مَعشوقُنـٰا
دݪتنگے تو برایم شده یڪ ماجࢪاے تڪرارے و شیرین... دلتنگے دردیست ڪه درمانش جز وصل نیست... وصلے ماندگاࢪ
توݪدت مبارڪ اے تولدِ دوباࢪهی زندگـے
دوست داࢪم، نه ڪہ الان، از قدیم ࣫͝
آقاےِاَباعبدِلله
-و مۍفرمآد کہ؛
وَ بِکُم یُنَزِّلُ الغَیث..
اصن بہعشـق شماست
کہ بارون میباره؛
و مرهم میشهرو دلایِ ماシ...
مَعشوقُنـٰا
سـلام بابا:) هࢪ وقت میام سࢪ مزارٺ، دوست دارم بیام نزدیڪِ نزدیڪ؛ اون سنگ سرد مزارٺ رو لمس ڪنم، تا گـ
✾سـࢪباز تمامِ حضࢪٺِ جـٰان بودۍ
قـٰاسم نہ فقط، شبيہ سلمان بودۍ
✾وصفِ تو عزیز جانفدا ممڪن نيسٺ!
الحق ڪہ هميشہ مـࢪدِميدان بودۍ•͡•
۱:۲۰
این هزاࢪ و چند صدمین سالࢪوز میلادِ توسٺ ڪہ ٺولدٺ ࢪا بدون حضوࢪٺ جشن میگیریم ࣫͝
میدانم خوبانٺ اطࢪافت ࢪا گࢪفته اند و بہ یُمن قدومٺ این ࢪوز ࢪا در کناࢪٺ جشن میگیࢪند ...
اما اینجا دࢪ میان جشن ها و شادۍ مردم و ریسہهاۍرنگۍ ...
دلهاییست ڪہ رنگــ غم دارند...
جشنِ ٺولد وقٺۍ برایمان شیرین است و رنگــ شادۍ داࢪد ڪہ صاحب تولد ڪنارمان باشد و از شادۍ او شاد شویم ...
اینها ࢪا ڪہ میگویم شاید شیࢪینی میلادٺ به ڪاممان تلخ شود ...ۅݪۍ اے ڪاش آنقدࢪ ڪہ براۍ جشنِ میلادٺ آماده میشویم بࢪاے لحظہ وصالٺ آماده بودیم...
ببخش ڪہ اینقدࢪ بۍ بضاعتیم و تداࢪڪاتمان به اندازه تولدے بدونِ حضوࢪِ توست ...
ببخش ڪہ دلهایمان آماده تولدے با حضوࢪِ صاحب توݪد نیست...
¦پســࢪِ فاطمہ شࢪمنده اگـࢪ میبینۍ
¦ڪۅچہ آماده شده تا بࢪسۍ، دݪها نہ! :)
ڪولہ باࢪِ انتظاࢪمان پࢪ از ادعـٰا و خاݪـے از عمݪ است ...ببخش ڪه دࢪ میان خودمان ࢪسم است، بہ صاحبِ تولد هدیہ بدهیم اما روز میلاد شما که میشود گستاخانه طلبِ عیدے میڪنیم... حق بدهید ڪہ بزگواࢪےِ خاندانِ شما ما ࢪا اینچنین پࢪ توقع ڪرده باشد•͡•
آ سِد مَهدے صاحب الزمانﷻ! میلادٺ مبارڪ اے غریبِ هزاࢪ و صدی اندۍ ساݪہ
مَعشوقُنـٰا
_
تو مگر باغِ بهشتی که چنین مطبوعی؟! シ
تو مگر فصلِ بهارے که چنین معتدلی؟!シ
مَعشوقُنـٰا
✾سـࢪباز تمامِ حضࢪٺِ جـٰان بودۍ قـٰاسم نہ فقط، شبيہ سلمان بودۍ ✾وصفِ تو عزیز جانفدا ممڪن نيسٺ! الحق ڪ
اگــر چه رفته از دنياے ما جان
فدا گشته براے دین و قرآن
بگو خواجو به عشــق حاج قاسم
دل عالم چه زیبا گشته کــرمان..͜
١:٢٠
37.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهارِ قلب من シ
تمام شد.
تمامِ تمام.
یک سال دیگر هم تمام شد.
چه قدر زود!•͡•
چشمم را روی هم گذاشته بودم
که سال نو آغاز شد
و چشم که باز کردم و دیدم تمام شد.
به همین زودی.
آقا!
در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟
من دوست خوبی برای تو بودم؟
به دوستیام چه نمرهای میدهی؟
چند بار دلت را شکستم؟
حساب، دستت هست؟
چند بار لبخند به لبت نشاندم؟
جایی نوشتهای؟
خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویرانتر؟
دلم نمیآید این سؤال را بپرسم
ولی آزارم میدهد.
نپرسم، آرام نمیگیرم
بپرسم، شاید بیقرارتر شوم.
میپرسم به این امید که پاسخت
آرام کند دلم را:
آقا!
چند بار به خاطر من گریه کردی؟
چند قطره اشک برای من از چشمت جاری شد روی گونهات؟
اشک شوق بود یا اشک غصّه؟
راستی چند بار دعا کردی برایم؟
به گمانم تو به نیابت از جاماندهها به زیارت هم میروی.
نه؟
جامانده خوب باشد یا بد
برای تو فرقی میکند؟
چند بار به نیابت از من به زیارت رفتی؟
میشود بگویی الآن چند کربلا در نامۀ عملم نوشتهاند
کربلاهایی که تو رفتی و به نام من زدند؟
من که در سالی که گذشت خوب نشدم
ولی خودت میدانی که دوست دارم خوب باشم.
حنای عهدهای من پیش تو
رنگی دارد یا نه، نمیدانم.
در آغاز سالی که گذشت
قول دادم خوب شوم؛ امّا نشدم.
میشود التماس کنم
سالی را که گذشت فراموش کنی؟
میخواهم باز هم قول بدهم به تو:
آقا! باور کن خوب میشوم.
کمی صبر کن.
᪥محسن عباسےولدے
بماند به یادگار ۲۹ اسفند ۱۴۰۱
‹‹خانه آل طاها کوهبنان››
یا طبیب القلوب، درمان کن قلوبمان را ...پاک کن قلوبے که به مهمانےات دعوت شده اند، قلوبمان را لایق حضور در مهمانی ات بگردان...
مگر نه اینکه مهمان موقع رفتن به مهمانی خود را مهیا میکند و بهترین و پاکیزه ترین جامه را بر تن میکند ...قلوبمان را چه کنیم؟! چگونه تطهیر کنیم سیاهی قلوب عاصی را؟:)
↵گفته اے‹القلب حرم الله›؟ میدانیم که غیر تو را در حریمت راه دادیم و حریم قدسی دل را آلوده کرده ایم...
خودت طبیب قلوبمان باش و درمان کن قلوب بیمارمان را تا لایقِ میزبانی همچون تو باشیم
معشوق من، الحمدلله که امسال هم به مهمانی ات دعوت شدم•͡•
مَعشوقُنـٰا
حاجـے حقیقتاً شما ڪہ اینطوࢪۍ در خواست کࢪدین از خدا، منِ آلوده چـۍ بگم پس؟ :))) خجالت و شرمندگۍ و حسر
معبــود من، عشــق من و معشــوق من، دوستت داࢪم. باࢪها تو ࢪا دیدم و حس کࢪدم، نمیتوانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مࢪا بپذیر، اما آنچنان که شایسته تو باشم.
۱:۲۰