🇮🇷🕊مـــشــقـــ نــؤڪرانـــهـــ🕊🇮🇷
🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 📚 کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🗒 #قـسمت_بیست_و_دوم در دورانِ جوانی در پايگاه بسيجِ ش
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
📚 کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🗒 #قـسمت_بیست_و_سوم
پیرمردِ سيد، ردِ پای مرا در داخلِ برف گرفت و دنبال من آمد. وقتی وارد پايگاه شد، حسابی عصبانی بود.
ابتدا كتمان كردم، اما بعد، از او معذرت خواهی كردم. او با ناراحتی بيرون رفت. حالا چندين سال بعد از اين ماجرا، در نامهٔ عملم حكايتِ آن شب را ديدم. نميدانيد چه حالی بود، وقتی گناه يا اشتباهی را در نامه عملم ميديدم، خصوصاً وقتی كسی را اذيت كرده بودم، از درون عذاب ميكشيدم. گويی خودم به جای آنطرف اذيت ميشدم.
از طرفی در اين مواقع، بادِ سوزان از سمت چپ وزيدن ميگرفت، طوری كه نيمی از بدنم از حرارت آن داغ ميشد! وقتی چنين اعمالی را مشاهده ميكردم، به گونهای آتش را در نزديكی خودم ميديدم كه چشمانم ديگر تحمل نداشت. همان موقع ديدم كه آن پيرمردِ سيد، كه چند سال قبل مرحوم شده بود، از راه آمد و كنارِ جوانِ پشت ميز قرار گرفت. سيد به آن جوان گفت: من از اين مرد نميگذرم. او مرا اذيت كرد. او مرا ترساند.
من هم گفتم: به خدا من نميدانستم كه سيد داخلِ قبر عبادت ميكند. جوان رو به من گفت: اما وقتب نزديک شدی فهميدی كه مشغولِ قرآن خواندن است. چرا همان موقع برنگشتی؟ ديگه حرفی براب گفتن نداشتم. خلاصه پس از التماس های من، ثوابِ دو سال عبادتهای مرا برداشتند و در نامهٔ عمل او قرار دادند تا راضی شود. دو سال نمازی كه بيشتر به جماعت بود. دو سال عبادت را دادم به خاطر اذيت و آزار يک مؤمن!😔😭🤦♂🔥
ادامه دارد...‼️
#ماه_مبارک_رمضان
https://eitaa.com/joinchat/2330263603C0760e85adb