#شهید_مصطفی_صدر زاده
ذکر روز شنبه
5 مرتبه به نیابت از دوست شهیدت 😍
🌸یا رَبَّ الْعالَمین🌸
شهید شـهــــ❤️ـیـدت می کنه ... 👌
@mashghe_eshgh_dameshgh
خدای خوبم.....
🍃💕
تاوقتی
تو درکنارم هستی....
🍃💕
صبح که هیچ تمام لحظه های زندگی من بخیراست ....
🍃💕
تو دلیل تمام خوشی ثانیه هایم هستی..
🍃💕
مهربانم...
🍃💕
به من کمک کن تا قدر حضورت در زندگیم را بدانم....
🍃💕
و لحظه ای فراموشت نکنم....
🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
سلااااااام.....
صبح قشنگتون بخیر و شادی.....
زندگیتون پر از حضور خدااااا....
به من «صبح بخیر» نگو !
فقط "لبخند بزن" ...
لبخندت ،
تمام عمرم را "بخیر" می کند !
#صبحتون_شهدایی
#شهید_ناجا_فرزاد_اسماعیل_زاده
در هفته #نیروی_انتظامی یاد و خاطره همه #شهدای_ناجا گرامیباد
4_5886424237341672726.mp3
9.86M
🎙«ای لشکر صاحب زمان»، جدیدترین اثر گروه محمد رسول الله(ص) است که روز گذشته در ورزشگاه آزادی و در محضر رهبر معظم انقلاب اجرا شد.
مشق 💚عشق💚 دمشق💚
@mashghe_eshgh_dameshgh
زبان قال؛ نه
با زبان حال پرسید:
کجا دوباره ببینمت؟
زمین؟
یا
آسمان؟!....
#شهید_مرتضی_عطایی_
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
هنوز هم گاهی
دلتنگ میشوم
گاهی نه هر لحظه
نه برای تو...
نه ...
برای عطری از خدا
که همراهت در هوای شهرمان دلمان پخش می کند
باهرقدمت اطلسی ها هم عاشق میشوند چه رسید به دل آدما
،#یاس
مشقِ عشق ٬ دمشق
هنوز هم گاهی دلتنگ میشوم گاهی نه هر لحظه نه برای تو... نه ... برای عطری از خدا که همراهت در هوای ش
لبخند زدنشان دليل خاصی نميخواست
شايد آنها جز زيبايی
چيزی نميدیدند
لبخند پيروزی ؟
مگر غير از اين است كه در راه خـــــدا
چه بكشی و
چه كشته شوی پيـــــروزی !
پروانه های باغ بهشت دلتنگم
یه دنیا😭
🌧نمِ باران..؛
نمِ چشمم..؛؛
نمنم بارانِچشمم،
روے گونه...
نوڪر ،اربعین ، حرم...
واے اگر جابمانم از تو #حسین_جان..؛
شھــرِ این روزها
رنگارنگ شده...
آنان ڪہ
دلھایشان رابہ خدا قرض نداده اند..
در زرق و برقِ شـھر،
رنــگ مےبازند..
پس فڪر شهدایے داشتہ باش، تا شهیــد شــوے.
#سلام_بر_شهدا
#سلام_بر_حسین_ع
میدونم و میدونی
تقدیر دو نوع هستش
جبر و اختیار
من میگم جبر فقط تولد هستش و مرگ هم اختیاره...
یعنی زمان و نوع مرگ هم قابل تغییره
اینکه کی و کجا بدنیا بیایم فقط دست ما نیست
ولی کی و کجا و چجوری از دنیا بریم دست خودمونه ...
اینا رو گفتم یادگاری از من بمونه
من که با خیلی شهدا نه به رسم لیاقت بلکه بزرگی و مرام و مهربانی خدا هم کاسه بودم ولی درکشون نکردم ...
شنیدی میگن رفاقت تاوان داره ؟؛؟!
اره منم تاوان رفاقت با شهدا هستم ...
یعنی روزی روزگاری مجبورن دستم رو بگیرن...
دعا کنین زودتر یادشون بیاد و زودتر بفکر بیفتن...
تو این چند وقتی که این کانال بود خیلی سعی کردم ازشون بگم
خیلی سعی کردم بغضم رو بخورم
صدام رو با هر دردی بود به گوشتون برسونم و در حد لیاقتم اسمشون روزنده نگهدارم
برای همین
از امشب که قصد کردم دیگه این کانال رو ببندم ، دلم نیمد پاکش کنم ، قصد کردم همینجور بمونه تا وقتی که همه ازش لفت بدن و بعد برای همیشه پاکش کنم
اخرین پست این کانال
اشم تمام شهدایی رو مینویسم که عاشقانه دوستشون داشتم و به امید اون روزی که وقت جون دادنم بیان دنبالم نفس میکشم
و اخرین بار :
دعام کنین
حلالم کنین
بی حد و عدد
یا علی مدد
به اسم شهیدان مدافع حرم :
علیرضا توسلی (ابوحامد)
سید حکیم
مصطفی صدرزاده
مرتضی عطایی
محمد امین کریمیان
محمد اسدی
سید مصطفی حسینی
سید کریم حسینی
سید رضا حسینی
سید اسد حسینی
ابوذر غواصی
حسن قاسمی
حمید قاسمپور
محسن ماندنی
محسن الهی
رضا سنجرانی
احمد مکیان
سید محمد حسینی
جواد محمدی
جواد جهانی
سید جعفر امیری
مهدی صابری
شیخ محمد تقی میرزاپور
حامد بافنده
حجت خاوری
و خیلی از رفقایی که نتونستم و یادم نیومد اسامیشون رو
شادی دل بی بی زینب صلوات
سيد هادي پسر شجاع و نترسي بود
هيچوقت يادم نميره شبي رو كه بيست و سه ي دشمن نشسته بود روي تپه و مسلط به بچه ها بود و كسي نميتونست تكون بخوره ...
ارپي جي رو برداشت و منم پشت سرش از خاكريز رد شديم و رفتيم لاي درختاي زيتون و يواش يواش دورش زديم و به پهلوش رسيديم با فاصله ، ار پيجي رو گذاشت روي دوشش و يا علي و شليك ...
عمل نكرد موشك و بيست و سه چرخيد به سمت ما ولي عجب ارامشي داشت سيد و يك موشك ديگه و يك شليك ديگه و باز هم يك عمل نكردن ديگه...
بالاجبار زير شليك بيست و سه برگشتيم
#شهيد_جاويدالاثر_سيدهادي_علوي
سلام
خوبي !؟
خدا رو شكر منم خوبم
بعضي از لحظات زندگيت هست كه شايد اتفاق خاصي هم نيفتاده باشه ولي براي تو متفاوت تر از ديد ديگرانه ، از ديد ديگران ساده و روزمره هستش ولي براي تو خاطره هاي آينده ...
چهار سال پيش چند روز مونده بود به تحويل ساله ٩٥ ، يعني اواخر برج دوازده سال ٩٤ بود كه مرتضي عطايي داشت اماده ميشد بياد ايران براي مرخصي
دوره افتاده بود توي شهر و كارهاي اداري و كمي خريد سوغاتي و برگشته بود خط براي تحويل خط و حلاليت طلبي و خداحافظي از بچه ها ، همون كارهاي مرسوم بين همه
يك تويوتا هايلوكس قرمز تحويلش بود و براي همين انگشت نما بود و از دور ميشد شناخت كي داره مياد ...
نزديك سنگرها كه شد رفتم سمتش چاخ سلامتي كرديم و ديدم يك كيسه ميوه خريده تو راه بخوره و منم كه شرارت از سر روم ميباريد بيخيالش نشدم
يهو به بچه ها گفتم :
بياين ابو علي يراتون ميوه خريده بدوييد 😅😅
خلاصه توعمل انجام شده گذاشتمش و ميوه ها رو بين ماها تقس كرد و خودش دست خالي برگشت 😂
هيچوقت قيافه ش يادم نميره
اصن مات و مبهوت داشت نگاهم ميكرد
از نگاهش مشخص بود تو دلش بوق بازار بود كه صداي بوق ها صداهاي ديگه رو بگوشم نرسونه 😅
البته خداييش مرتضي خسيس نبود و مطمين بودم شكه شدنش از اين بابت بود كه ميوه ها به تعداد بچه ها نبود و مصرف شخصيش بود و چون به همه نميرسيد ناراحت بود
خب اون موقع من به اين چيزا حواسم نبود و فقط حالي كردنش و سر بسرش بذارم برام مهم بود
امروز كه دارم اون زمان رو مرور ميكنم ، باور نميكنم چهار سال گذشت و الان ديدنش ، شنيدنش ، خنده هاش و گريه هاش و بي تابيهاش وهر چيزي كه به مرتضي مربوط ميشه شده برام يك روياي شيرين كه يادش هم خنده و هم گريه رو برام مياره
https://eitaa.com/mashghe_eshgh_dameshgh
ارسال مطالب شرعا و عرفا با لینک جایز هست حرفهاي دل یک جامانده از شهدا شهدايي كه روزي رفقايي بودن كنارم والان روياهاي ديدار درسر ميپرورانم كه شايد باز لايق شوم دفترمشق ما سرمشقش٬عشقه دم و بازدم ما سرمنشأش٬عشقه محل عاشقیمون دمشقه...