشترش را جمع کردند
شکرخدا که روستاشان بوریا داشت
#بردیا_محمدی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#اربعین
#جامانده_ها
ما سر نهاده ایم سرِ زانوی فراق
با روح زخم خورده و قلبی پر اشتیاق
بغضی که مانده بین گلو، اشک کال ماست
ابر شکست خوردهی در حسرت عراق
این طفل ناخلف که دم در نشسته را
من مطمئن شدم پدرش کرده بود عاق
اما همینکه ما در این خانه آمدیم
از لطف فاطمه ست، نه از روی اتفاق
هرگز نمانده تابش خورشید پشت ابر
هرگز نمانده روشنیِ ماه در مُحاق
پرواز میکنیم که مارا بغل کنی
تکثیر می شویم در آیینهی رواق
با فطرسیم در همه ی شهر هم مسیر
در موکبیم با خودِ جبریل هم اتاق
هرکس رفیق توست ، یقیناً رفیق ماست
با هرکه غیر توست نداریم انطباق
فتوای عالمان دروغین به قتل توست
علامه های صاحب عمامهی نفاق
آه از هزار و نهصد و پنجاه رد خون
نازل شده به جسم تو آیات انشقاق
#احمد_ایرانی_نسب
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#اربعین
#جامانده_ها
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه
حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا
بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه
نوکر درِ این خانه باشد آبرو دارد
فرق است بین رو سفید و رو سیاهت؟ نه
نام مرا بنویس بین اربعینی ها
من دل به راهت دادم آقا پا به راهت نه
امسال نذر دخترت بودم که جاماندم
من با رقیه جان تو دارم شباهت! نه؟
.
.
.
ام ابیهای حسین ، ای وارث زهرا
اشک است سهم چشم های بی گناهت؟ نه
دندان شکسته ، گوش پاره ، چشم های تار
یک جای سالم مانده روی ، روی ماهت؟ نه
اشک تمام زائران کربلا هرگز
آیا برابر میشود با سوز آهت؟ نه
من مثل تو جا ماندم اما خوب میدانم
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
#احمد_ایرانی_نسب
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#اربعین
تا به کِی از شما جدا ماندن؟
خسته دل بین روضه ها ماندن
نگرانم از این رها ماندن
حس خوبی که نیست جا ماندن
آن هم از زائران کرببلا
مثل هرسال زائرت نشدم
نه نشد من مسافرت نشدم
آشنا با شعائرت نشدم
بعد یک عمر شاعرت نشدم
شاعر آستان کرببلا
یک به یک اربعین شِمُردم من
هی به آینده دل سپردم من
از همه خلق طعنه خوردم من
ببر آقا ببر که مردم من
در پی کاروان کرببلا
من مگر دل ندارم آقا جان؟
درد و مشکل ندارم آقا جان؟
چیزِ قابل ندارم آقا جان
طبع دعبل ندارم آقا جان
خسته جانم به جان کرببلا
اعتقادات محکمی دارند
حال و احوال مبهمی دارند
سفره ی همچو حاتمی دارند
این دو سه روزه عالمی دارند
مردمِ مهربان کرببلا
راه و دل های اشتیاقیِ آن
ماجراهای اتفاقی آن
موکب و چاییِ عراقی آن
عاجزم از بیانِ باقیِ آن
عاجزم از بیان کرببلا
السلام علیک یا دلبر
از گناهان نوکرت بگذر
دست من گیر و تا ضریح ببر
آن غروبی که حضرت مادر
میشود روضه خوان کرببلا
#محمد_پورمرادی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#اربعین
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند
لطف تو هر طِیبی را عاقبت حُر می کند
رزق چشمم کربلا را دیدن است ، اما فراق
نان چشمان مرا هربار آجر می کند
یک سلام از پشت بام خانه دادم ، فطرست
جای خالی مرا در کربلا پُر می کند
در زیارت بُعد منزل نیست، پس هر عاشقی
پشت بام خانه را مرقد تصور می کند
آسمان روضه گرفت و ابر گریه میکند
رعد سینه می زند ، زهرا تشکر می کند
مهر تربت را که بوسیدم دلم آرام شد
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند
#احمد_ایرانی_نسب
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
انا لله و انا الیه راجعون
با نهایت تاثر و تاسف درگذشت مرحوم مغفور استاد #بهزاد_شاهنده را به خانواده محترم ایشان و اهالی شعر و هنر تسلیت عرض می نماییم
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
#بحر_طویل
وسط معرکهی جنگ که غوغا شده صد گرد و غبار از پی هر اسب چنان پا شده هر گوش پر از بانگ چکاچک شده یک سو طرف لشکر مشرک شده سوی دگرش لشکر حلت بفنائک شده یک مرتبه فرماندهیشان حضرت حیدر دل و دلبر سر و سرور وَ همان کس که ز جا کند در قلعهی خیبر علی آن زینت منبر علی آن نفس پیمبر به جلو خواند محمد حنفیه پسرش را و به او نیزهی خود داد
° داد دستور محمد حنفیه پسرش را که برو سمت جلو محمل آن زن ، زن فتان که شده الگوی شیطان بزن و کار شتر را به دمی یکسره کن
° رفت تا معرکه شمشیر زد و بر دل سرباز مسلمان به کج رفته به تکفیر زد و ضربه پس از شیههی تکبیر زد و یک نفس خسته کشید آه حوالی شتر تا که رسید آل بنیضبه جان بر کف زن دور شتر یکسره حائل شده بودند چنان حامی محمل شدهبودند که او قافیه را باخت و سر را به گریبان ز روی خجلتش انداخت و برگشت عقب پیش پدر
° او که نامش حسنست و صف دشمن شکنست و پسر ارشد مرحب فکنست و یل یلها ، به دمی نیزه ز دستان برادر چو گرفت از ته دل جملهی لاحول و لاقوه الا به زبان گفت ، سپس مرکب خود طاویه را با مدد از مادر خود فاطمه هی کرد ره معرکه طی کرد به میدان زد و یک نعره چو طوفان زد و در روبروی شیر چنان شیر شد و میمنه را میسره را از دم تیغش گذراند و رجز حیدریاش را ز ته حنجرهاش خواند و پس از آن صف اول صف دوم همه را راند و چو شمشیر برای عدم آورد همانجا ملکالموت کم آورد
° حوالی جمل رفت چه مِثل و مَثَل رفت وَ تقدیر عدو سوی اجل رفت ، که از ترس ، بنی ضبهِ جانبرکف آن زن ، که روا نیست بیارم وسط شعر نشان و لقبش را به عقب رفت ، چو انگشت تحیر به دهانها به عجب رفت ، به خون همهشان نیزهاش آلوده شد و ذرهای آسوده شد و رفت و ره معرکه را آنهمه طی کرد ، شتر را که به یک ثانیه پی کرد ، زن فتنهجوی لشکر اعدا به زمین خورد ، نگون بخت شد و کار عدو سخت شد و حیدر کرار دلش تخت شد و قائله هم ختم به تکبیر سپاهش وَ نبودیم ببینیم علی را و نگاهش ، و نوشتند که شهزاده رسیدهست به خشنودی شاهش ، پس از آن هم حسنِ شکر گذار از وسط معرکه برگشت عقب پیش پدر
° و پدر دید محمد پسرش را که عرق از سپرش ریخت که شرم از نظرش ریخت ملال از کمرش ریخت به دلداری او رفت و چنین حضرت حیدر به پسر گفت که سرخوردگیات چیست و دلمردگیات چیست؟ تو تنها پسر حیدری امّا حسن از آل عبا و پسر تاج نبوت ، پسر ختم رسالت وَ چنین شان ، تو را نیست ، پس اینگونه روا نیست که با خویش قیاسش بکنی
#سید_امیرحسین_موسوی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
43.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قطعه آیینی یارا
شعر و نغمه:
#سید_حسین_راعی
با نوای:
#محمدحسین_پویانفر
#سیدمحمدرضا_نوشهور
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#اطلاعیه
🥀عصر شعر و روایت سقا نفار۲
با موضوع جوانمردی و عاشورا
با همراهی شاعران و نویسندگان برجسته کشورمان برگزار می شود .
⭕️ حضور شما گرما بخش این محفل حسینی خواهد بود .
📆 برنامه ساعت 15:30 روز یکشنبه 19 شهریور 1402 .
🕌سالن شهید باغبانی حوزه هنری استان مازندران
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#حضرت_محمد_صلواتاللهعلیه
#رسول_الله_صلواتاللهعلیه
بیا ببخش قصور ردیف و قافیه را
که با شکوهی و کج ساختم ورودیه را
به صبح و ظهر و عشا عاشق توام هر روز
خدا قبول کند این نماز یومیه را
پس از دو چشم به مژگان تو دچار شدم
متون ناب مهم میکنند حاشیه را
نماد گنبد خضرای تو نشان دادهست
که سبز کرده نگاهت زمین بادیه را
اگر به خشم تو چون فتح مکّه پیدا شد
ولی به صبر ، به رخ میکشی حدیبیه را
به روم و اندلس و مصر و مکه و ایران
بگو دچار نکردی کدام ناحیه را
نگار خلق عظیمم! به عبد سخت نگیر
اگرچه سخت گرفتم به شعر قافیه را
#سید_امیرحسین_موسوی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#حضرت_محمد_صلواتاللهعلیه
#رسول_الله_صلواتاللهعلیه
شأن دعا به واسطه ربنای اوست
معراج چشمه ای است که رودش حرای اوست
عالم دخیل بند عبای یمانی اش
وقتی حسینِ فاطمه تحت كَساى اوست
خاك قدوم عرشى او توتياى چشم
شرط عروج ، سُرمه گرفتن ز پاى اوست
جان نبى عليست ، از اين رو كه مرتضى
شرح زلال اَنْفُسَناى دعاى اوست
نور اذان ز اشهد نام محمد است
شور اذان ز اشهدِ بر مرتضاى اوست
ما از الَست تابع اين خانواده ايم
عهدى كه بسته ايم ز لطف و عطاى اوست
شق القمر تجلى پيغمبرانه بود
اين گوشه اى ز معجزه دست هاى اوست
جنت همان نگاه محمد به قلب ماست
او باب رحمت است كه عالم گداى اوست
#مهرشاد_واحدی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#امام_رضا_عليهالسلام
کبوتر دل عاشق زدهست بال به مشهد
کشاندهاست دوباره مرا خیال به مشهد
ضمانت همه افتادهاست دست رضاجان
اگر گریختهاند اینهمه غزال به مشهد
علیل و خسته دل و کربلا نرفته و مجنون
مسافرند همیشه از این قبال به مشهد
برای برکت تقدیر نوکریّ و کنیزیست
کسی که ماه عسل میبرد عیال به مشهد
نمیبرند چو تجار بار زیره به کرمان
نمیروند امیران ، پر از جلال به مشهد
در آن زمان که خدا داد امتیاز به هر شهر
جمال رفت سوی اصفهان ، کمال به مشهد
برای ساخت صحن حسن ز روی تخیل
در این میان زده هر عاشقی مثال به مشهد
در انتهای غزل آرزوی شاعرش اینست
که جان دهد وسط جادهی شمال به مشهد
#سید_امیرحسین_موسوی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
💠تا ۲۰ مهرماه تمدید شد💠
فراخوان جشنواره استانی شعر دفاع مقدس و مقاومت بسیج اشک انار
متقاضیان شرکت در جشنواره میتوانند از طریق نحوه ارسال آثار فراخوان ، اشعار خود را ارسال نمايند
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
حضرت_محسن_عليهالسلام
به قصد عشق که آمیخت با خطر پنهان
به پای شمع خودش سوخت بال و پر پنهان
چو عاشقان در گوشی همیشه حرف زنند
نگفت فاطمه چیزی به او مگر پنهان
قیام فاطمه باید سر و صدا میکرد
شکست شیشهی او ، پخش شد خبر پنهان
و قرنهاست که نامش نشسته بر لب ما
کسی که بود سراسر ز هر نظر پنهان
شبیه گنج به گنجینهای که در پستوست
جنین میان صدف شد چنان گهر پنهان
خوشا که بطن بتولست جایگاه پسر
که بین آتش و مادر شده سپر پنهان
اگرچه ضربه به محسن زدند ، درواقع
سه شعبه خورد به ششماهه پشت در پنهان
شبیه نامهی سربسته پارهاش کردند
مزار محسن اگر گشت مختصر ؛ پنهان
#سید_امیرحسین_موسوی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#امام_حسن_عسکری_علیهالسلام
السلام علیک یا خورشید
پرتو سُرَّ مَن رَای از توست
ای امام جوان گندمگون!
برکت نان سفرهها از توست
دشمنت با وجود کینهی خود
به مقام تو اعتراف کند
آمد و رفت سالها ، کعبه
نشد آخر تو را طواف کند
درِ گوشی همیشه حرف زدی
نشنود تا که گوش پشت درت
یکی از یارهای نامهبرست
مرد روغن فروش پشت درت
حلقهی ارتباطیِ شیعه
از سیاسیترین رویّهی توست
برق شمشیر تو درخشانست
سبک رزم تو هم تقیّهی توست
ادعامان کشیده سر به فلک
در مسیرت چه راه نابلدیم!
مانده حالا به درک تو برسیم
ورقی بر صحیفهات نزدیم
زیر پاهای خاکیات آقا!
صدر هفتآسمان عشّاقست
تا در این شهر در محاصرهای
سامرا پادگان عشّاقست
اهل دنیا تو را نفهمیدند
سر مستور عسکری اینست
شیعیان مست نام زیبایت
کار انگور عسکری اینست
در حدیثی اشارهی نابی
به علامات مومنین کردی
شیعه هم جاده جاده راه افتاد
تا سفارش به اربعین کردی
#سید_امیرحسین_موسوی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#حضرت_محمد_صلواتاللهعلیه
#امام_صادق_علیهالسلام
#ولادت
آفتاب از افق میمنه دل کند،آمد
بر لب آینهی غمزده لبخند آمد
کوچه از هَمهَمه ی بال مَلَک بند آمد
آخرین برگهی پیغامِ خداوند آمد
می رسد از پر قنداقه ی سبزت،برکات
مَقدَم گلپسر آمنهخاتون صلوات
روح تو خون به رگِ لوح و قلم می انداخت
چشم تو نور به اعماق عدم می انداخت
دست تو سفره به ایوان کرم می انداخت
نام تو لرزه به اندام ستم می انداخت
جذبه ات را همه در وحشت خائن دیدیم
در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم
با تو هرگوشه ی این خطّه حرم خواهد شد
مسجد بندگی خلق علم خواهد شد
غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد
کمر بتکده ها پیش تو خم خواهد شد
جهل را یکسره از بُن بِکَنی..،کیف کنیم
لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..،کیف کنیم
اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه
تو خودت پاسخ محضی و سوالیم همه
با تو در جاده ی پر پیچ کمالیم همه
برده ی کوی تو هستیم..،بِلالیم همه
در دلِ کوله ی دل حُبِ تو را بار زدیم
از سر ماذنه ها عشق تو را جار زدیم
حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد
عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد
مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد
در عروجات پر جبریل امین کم آورد
شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی
سیب از دست علی جان خودت می خوردی
هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود
با کلام علوی دین تو ممتاز شود
در دل جنگ اگر فتنه ای آغاز شود
گره کار به دستان علی باز شود
حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند
درِ خیبر!..،نه..،بگو قلعه ی خیبر را کند
عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود
گرچه هر عاطفه در قاعده ای جا نشود
باز هم رابطه ی دختر و بابا نشود
مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود
من مسلمان شده ام پایِ همین زمزمه ات
ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه ات
لحن شیرین تو شد معجزه ی قرآنم
هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم
عشق را من فقط این پنج نفر میدانم
عجمی زاده ام و هموطن سلمانم
دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات
آه ای شاه عرب جان عجم ها به فدات
گرچه مانند اُویس تو بدور از قرنم
در کنار تو که باشم بخدا در وطنم
ای بزرگ بنی هاشم!بِشِنو این سخنم
من حسینی شده ی دست امام حسنم
شب میلاد تو از اشک غنی اند همه
گریهکنهایحسینات حسنیاند همه
کاخ مخروبه ی محکوم به ویران شدنم
درد دارم بخدا در پی درمان شدنم
ابرِ لبریز منم تشنهی باران شدنم
سال ها منتظر جابر حیان شدنم
پرچم شیعه بلند است به لطف علمت
صادق آل محمد! به فدای قلمت
شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی
بین این طایفه ی سبزقبا،نوح تویی
آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی
مکتب شیعه اگر جسم شود،روح تویی
خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود
گریه بر بی کفن کرببلا کار تو بود
#بردیا_محمدی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#حضرت_محمد_صلواتاللهعلیه
#ولادت
هوای شهر نسیم پیمبری دارد
چقدر عطر گلاب معطری دارد
چه عاشقانه ملائک به هم خبر دادند
که این پسر قدم عشق پروری دارد
امیدوار به فردای بهتری شده ایم
زمانه در سر خود فکر بهتری دارد
نشسته اند به راهش همه پیمبرها
نوشته اند که او قصد دلبری دارد
خدا هم عاشق او شد شبیه حسی که
پدر همیشه به فرزند آخری دارد
خدا سند زده قلب مرا به نام رسول
به نام عشق ، به نام خدا ، به نام رسول
بزرگواری و عالیجناب یعنی تو
و اوج خلقت انسان ناب یعنی تو
نگین خلقت عالم که حضرت زهراست
بر این عقیقِ بهشتی رکاب یعنی تو
خدا نخواست خودش را نشانمان بدهد
وگرنه نور خدا بین قاب یعنی تو
خدا رسانده تورا تا به داد ما برسی
دمِ خدا ، نفس مستجاب یعنی تو
همینکه دور و برت سایه نیست پس قطعا
تو نور باطنی و آفتاب یعنی تو
تو نور باطنی و سایه هم نمیخواهی
پیمبری، قسم و آیه هم نمیخواهی
اویس وار نشستم به شوق آمدنت
میان سینه قَرَن را نموده ام وطنت
برای دست گرفتن ز امتت کافیست
نخی ز تار عبایت ، نخی ز پیرهنت
بیا برای همه دلبرانه حرف بزن
که شهد عشق چکیده ست از دل سخنت
تو آیه آیه عسل را به کام ما دادی
به غیر عشق نمیریزد از لب و دهنت
شبیه شیشه ی عطری که زیر باران است
گلاب ناب چکیده ست از بهار تنت
خدا نوشت که پیغمبر است و خواهد شد
زمان دلبریِ حضرت محمد شد
نگاه مهر تو انسان نمود انسان را
چه عاشقانه مسلمان نمود سلمان را
اسیر ظلمت شب بوده ایم تا اینکه
میان چشم تو دیدیم نور قرآن را
چقدر رحمت محض است ربناهایت
میان دست تو دیدیم راه باران را
نگیر از همه ی عاشقان خود دل را
بخواه از همه ی عاشقان خود جان را
میان اشک و تحیّر چگونه شکر کنیم
طلوع نور تو این نعمت فراوان را
جهانِ قبل رسول خدا امیر نداشت
نگاه سبز کسی اینهمه اسیر نداشت
به عرش میروی از جبرئیل بالاتر
به آسمان بروی تا شوی شکوفاتر
کلاه از سر هر چه ملائکه افتاد
و چشم ها همه در لحظه ی تماشا تر
هر آنکه رنگ محبت گرفت دریا شد
هر آنکه رنگ محمد گرفت دریاتر
زمان آن شده دست از ترنج بردارند
برای آنکه ندیدند از تو زیباتر
بیا برای همه جان تازه ای بفرست
نشان بده که تویی از همه مسیحا تر
تو آمدی برسانی به تشنه آب حیات
نثار مقدم خیرت چهارده صلوات
#احمد_ایرانی_نسب
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#امام_حسین_علیهالسلام
ساعت هجر تو را لحظه ی پایانی نیست
در تنِ بی رمقِ ثانیه ها جانی نیست
شهر در حسرت فانوس سحر می سوزد
سالیانیست که این کوچه چراغانی نیست
دشتِ چشمم به بیابانشدنش خو کرده
خاک خشکیده ی من تشنه ی بارانی نیست
پیرها در طلب دیدن تو کور شدند
عُمر رفت و خبر از یوسفِ کنعانی نیست
می کُشد آخرِ سر زخمِ فراقت ما را
درد عشاق تو را نسخهی درمانی نیست
آنکه دلخوش به هوسهاست..،خرابت نشود
کاخ اَمیالِ دلم لایق ویرانی نیست
تو به فکر همه وُ ما همگی فکر گناه...
بخداوند که این رسم مسلمانی نیست
من ؛ سرافکندهترین سینهزنِ فاطمه ام
هیچ رنجی بهعلی رنجِ پشیمانی نیست
سخت دلتنگ تماشایِ ضریح نجفم
مثل ایوانِ طلای پدر ایوانی نیست
لب من را برسانید به انگورِ علی
باده ای در حَدِ این بادهی سلطانی نیست
کاشکی روی سرم دست نوازش بِکِشی
وقت اینکه ز گدا روی بگردانی..،نیست
" گرچه آلوده ولی مال حسینیم همه "
نزدِ ما بهتر از این تشنه که خواهانی نیست
جان آن کشتهی بی غُسل و کفن..،زود بیا
دیر شد آمدنت،فرصت چندانی نیست
▪️
چوب ها در دل تاریخ شهادت دادند
خیزران خوردهتر از او،لب و دندانی نیست
#بردیا_محمدی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14
#اميرالمومنين
#حضرت_على_عليهالسلام
موضوع اين نشست سر يك عقيده بود
مهلت تمام شد زمان سر رسيده بود
يك سو پر از روایت و يك سو پر از سکوت
در بين جمعيت دو سه تا قد خميده بود
اين پيرمرد عالم اهل تسنن است
اين مرد در مباحث علمي پديده بود
با افتخار لعن علي نيم خيز شد
گويا علي سر پدرش را بريده بود
هر دوگروه منتظر لحظه ي شروع
تا قرعه زان ميانه كه را برگزيده بود
قرعه رسيده بود به شيعه شروع كرد
از هرچه خواتده بود ، هر آنچه شنيده بود
از مسلم و صحيح بخاري مثال زد
مانند پازلي همه را خوب چيده بود
درليلت المبيت به جاي نبي كه خفت
آن جام زهر را چه كسي سر كشيده بود
معراج جاي كيست نبي و خدا درست
اما چرا صداي علي را شنيده بود
آنقدر گفت و گفت كه مجلس شلوغ شد
رنگ از رخ گروه مقابل پريده بود
در چهره ها تعلل و ترديد موج زد
حالا زمان ضربه ي آخر رسيده بود
لم يعرف امام زمان مات ميتت و
زهرا به مرگ جاه... زبان را گزيده بود (جاهليت)
قبل از شروع نوبت خود شيعه گشته بود
آن كس كه دور نام علي خط كشيده بود
#محمد_جواد_اسدی
#مشام
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران
کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران
https://eitaa.com/masham14