eitaa logo
مَعشوقُنـٰا
91 دنبال‌کننده
201 عکس
17 ویدیو
0 فایل
ـبِسْمِ‌ࢪَب‌ِالعـٰاشِقْ اِࢪحَم‌ْعَبدِڪ‌العاشق:) مَعشوقُنـٰا=معشوقِ ما ࣫͝ ـقݪب نوشته‌‌هایـے بࢪاے معشوق... دلگویه‌های یک طلبه... به قول اساتید؛ مفید نبود لف بده:) ثانیه های عمرمون باارزشه پذیࢪاےِ قلب نوشتهـ هایِ شما: https://daigo.ir/secret/895707441
مشاهده در ایتا
دانلود
مَعشوقُنـٰا
...اللّٰهُمَّ لَاأَجِدُ لِذُنُوبِى غَافِراً، وَلَا لِقَبائِحِى سَاتِراً، وَلَا لِشَىْءٍ مِنْ عَمَلِى
+فقط اونجایـے کہ حاج مہـدۍ بعد این فراز گفت: خدایا ما خیلـے بی معࢪفتیم... قبل اینکہ یه ࢪاست بیام دࢪِخونه خودت همہ‌ے دَرا رو زدم ، ولۍهیچ‌کس نبود کہ ڪارهای اشتباهِ منو ببخشہ و بࢪاۍِ ڪارهای زشتم پرده پوشۍ کنہ...خدایـٰا هࢪجا رفتم منو پَس زدن:)))وقتـے از بقیه نا امید شدم بعد اومدم دࢪ خونه تو : ))) خدااااا یہ چی بگم بین خودمون بمونہ،انقد این در و اون در زدم محلم‌نزاشتن، منو رد ڪردن... گفتم برم‌ در خونه صاحبم‌ منو خریداره...با تموم بدیام  ࣫͝  ... ولۍ اینو میدونم ڪہ خیلـے بی معرفتم:)))
باࢪالہـٰا...! دࢪ هࢪ نفس قدم‌هاے ما ࢪا دࢪ مسیࢪ بندگۍ خودت قراࢪ بده و هࢪگاه شاهدِ انحࢪافِ ما از مسیࢪ حق بودے؛ سلب ڪن از ما حیاتـے را کہ موجب غضب و آزردگۍ توست: )...کہ دَمی از این زندگانۍ نیࢪزد به فࢪاق از دلبࢪی چون تو
مَعشوقُنـٰا
باࢪالہـٰا...! دࢪ هࢪ نفس قدم‌هاے ما ࢪا دࢪ مسیࢪ بندگۍ خودت قراࢪ بده و هࢪگاه شاهدِ انحࢪافِ ما از مسیࢪ ح
⊰...وَ عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِک، فَإِذَا کانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیک قَبْلَ أَنْ یسْبِقَ مَقْتُک إِلَیّ، أَوْ یسْتَحْکمَ غَضَبُک عَلَیّ...⊱ ¦و مــࢪا تا وقتۍزنده بداࢪکہ عمࢪم در ¦طاعٺ تو به کاࢪ رود، و چون بخواهد ¦چمنزاࢪ زندگانۍام‌ ، چࢪاگاه شیطان ¦شودجانم ࢪا بستان قبل از آنکہ ¦ دشمنۍات به من ࢪو کند، یا خَشمت ¦ بࢪ من مستحڪم گࢪدد. ᪥امام‌سجاد(ع)
مَعشوقُنـٰا
امࢪوز ڪہ ولادت دخت مولا و روز پرستـٰار بود(البتہ دیروز بود : ) من دیر اومدم) ...استادمون گفتن؛ روز و
ما دیگــࢪ توان پࢪستاࢪۍ از این دنیاۍ بلا‌دیدهٔ تب‌ ڪرده ࢪا نداࢪیم. طبیب لازم است› طبیب دݪہاۍ بیماࢪ گذࢪۍ از دݪِ ما ڪن :) اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج
مَعشوقُنـٰا
هــوا…هواے ابࢪیست… دݪم ࢪا میگویم:) ســࢪم ࢪا ڪه ࢪو به آسماטּ میڪنم..خوشحالم زیــࢪا.. آسماטּ هم با من
🏴پســࢪ فاطمــہ از گــࢪفتگے حاݪ و هواے دنیـٰا معلوم است کہ این روزها عجیب دلٺ گرفته... ࢪعد و بࢪق‌هایی کہ در آسمان می‌زند صداۍِ بغض‌هاۍ شکستۀ توست که دࢪ ماتم مادر از حنجرۀ ماتم گرفته‌ات بیرون می‌زند. این روزها اگر ڪسی توفیق سخن گفتن با تو ࢪا بیابد، باید دست به دامان خدا شود تا از غصّۀ صداۍ تو نمیࢪد. صداۍ غم گرفتۀ تو قامت کوه ࢪا می‌شکند ما کہ جای خود داࢪیم آقا! تو تنها زائر مزاࢪ پنهان مادࢪے و مدینه این روزها بوی تو را می‌گیرد  ࣫͝   وقتی به ࢪوز شهادت مادرت نزدیک می‌شویم باید در مدینه ڪوچه به ڪوچه دنبال تو بگردیم. کاش فاطمیۀ امسالمان بهانۀ فاطمۍ شدن حالمان شود. چه قدر فاطمیه آمد و ࢪفت ولی حݪال دلمان فاطمۍی نشد و فاطمیه رفت و شرمندگی ما در برابر تو به جا ماند. ما با مادࢪ تو زندگی نکردیم کﮩ ہه آب و هواۍ شب و روزمان پاییزی است. کاشۍ فاطمیه‌ای که در زمستان برپا می‌شود. دلمان را برای همیشه بهاری کند! آقای غریب! امسال بیا مددڪارمان شو تا بر نفْس خویش پیروز شویم و بندۀ حلقه به گوش مادرت شویم. دیگر از این همه آزادے خسته ایم ما را اسیࢪ مادࢪت کن :) شبت بخــیࢪ پســࢪ فاطمــہ ᪥محسن عباسےولدۍ
زهــࢪاۜ خودش بࢪاے علـے یڪ سپاه بود گࢪیه ڪنید، مـٰادࢪماטּ پا به ماه بود . . .
مادࢪجاטּ؛ بہ فرزندت ڪه پناه آورده بہ آغوشت نگاه ڪن... دستـے بر سرش بکش و دعایش ڪن ...مگــࢪ نه اینڪہ دعاے مادࢪ دࢪ حق فࢪزند مستجاب است ...منم آن فرزندۍ کہ به دعای مادر محتاج و پناهنده و به آغوشت هستم :))) میشود آغوشت ࢪا تنگ تࢪ ڪنی تا از خوف این وادۍ دࢪ حصاࢪ امن آغوشت بہ آرامش برسم... آࢪامش آغوش مـٰادࢪ در اوج ناملایمات بࢪاے فرزند خطاڪار همچون چتــࢪ نجاتیست به هنگام سقوط ... من سراغِ هر کسی رفتم دلم را زد شکست! غالبا این لحظه‌ها مادر به دادم می‌رسد..(:
مَعشوقُنـٰا
مادࢪجاטּ؛ بہ فرزندت ڪه پناه آورده بہ آغوشت نگاه ڪن... دستـے بر سرش بکش و دعایش ڪن ...مگــࢪ نه اینڪہ
ابداً واللّٰه "یـازهرا" ما ننسي "مهدیـا" ‹‹به خدا قسم یا زهرا جانم تا ابد مهــدے تو را فراموش نخواهیم ڪرد ››
مَعشوقُنـٰا
🏴پســࢪ فاطمــہ از گــࢪفتگے حاݪ و هواے دنیـٰا معلوم است کہ این روزها عجیب دلٺ گرفته... ࢪعد و بࢪق‌ها
مسافــࢪ جاده‌هاے طولانے شب‌هاے جمعــہ شب‌هاے اثبات عاشــق نبودن است شب‌هاے اثباٺ منتظࢪ نبودن و شب‌هاے اثبات غࢪبت تو. اگــࢪ‌مسافرے داشته باشۍ ڪه عاشقش باشی و سفࢪش ساݪ‌ها طول کشیده باشد و امروز و فࢪداهای آمدنش بغض دائم گلویت شده باشند و دلت تنگ و بـےتاب آمدنش باشد و حالا شبۍ که گمان داشته باشی فردایش خواهد آمد شب ࢪا تا به صبح چگونه به ســࢪ خواهی کرد؟ می‌شود خوابید؟ اگر خوابیدے، خوابت آࢪام است یا پر از دنیایی دݪ شوره؟ می‌شود با این همه فڪر و خیاݪ خوابید ولۍ خواب آمدنش را ندید؟ چند باࢪ تا صبح سࢪاسیمہ از خواب بیدار خواهی شد؟ حتّی صداۍ پاۍ باد رشتۀ خوابت را پاره نمی‌ڪند؟ دیدے عاشق نیستم آقا!•‌͡• راستش من از شب‌هاے جمعہ براے همین اثبات ڪردن‌هایش گریزانم. من با توهّم عاشقۍ دارم نفس مۍڪشم. کاش می‌شد ڪاࢪۍ ڪࢪد که بی هیچ فاصله‌ای این توهّم، به واقعیت مبدݪ شود. اگر توهّم عاشقــی را از من بگیرند و در همان دم عاشقم نکنند می‌میرم. عاشقم ڪن آقا! یڪ ࢪوز به دࢪدت خواهم خورد. شبت بخیر مسافر سفرهای طولانی! ᪥محسن‌عباسـےولدے
:هِـے↵قݪبِ ناآروم ↵مخاطبِ این جملہ خودتی...بہ خودت بیاシ... یا أیهاالذینَ آمَنوا آمِنوا...
مَعشوقُنـٰا
:هِـے↵قݪبِ ناآروم ↵مخاطبِ این جملہ خودتی...بہ خودت بیاシ... یا أیهاالذینَ آمَنوا آمِنوا...
+ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ همانا با یاد خدا قݪب‌ها آرام میگیرند ᪥الرعد/٢٨