یا ملجائــے عِندَ اضطࢪاࢪے...
ای صاحب قلبهاے شڪسته...آیا وقتش نرسیده یُسࢪ حاصل شود بعد این همه عُسر...
میدانم مقصریم در تمام این بلایا ...حجم عظیمـے از حال بد این اَرض بر دوش ماست...
مایی که نخواستیم برسد صاحبمان ...
مایی ڪه نخواستیمش مگر به وقت سختـے ...
امام زمانم چه قدر دعا کردی و گریستی برایمان که برگردیم؟ ما غایب بودیم و تو را غایب خطاب میڪࢪدیم... چه قدر غصه دار ما بودی...درحالــے ڪه ما غرق دنیا بودیم؟... حق مان است بمانیم در غیبت و حسرت دیدینت ... شڪایتـےنیست....چَشمِ آلوده شده تار شدن هم دارد:)))
از ما عجیب نیست دعایـے نمـےرسد
از تحبس الدعا ڪه صدایـے نمـےرسد
قرار قلبِ بیقرار ...
بࢪس به داد این دیاࢪ...
به داد قلبهاے مرده اے....
ڪه تنگ شده زِ هِجرِ یار....
وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ وَلَا تَكُن فِي ضَيۡقٖ مِّمَّا يَمۡكُرُونَ ...
غمگیـن مَبـٰاش ..͜
"نمل٧٠"
مَعشوقُنـٰا
وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ وَلَا تَكُن فِي ضَيۡقٖ مِّمَّا يَمۡكُرُونَ ... غمگیـن مَبـٰاش ..͜ "نمل
غــࢪقِ زَخْميمْ ۅݪے قـٰامَتِماטּ خَمْ نشده...
مَعشوقُنـٰا
غــࢪقِ زَخْميمْ ۅݪے قـٰامَتِماטּ خَمْ نشده...
-سايه چـٰادࢪ اۅ از سَرِماטּ ڪم نشده ࣫͝...
چیست این عشــق ڪه عـٰاشق است معشوق نادیده را ؟
چیست این عشــق ڪه در تب فــࢪاق معشوقـے نادیده سوزانیم ؟...
آن عشــق ڪه تعــریفش را میان این انسانها شنیده بودم این نبود ...
یك عمــࢪ در خسران سپری شد برای درک معنای اشتباه از یک واژه ...
واژه ای که برای معنایش وسعت فکری نیاز بود و دلـے عاشــق ...
اما بسنده کردیم به داده هاے مغز فارغ از رجوع به قلب...
واندوه است سهم قلبـے ڪه منزلگاه معشــوق حقیقـے نشد...
و عشقـے نامحدود را خرج معشوقهاے محدود ڪࢪد...
مَعشوقُنـٰا
چیست این عشــق ڪه عـٰاشق است معشوق نادیده را ؟ چیست این عشــق ڪه در تب فــࢪاق معشوقـے نادیده سوزانی
انگشت بہ ݪب مانده ام
از قاعده ی عشــق...
ما یاࢪ ندیده
تَب معشــوق ڪشیدیم...!
مَعشوقُنـٰا
مـٰادࢪ آرماטּتومعــࢪاجمیگفت: «آࢪماטּیادتههمیشهمداحـےغࢪیبگیر آوردنتروگوشمیڪࢪدے؟!» دیدےآخرشغریب
ڪاردبهاستخانمانرسیده !
شمامگــرپادرمیانیکنید
#العجل
هدایت شده از فی قلبی( ماهور)
حسین جان مادرت یه نگاه کن بهمون به خدا اوضا دلمون بده