🌾🌿🌾
نیایش صبحگاهی 🌸🍃
الهی ادای شکر ترا هیچ زبان نیست
و دریای فضل ترا هیچ کران نیست
و سر حقیقت تو بر هیچکس عیان نیست،
هدایت کن بر ما
رهی که بهتر از آن نیست.
یارب ز ره راست نشانی خواهم
باز بادهٔ آب و خاک جانی خواهم
از نعمت خود چو بهره مندم کردی
در شکر گزاریت زبانی خواهم
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#راه خدا🥀
@masirkhoda👈
4_5987819962704593700.mp3
4.58M
#فایل_صوتی
✅آیت الله بهجت(ره)
🔻امام زمان (عج) ما را مےبیند
🔻شما گمان میکنید ما مطلع نیستیم از حال شما!
🔻داستان آقاسیدحسن و توسل به امام زمان(عج)
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#راه خدا🥀
@masirkhoda👈
هنگامی که یونس علیه السلام از هدایت قومش نا امید شد و آنها را رها کرد و در دریا سوار کشتی شد، خدای متعال وی را امتحان نمود؛
دریا طوفانی شد و کشتی بانان تصمیم گرفتند برای نجات جان سرنشینان قرعه کشی کنند تا یکی از افراد سوار بر کشتی را به دریا بیاندازند تا کشتی سبک تر شود،
آنها سه بار قرعه کشی کردند و هر سه بار نام یونس علیه السلام درآمد، بناچار تصمیم گرفتند یونس علیه السلام را به دریا بیاندازند،
یونس را به دریا انداختند اما به امر الله متعال یک نهنگ بزرگ یونس را بلعید و او را در شکم خود جایی داد، آنگاه یونس در شکم آن نهنگ توبه کرد و دعای زیر را خواند:
«لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» (انبیاء ۸۷).
خدای متعال نیز توبه اش را پذیرفت و به نهنگ دستور داد که یونس را به سلامت به ساحل ببرد.
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#راه خدا🥀
@masirkhoda👈
🪐
✍داستان ضرب المثل ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت
در روایات این چنین نقل شده است که در زمانهای بسیار دور، یکی از تاجران معروف کشور عراق، برای زیارت و طواف خانهی خدا راهی مکه مکرمه میشود. او در بین راه با خود میگفت بعد از زیارت خانه خدا، به بازار میروم و اگر جنس ارزون و مرقون به صرفه وجود داشت، میخرم.
خلاصه بعد از چند روز به مکه رسید و بعد از کمی استراحت برای طواف به مسجدالحرام رفت. او اعمال حج را به جای آورد و به استراحتگاهش برگشت.
پس از چند ساعت از خواب بیدار شد و به بازار شهر رفت تا هم گشتی در آنجا بزند و هم اجناسی را که با خود به مکه آورده بود، بفروشد.
مرد تاجر روبروی بازار شهر مکه پارچهای را پهن کرد و وسایلش را برای فروش در معرض دید مردم قرار داد. در همین حین پیر مردی فقیر و مستمند از دور بساط مرد تاجر را دید و نزدیک آن شد و زیر لب گفت عجب رسم نامردی این روزگار دارد که من از فقر و گرسنگی در رنج و سختی باشم، ولی این مرد در ناز و نعمت زندگی کند. فرق این مرد با من چیست؟! چه گناهی انجام دادهام که باید انقدر ناتوان و بیپول باشم!
مرد فقیر در حال سخن گفتن با خودش بود که تاجر زمزمههای مرد بینوا را شنید و به شدت عصبانی شد و به او گفت که ای گستاخ؛ فقرا به مال ثروتمندان حسرت نمیخوردند و حسادت نمیورزند. معلوم است از کشور دیگری به اینجا آمدی تا به جای طواف کردن خانهی خدا، گدایی کنی و زائران را سرکیسه کنی. من اگر میدانستم که آمدن من به مکه باعث میشود که با تو روبرو شوم هرگز به این شهر سفر نمیکردم.
مرد فقیر اشک در چشمانش حلقه بست و به تاجر گفت اشتباه متوجه شدی و من برای گدایی به این شهر نیامدم! مرد ثروتمند هم به او گفت من اشتباه نمیکنم و حقیقت را گفتم و خداوند هم به حضرت ابراهیم فرمان داده که:
انسانها را برای طواف به شهر مکه دعوت کن و آنها را هدایت فرما و از آن دسته از مردم که وضع مالی خوبی دارند هم با روی باز استقبال کن و من هم برای اطاعت از امر خداوند به مکه مشرف شدم تا با خداوند راز و نیاز کنم.
سپس گفت: ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت و تو راه بسیار سخت و طولانی را از کشوری دور طی کردی تا در اینجا گدایی کنی و به مال و ثروت مردم حسودی کنی! من هر چه از خداوند خواستهام به من داده است و همیشه شکرگذار نعمتهایش بوده و هستم و زکات و خمس مالم را همیشه پرداخت کردهام و همیشه با مردم مهربان و خوش رفتار بودهام و این لباس درویشی که تو بر تن کردهای لباس انبیا است و حرمت دارد و نباید از آن سواستفاده کنی.
سپس مقداری پول به او داد و گفت که همیشه در هر کجا و در هر لباسی که هستی شکر خداوند را به جای آور تا خداوند هم دست تو را بگیرد.
مرد فقیر وقتی صحبتهای تاجر را شنید خجالت کشید و از او عذر خواهی کرد و سرش را پایین انداخت و رفت. مردم که در آنجا جمع شده بودند تحت تاثیر سخنان تاجر قرار گرفتند و صلوات بلندی ختم کردند.
از آن دوران تا به امروز اگر شخصی بدون دعوت به مهمانی کسی برود و به مال و اموال او حسادت بورزد، #ضرب_المثل زیر را برایش به کار میبرند:
ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت.
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#راه خدا🥀
@masirkhoda👈