🌸🍃🌸🍃
با خدا باش پادشاهی کن
♥️شخصی به یکی از خلفا مراجعه و درخواست کرد تا در بارگاه او به کاری گمارده شود.
خلیفه از او پرسید: قرآن می دانی؟
او گفت: نمی دانم و نیاموخته ام.
خلیفه گفت: از به کار گماردن کسی که قرآن خواندن نیاموخته، معذوریم.
مرد بازگشت و به امید دست یافتن به مقام مورد علاقه خود، به آموختن قرآن پرداخت. مدتی گذشت تا این که از برکت خواندن و فهم قرآن به مقامی رسید که دیگر نه در دل آرزوی مقام و منصب داشت و نه تقاضای ملاقات و دیدار با خلیفه.
پس از چندی، خلیفه او را دید و پرسید: چه شده که دیگر سراغی از ما نمی گیری؟ آن آزاد مرد پاسخ داد:
چون قرآن یاد گرفتم، چنان توانگر شدم که از خلق و از عمل بی نیاز گشتم.
خلیفه پرسید: کدام آیه تو را این گونه بی نیاز کرد؟
مرد پاسخ داد: (من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب)
هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند، و از جایی که گمان نمی برد به او روزی می دهد.
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
نگاهت به خدا باشد
🦋ابراهیم نبی به جرم یکتاپرسی محکوم به سوزاندن در آتش شد.
مردم چندین روز، هیزم جمع آوری کردند.
حتی برخی ها برای شفا بیماران خود نذر کردند تا هیزم آتش برای مجازات ابراهیم را فراهم کنند.
به حدی هیزم زیاد بود و آتش زبانه میکشید که نمیتوانستند به آتش نزدیک شوند.
مجبور شدند از منجنیق استفاده کنند تا ابراهیم را از دور به سمت آتش پرتاب کنند.
نمرود از بلندی در حال تماشا بود.
وقتى ابراهیم را در منجنیق نشانده و میخواستند به سوى آتش پرتاب كنند، جبرئیل به نزدش آمد و گفت: آیا حاجتى دارى؟
فرمود: آرى ولى به شخص تو خیر، یعنى خداى من در برآوردن حاجتم مرا كفایت میكند.
اما خدای ابراهیم برای او کفایت میکرد:
قُلْنا يا نارُ کُوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلي إِبْراهيمَ
( سرانجام او را به آتش افکندند ولی ما ) گفتیم: «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش!»
📚سوره، انبيا، آيه، ٦٩
این است فایده باخدا بودن.
هیچ کس حریفت نمیشود.
حتی کوه آتش.
📚قصص الانبيا قصص القران جزائري ص ١٥٤
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
حدیث
💎امــــام بــاقــــر علیه السلام:
✾خُذُوا الکلِمَةَ الطَّیبَةَ مِمَّن قالَها و إن لَم یعمَل بِها✾
"سخن طیب و پاکیزه را از هر که گفت بگیرید، اگر چه او خود، بدان عمل نکند. "
📚تحف العقول، ص 391
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
علی فروش نیستم
📝روزی حضرت علی (ع) نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور؟
مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور عثمان ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای عثمان به خانه ی او رفتند، چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با عثمان بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین فرمود:
شما دو توهین به من کردید: اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید،
و دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من علی فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی علی عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان علی در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان عثمانی محکم بست، سه شبانه روز بود او و خانواده اش هیچ نخورده بودند.
مواظب باشیم برای دو لقمه بیشتر؛ در این زمان علی فروشی نکنیم......
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
یک شب برای خدا
📖دزدی به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدی باشد.
خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت:
ای جوان، سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید به تو بدهم،
مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی.
دزد جوان، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند.
روز شد، کسی در خانه احمد را زد .
داخل آمد و 150 دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است.
احمد رو به دزد کرد و گفت دینارها را بردار و برو، این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی.
حال دزد دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد.
گریان به شیخ نزدیک تر شد و گفت تاکنون به راه خطا می رفتم، یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیاز ساخت،
مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم.
کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت.
📚تذكرةالاولياء، ص٣٥١
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
نیکی به والدین(قشنگه)
💫روزی پدری همراه پسرش به حمام عمومی رفت. چون به حمام رسیدند، پدر از پسر خود طلب آب نمود.
پسر با بی حوصلگی رفت و از گوشه ای کاسه سفالین ترک خورده و رسوب گرفته ای که مخصوص آب ریختن روی تن و بدن مردم و نه برای نوشیدن آب بود، پیدا کرد و آبی نه چندان خنک یافت و برای پدر برد.
پدر به مجرد دیدن کاسه و آب، اندکی مکث کرد، لبخند زد و رو به پسر گفت:
"با دیدن این کاسه یاد خاطره ای افتادم. چندین سال پیش وقتی خود من نوجوانی کم سن و سال بودم، همراه پدر به حمام عمومی رفتم.
درست مثل امروز که من از تو آب خواستم، آن روز هم پدرم از من آب خواست.
من برای اینکه برای او آب بیاورم گشتم و لیوان بلوری و تمیزی یافتم و آبی گوارا و خنک در آن ریختم و با احترام به حضور پدر بردم.
امروز، من که چنان فرزندی برای پدر بودم، پسری چون تو نصیبم شده که با بیحوصلگی در چنین کاسه کثیف و ترک خورده برایم آب آورده،
حالا در آینده چه اولادی قرار است نصیب تو شود، خدا می داند و بس!"
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
حدیث
💎امــام حــســن علیه السلام:
✾مَنَ صَلّي، فَجَلَسَ في مُصَلاّه إلي طُلُوعِ الشّمسِ کانَ لَهُ سَتْرا مِنَ النّارِ✾
"هر که نماز - صبح - را بخواند و در جايگاه خود بنشيند تا خورشيد طلوع کند، برايش پوششي از آتش خواهد بود."
📚وافی، ج۴، ص۱۵۵۳
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
وفای به عهد
🌱شیخ اجل سعدی میگوید:
نقل است یک بار عبد الله مبارک - از عرفا - که به غزا (جنگ) رفته بود، با کافری جنگ میکرد، وقت نماز درآمد از کافر مهلت خواست و نماز کرد.
چون وقت نماز کافر درآمد، مهلت خواست تا نماز کند. چون روی به بت آورد عبد الله گفت: «این ساعت بر وی ظفر یابم».
با تیغ کشیده به سر او رفت تا او را بکشد. آوازی شنید که: یا عبد الله! «وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولًا» [۱]
عبد الله بگریست. کافر سر برداشت، عبد الله را دید با تیغی کشیده و گریان.
گفت: تو را چه افتاد؟ عبد الله حال بگفت که از برای تو با من عتابی چنین رفت.
کافر نعره ای بزد، گفت: ناجوانمردی بود که در چنین خدای عاصی و طاغی بود که با دوست از برای دشمن عتاب کند! »
پس در حال، مسلمان شد و عزیزی گشت در راه دین!
پسری را پدر وصیت کرد که ای جوانمرد یادگیر این پند/ هر که با عهد خود وفا نکند نشود نیک نام و دولتمند.
📚 [1]اسراء / ۳۴، ترجمه: و به عهد خود وفا کنید که از عهد، سؤال میشود.
📚 تتمة المنتهی / ۱۲۵
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
همنشینی بهلول با مردگان
💎زاهدی گفت : روزی به قبرستان رفتم و بهلول را در آنجا دیدم پرسیدمش این جا چه میکنی؟
گفت: با مردمانی همنشینی همی کنم که آزارم نمیدهند،
اگر از عقبی غافل شوم یاد آوریم میکنند و اگر غایب شوم غیبتم نمیکنند.
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
کاری که تمام گناهان را محو میکند
🌳حدیث قدسی، خداوند فرمود:
ای موسی (ع) گمان نکن مادرت برای تو مهری داشت،
اگر من مهر تو را در دل او جای نمی دادم او هرگز برای شیردادن تو نیمه شب،خواب شیرین را رها نمی کرد.
ای موسی (ع) از میان بندگان من اگر بنده ای چنان گنهکار باشد که از گناهان او آسمان به رنگ سیاه در آمده باشد،
فقط به خاطر یک کارش من تمام گناهان او را می بخشم و وارد بهشت می کنم و برای این کار از هیچ کس ابایی ندارم و اجازه نمی گیرم.
موسی (ع) عرض کرد، خدایا آن عمل چیست؟ حضرت حق فرمودند:
کسی که برای رضایت من قلب یک بنده مؤمن مرا شادگرداند.
او آن گاه مرا شاد کرده است و سزای کسی که مرا چنین خرسند کند، بخشش همه گناهان اوست.
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
حدیث
💎امــــام جــــواد علیه السلام:
✾عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِناه عَنِ النّاسِ✾
"عزّت مؤمن در بىنيازى و طمع نداشتن به مال و زندگى ديگران است."
📚بحارالانوار، ج۷۲، ص۱٠۹
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
از عبادت مغرور نشو
⭐️سعدی در یکی از خاطرات کودکی خود می گوید:
یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شب ها بر می خاستم و نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم.
شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، می خواندم.
در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند.
پدر را گفتم: از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند.
خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند. پدر گفت: تو نیز اگر می خفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی!
📚گلستانسعدی
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
پادشاه و دروغی که باور کرد
📖روزی روزگاری شاهی بود بیکار ومردم آزار. یک روز برای تفریح و خوش گذرانی اعلام کرد: هرکس بتواند دروغی بگوید که من باور نکنم دخترم را به عقد او در می آورم!
از وقتی این خبر در آن سرزمین دهان به دهان گشت، همه دروغ سازان از پیرو جوان به سوی قصر سرازیر شدند.
آنها به حضور شاه می رسیدند و با آب وتاب دروغ خود را تعریف می کردند. ولی شاه آن را باور می کرد و می گفت: چیزی نیست.
من این دروغ را باور می کنم، خب ممکن است چنین چیزی اتفاق بیفتد.
در این میا، مرد زیرکی برای آنکه شاهِ دروغ دوست را سرجایش بنشاند، گفت که برایش سبدی بسیار بزرگی بسازند که نتوان آن را از دروازه بزرگ وارد پایتخت کرد.
پس از هفته ها سبد بافته و ساخته شد.
مرد زیرک به قصر رفت و به حضور شاه رسید. شاه پرسید: تو چه دروغی با خودت آوردی؟
دروغ بزرگی که از دروازه پایتخت هم تو نمی آید و آن را باور نمی کنی!
شاه بلند خندید گفت: خیال کرده ای! هیچ کس نمی تواند سر من کلاه بگذارد.
مرد زیرک گفت: دروغ من، هم شنیدنی است، هم دیدنی باید کنار دروازه شهر بایید.
شاه گفت: فردا که خواستم برای شکار از شهر بیرون بروم می آیم و دروغ تو را می بینم و می شنوم!
صبح فردا شاه و گروهی از سوارانش از شهر بیرون رفتند که پشت دروازه سبد بزرگی را دیدند. شاه پرسید: این همان دروغ بزرگ است؟
مرد زیرک جلو آمد و گفت: بله قربان ولی ماجرای این سبد درباره پدر شماست که پیش از این شاه این سرزمین بود.
- چطور مگر؟ چرا پای پدر مرده مرا به میان کشیدی؟
برای آنکه پدر شاه به پدر من بدهکار بود.
مگر می شود؟ پدر توکی بوده که از پدر من طلب داشته؟!
مرد زیرک نگاهی به زمین و نگاهی به آسمان انداخت و آهی کشید و گفت: قربان پدر من مردی بسیار پولداری بوده، آن قدر که نمی توانسته پول هایش را بشمارد.
پدر شما هم که شاه بوده، در یکی از سال ها برای اداره کشور بی پول می شود. این شد که می آید واز پدر من قرض می خواهد.
پدر من این این سبد را نشان می دهد و می گوید که اگر من هفت پیمانه سکه طلا به اندازه این سبد به شاه قرض بدهم گرفتاری او برطرف می شود؟
پدر شما هم می گوید که بله ... برای همین پدر شما به پدر من بدهکار است. حالا هم من آمده ام که هفت سبد سکه طلا را یعنی به اندازه این سبد از شاه بگیرم.
شاه تا این حرف را شنید، فریاد کشید: این دروغ است پدر من هیچ وقت پولی از کسی قرض نگرفته.
بعد روبه همراهانش کرد و گفت: چه حرف ها، این آدم دیگر از کجا آمده؟ دروغش از دروازه تو نمی آید.
در همه این سرزمین یک نفر هم حرف او را باور نمی کند!
مرد زیرک با آرامش لبخندی زد و گفت: پس باور نمی کنید؟ حالا به پیمان خود وفا کنید و دختر خود را به همسری من در آورید!»
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
بی انصافی
🌱کسی آمد محضر آیت الله العظمی میلانی(ره) در مشهد.در اطراف حرم امام رضا علیه السلام مغازه داشت.
عرض کرد:
مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف می فروشم.
حکم این کار من چیست؟
آیت الله میلانی فرمود: این کار “بی انصافی” ست.
مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است کفش هایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج می شد.
آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد!
برگشت!
آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازه دارو گفت:
داستان کربلا را شنیده ای؟
گفت:بله!
گفت میدانی سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟
گفت:بله آقا، شنیده ام.
آقای میلانی فرمود:
آن کار عمر سعد هم “بی انصافی” بود!.
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
@Baboljjonon_شور_میدونی_این_روزا_به_تو.mp3
5.39M
🎧مداحی/میدونی این روزا
🎤 کربلایی امیر کرمانشاهی
♥️السلام علیک یا ابا عبدالله
🌸🍃🌸🍃
حدیث
💎امــــام هــــادی علیه السلام:
✾ان الله جَعَلَ الدنیا دار بلوی و الآخره دار عقبی، و جَعَلَ بَلْوَی الدنیا لِثوابِ الاخرهِ سَبَباً و ثوابَ الاخرهِ مِنْ بَلْوی الدنیا عِوَضاً✾
"همانا که خداوند دنیا را سرای امتحان و آزمایش، و آخرت را سرای رسیدگی، و بلای دنیا را وسیله ثواب آخرت، و ثواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است."
📚بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۶۵
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
قدر داشته هایت را بدان
📜برده داری را برده ای بود و خود خوراک پست میخورد و برده را پست تر میخورانید. برده از این حال سرباز زد و از صاحب خویش خواست تا او را بفروشد و فروخت.
دیگری او را خرید که خود سبوس میخورد او را نیز میخوراند.
برده از او نیز خواست تا وی را بفروشد و چنین شد.
مالک تازه خود چیزی نمیخورد و سر او را تراشید و شب او را مینشاند و چراغ بر فرقش می گذاشت و از وی به جای چراغدان استفاده میکرد.
اما اینبار برده ماند و تقاضای فروش نکرد تا برده فروشی او را گفت: چه چیز تو را به ماندن نزد این مالک وا داشته است؟
گفت:
از آن میترسم که دیگری مرا بخرد و فتیله در چشمم کند و به جای چراغ بکار گیرد...😊
📚کشکول شیخ بهائی
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃
#تلنگرانه
🦋جوان به پیرمردگفت:
خوشبخت خواهم شد؟
خواستگارم به خاطر من
پدر و مادرش را پس زد
پیرمرد گفت:
خوشبخت نمیشوی
کسی که چشم بر
زحمت پدر و مادر بست
بخاطر تو
روزی چشم بر تو هم
خواهد بست بخاطر دیگری.
لینک کانال مسیر اهل بیت👇👇👇
╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮
@masire_ahlebait
╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯