#تاوان 2
گوشیم رو برداشتم و با الهام تماس گرفتم تنها رفیق این روزام رفیق دوران دبیرستانم الهام بود.
بوق اول بوق دوم تماس وصل شد _ الو سلام نرگس جان.
_سلام عزیزم خوبی . _ ممنون شکر من خوبم تو خوبی؟
_ بغض بدی به صدام افتاد_ منم خوبم شکر. با کلافگی گفت_ باز چی شده نرگس؟ چرا صدات میلرزه؟
به گریه افتادم _ بازم با بهزاد دعوامون شد حالاش اصلا خوب نیست الهام.
بهم میگه حرف زیادی بزنی با چاقو تیکه تیکه ت میکنم .
الهام هین بلندی کشید_ این رفتاراش اصلا عادی نیستن نرگس چرا نمیری خونه بابات. این بابا آدمی نیست که بخوای باهاش زندگی باور کن حالش خیلی بده و توهم تنهایی نمی تونی کاری براش کنی .
اشکامو پاک کردم_ تو که میدونی نمیتونم برم خونه بابام...برم چی بگم هان؟ _ بهتر از اینه که بمونی پیش بهزاد . بهزاد دیگه رفتاراش دست خودش نیستن اگه بزنه بلایی سرت بیاره چی؟
ادامه دارد.
کپی حرام.
#تاوان 4
داخل اومد و درو بست. امیدوار بودم که حالش خوبه باشه اما نه بدتر از همیشه به نظر میرسید .نفس تو سینه م حبس شده بود.
نمیتونستم چیزی به زبون بیارم و همونطور خیره روبه روش ایستادم.
لحظه ای بعد با عصبانیت گفت_ یک ساعته داری با کی حرف میزنی خطط مشغوله.
اگه میگفتم الهام خیلی بد می شد از الهام متنفر بود و می گفت که حق ندارم باهاش حرف بزنم. خیلی وقت بود که اومدن الهام به این خونهرو ممنوع کرده بود.
هول شدم و گفتم_ مامانم.
عصبی سری تکون داد و نزدیک تر اومد _ گوشیتو بده ببینم.
به من من افتادم_ گوشیمو میخوای چیکار؟
داد زد چنان که کل تنملرزید _ گفتم گوشیتو بده.
گوشی رو از روی ناچاری بهش دادم.
رفتم داخلش و لحظه ای بعد چشمام از عصبانیت عین کاسه خون شدن.
تنم بدجوری میلرزید. طولی نکشید که با عصبانیت گوشیم رو به دیوار کوبوند و فریاد کشید_ مگه نگفتم حق نداری با این دختره حرف بزنی.
ادامه دارد
کپی حرام
#تاوان 6
فکرشم نمیکردم که انقد بی رحم شده باشه مگه موادمخدر چیکارش کرده بود؟
چیه که حتی میخواد زنشو و عشقشو بکشه . با گریه نگاهش میکردم که زمین رو میکند . هر کاری می کردم در باز نمیشد . مدتی بعد به سمت ماشین اومد درو باز کرد . به بازوم چنگ زد و بیرونم کشید . با گریه گفتم: تورو خدا نکن! من همون نرگسیم که عاشقش شدی. چیکار کردی با خودت بهزاد!
من نرگسم بهزاد. این حرفارو که شنید سرجاش خشکش برد. دستمو رها کرد و همونطور فریاد کشید _ خدایا بسه...بسه دیگه. خسته شدم... روی زمین زانو زد و همونطور فریاد کشید. کنارش نشستم و با گریه بغلش کردم_ بهزاد خودم کمکت می کنم که مثل قبل حالت خوب شه.
با عموی بهزاد تماس گرفتم و جریان رو بهش گفتم و ازش کمک خواستم خیلی شاکی شد که چرا زودتر بهش اطلاع ندادم.
عموی بهزاد کمکم کرد که تو کمپ بستریش کنیم و یک مدت بعد کاملا خوب شد و کنار گذاشت. الان سالها از اون جریان میگذره کنار هم خیلی خوشبختیم
بخشیدمش به خاطر بدیهایی که در حقم کرد حتی به خاطر اینکه میخواست زنده زنده چالم کنه.
الان شغل داره و دیگه مثل قبل نیستیم. خیلی خوشبختیم و حالمون خوبه.
پایان .
کپی حرام.
#تاوان 2
تو که در مورد شغلت با ما حرف نمیزنی چطور باید بهت اعتماد کنم و از اون پول استفاده کنم.
حرف زدن با اشکان بیفایده بود نه تنها مامان بلکه خودم هم بهش مشکوک بودم.
خ ما خانواده خیلی مذهبی بودیم .
سه تا بچه بودیم داداش بزرگم اشکان که تازه دانشگاهش تموم شده و من که ۱۸ سالم بود و سال آخر دبیرستان بودم و برای کنکور میخوندم .
خواهر کوچکترم ریحانه که ۱۲ سالش بود.
بابام تا وقتی که زنده بود همیشه مارو نصیحت میکرد که از در حق دیگران ظلم نکنیم و واجبات دینی همیشه تو اولویتمون باشه.
پدرم تا وقتی که در قید حیاتبود خیلی حواسش جمع ما بود که یه وقت راه کجنریم.
سه ساله میشه بعد مرگش اشکان دیگه مثل سابق نیست کسی از کاراش خبر نداره که چیکار میکنه یا با کیا میگرده حتی نمیدونستیم پولی که در میاره حلاله یا حروم. مامانم بهش می گفت پول حروم به این خونه نیار که بعدا همه مون حروم خور میشیم و به راه های نادرست کشیده میشیم.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#تاوان 3
نماز که می خوندم همیشه برای اشکان دعا میکردم که یه وقت از راه حرومی پول به دست نیاره.
مامانم خیلی نگران اشکان بود...
همون روزا اتفاقی با یه پسری آشنا شدم که اصرار داشت با هم در ارتباط باشیم اما از اونجایی که من نمیخواستم با جنس مخالف دوستی کنم پیشنهادش رو رد کردم .
اصلاً کوتاه نمی اومد و پیگیر من بود اونقدر بهم اصرار کرد و حرفای عاشقانه میزد شد که بهمعلاقه داره و میخواد باهام ازدواج کنه تا در نهایت فریب خوردم و باهاش وارد رابطه شدم.
واقعا چرا این کارو کردم؟
منی که هیچ وقت حتی نمازم قضا نمیشد الان با یه پسر نامحرم دوستی کردم .
پیمان اونقدر دنبالم اومد که منم فریب نفسم رو خوردم.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#تاوان 4
بارها خواستم از راه اشتباهی که رفتم برگردم و توبه کنم اما خوب پیمان طوری رفتار میکرد که من هر بار فریب می خوردم و بازیچه ش شده بودم.
یه روز بهم گفت که بریم با هم دوری بزنیم منم قبول کردم اما تو فکرم بود که برم باهاش حرف بزنم و بگم که من اهل این رابطهها نیستم.
این بار از خدا خواستم که کمکم کنه و فریبشو نخورم.
تمام قوامو جمع کردم که این رابطه رو تموم کنم .
پیمان با ماشین اومد دنبالم سوار ماشینش که شدم گفتم که باید در مورد موضوع باهاش حرف بزنم.
پیمان آبمیوهای که روی داشبورد بود به طرفم گرفت و گفت_ اینو بخور گلویی تازه کن با هم حرف میزنیم.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#تاوان 5
نمیخواستم آب میوه رو بخورم اما اونقدر اصرار کرد که قبول کردم.
احساس کردم که بطری آبمیوه قبلاً باز شده اما با خودم گفتم حتماً خیالاتی شدم و آبمیوه رو سر گرفتم.
طول نکشید که جلوی چشمام سیاهی میرفتن و دیگه با توجه چیزی نشدم چشم باز کردم خودم رو داخل خونه دیدم چند دقیقه بعد پیمان اومد پیشم و با پوزخند گفت نترس کاریت ندارم فقط طلاها و پولاتو می خوام.
با گریه گفتم چطور تونستی با من یه همچین کاری بکنی؟
پیمان با پوزخند گفت_ تقصیر خودت بود حواستو جمع میکردی و فریب منو نمیخوردی.
بعدش جلو اومد و با بیرحمی طلا و پولامو ازم گرفت. چند تا النگویی که یادگار پدر خدابیامرزم روز از دستم درآورد و هرچی پول همراهم بود ازم گرفت بعدش منو برد یه جای دور و همونجا پایینم انداخت.
التماسش کردم که اینجا تنهام نذاره اما بی اهمیت رفت.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#تاوان 6
برگشتم خونه و با گریه قضیه را برای مامان تعریف کردم.
مامان برای اولین بار کتکم زد و با فریاد گفت_ تو که اهل این کارا نبودی نمازت قضا نمیشد... دوستی با پسر غریبه از کجا در اومد؟
گریه کردم و با التماس گفتم _مامان تو رو خدا کمکم کن من پشیمونم .
همون روز خبر دادن که اشکان رو دستگیر کردن.
مامان کم مونده بود سکته کنه .
رفتیم آگاهی و پیگیر که شدیم متوجه شدیم اشکان با چند نفر از دوستاش که یهگروه بودن دخترای مردم را فریب میدادند و ازشون اخاذی میکردند .
بلایی که امروز سر من اومد داداشم سر دخترای مردم میآورد و با پولی که ازشون میگرفت خرج مارو میداد.
داداشم رو انداختن زندان و ۴ سال بهش حبس دادن.
مامانم بدجوری داغون شد .
همون روزا بود که منم برای طلاها و پولهایی که ازمدزدیدن شکایت کردم . حدود دو ماه بعد پلیس پیمان رو پیدا کرد و اونم مجازات شد.
اشکان طبق گفته خودش توی زندان توبه کرد و الانم داره تو زندان مجازات میشه.
مامانم بهم مگفت _ ببین اینم آخر عاقبت پول حروم آوردن به زندگیمون این شد که این بلاها سرمون بیاد.
پایان.
کپی حرام.