مشقِ عشق ٬ دمشق
#خاطرات_شهید
قسمتی از خاطرات شهید مدافع حرم حاج محمود هاشمی که در اعزام اولشان به سوریه نوشتند...
روز های اول استقرار در یکی از پادگان های سوریه اکثر بچه ها برای اصلاح سر و صورت خود در صف سلمانی می ایستادند یک روز برای شوخی و روحیه دادن به بچه ها بدون توجه به افرادی که در صف انتظار بودند، جلو رفتم و روی پای یکی از دوستان که زیر دست استاد سلمانی بود نشستم همه نگاه میکردند، یکی میگفت لابد اومده آب بخوره، ؟یکی میگفت آمده دور موهاش رو هم کچل کنه؟اما خودم با صدای بلند گفتم:بی زحمت یک تی بکش! کار دارم دیر شد! (آخه من از جمله روشن سران بودم) 😂😂
#شهید_محمود_هاشمی
#صلوات