eitaa logo
مسیر بهشت🌹
6.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
11.5هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ من توی ی خانواده اروم بدنیا اومدم بجز خودم ی خواهر کوچیکترم دارم خودم 32 سالمه و 10 ساله ازدواج کردم و دوتا بچه دارم شوهرم گارگره و از نظر مالی ضعیف هستیم و چند سالیه که چون نتونستیم اجاره خونه جور کنیم اومدیم تو زیر زمین مادرم زندگی میکنیم‌. مادرم ظهر برا ناهار میگه چیزی نزار و با بچه ها بیاید بالا اینم بگم پدرم یه بازنشسته هست و فقط همون حقوق و داره که باهاش گذران زندگی میکنه اما شبا خودم شام میزارم خواهرم که 20 سالشه و فوق العاده خوشگله 1 ساله ازدواج کرده اونم با یه پسر خیلی پولدار ازدواج کرد و من خیلی برای خواهرم خوشحالم چون از زندگیش راضیه و بیشتر از اینکه دنبال پولش باشه دوسش داره و میگه باهاش خوشم اما در عوض شوهر من علاوه بر بی پولیش شدیدا عصبی و بد اخلاقه یه وقتها کلافه م میکنه و به نقطه اوج میرسونه. گاهی اوقات بهش میگفتم تو که پول نداری حداقل اخلاق داشته باش و بذار کمتر عذاب بکشیم اما حرفمو گوش نمیداد و بدرفتاری هاش بدتر میشد از وقتی خواهرم ازدواج کرد متوجه تغییر رفتار همسرم شدم فکر میکردم با وجود ی داشتن باجناق رفتارش بهتر بشه و دست از این بداخلاقی هاش برداره اما اصلا اینجوری نبود ادامه دارد کپی حرام
۲ شوهرخواهرم مرد خیلی خوبی بود و رفتارش واقعا مناسب بود آدم لذت می برد از اینکه باهاش در ارتباطه خیلی محترمانه با همه رفتار می کرد و انگار نه انگار که اون خیلی پول داره و وضع مالی ما خوب نیست برعکس شوهر من که ی جوری رفتار می کرد انگار همه بهش بدهکارن و تا میتونست بداخلاقی می کرد شوهرخواهرم اصلا اینجوری نبود هروقت می خواست بیاد خونه ما کلی خوراکی برای بچه هام می خرید و باهاشون با مهربونی برخورد می کرد انتظار داشتم که به خاطر همین خوراکی ها و رفتار خوبش با بچه هامم که شده شوهرم باهاش خوب برخورد کنه و وقتی که میبینه شوهرخواهرم اینقدر با بچه هاش خوش رفتاره حداقل رفتارش با با باجناقش متفاوت باشه و یکم تحویلش بگیره امااصلا اینجوری نبود تا اونجای که میتونست بهش بی احترامی می کرد و محلش نمیگذاشت. خیلی دلم برای شوهر خواهرم می سوخت که شوهرم اینجوری باهاش رفتار می کرد بهم می گفت مامانت جلوی ما عدسی و املت میذاره اماجلوی اون دومادش قرمه سبزی و مرغ میذاره خیلی از این حرفهاش بدم میومد بهم می گفت مامانت تا کمر جلوی دامادش خم میشه اما به من بی احترامی میکنه حتی پدرت هم اونو بیشتر از من تحویل میگیره چند باری که به رفتار خانواده م نگاه کردم دیدم اصلا اینجوری نیست و خیلی عادی دارن رفتار میکنه شوهرم الکی اینجوری میگه و داره اشتباه میکنه ادامه دارد کپی حرام
۲ شوهرخواهرم مرد خیلی خوبی بود و رفتارش واقعا مناسب بود آدم لذت می برد از اینکه باهاش در ارتباطه خیلی محترمانه با همه رفتار می کرد و انگار نه انگار که اون خیلی پول داره و وضع مالی ما خوب نیست برعکس شوهر من که ی جوری رفتار می کرد انگار همه بهش بدهکارن و تا میتونست بداخلاقی می کرد شوهرخواهرم اصلا اینجوری نبود هروقت می خواست بیاد خونه ما کلی خوراکی برای بچه هام می خرید و باهاشون با مهربونی برخورد می کرد انتظار داشتم که به خاطر همین خوراکی ها و رفتار خوبش با بچه هامم که شده شوهرم باهاش خوب برخورد کنه و وقتی که میبینه شوهرخواهرم اینقدر با بچه هاش خوش رفتاره حداقل رفتارش با با باجناقش متفاوت باشه و یکم تحویلش بگیره امااصلا اینجوری نبود تا اونجای که میتونست بهش بی احترامی می کرد و محلش نمیگذاشت. خیلی دلم برای شوهر خواهرم می سوخت که شوهرم اینجوری باهاش رفتار می کرد بهم می گفت مامانت جلوی ما عدسی و املت میذاره اماجلوی اون دومادش قرمه سبزی و مرغ میذاره خیلی از این حرفهاش بدم میومد بهم می گفت مامانت تا کمر جلوی دامادش خم میشه اما به من بی احترامی میکنه حتی پدرت هم اونو بیشتر از من تحویل میگیره چند باری که به رفتار خانواده م نگاه کردم دیدم اصلا اینجوری نیست و خیلی عادی دارن رفتار میکنه شوهرم الکی اینجوری میگه و داره اشتباه میکنه ادامه دارد کپی حرام
۳ برای همین نسبت به حرفش بی تفاوت بودم و گفتم تو داری اشتباه میکنی و اصلا اینجوری نیست مامانم هیچ فرقی نمیذاره و با هر دوتون یه جور برخورد میکنه شوهرم طلب کار گفت تو هم طرف مامانت و میگیری و انگار نه انگار منم آدمم و شوهرتم اصلا دنبال این نیستی که بهم احترام بذارن و توام فقط به شوهر خواهرت اهمیت میدی انقدر بهم گفت که به مرور زمان منم فکر میکردم مادرم بین منو خواهرم فرق میزاره با اینکه بارها اخلافش بهم ثابت شده بود و خودمم میدونستم که مامانم فرق نمیگذاره ولی باور ذهنیم شده بود که مادرم داره فرق میذاره چند وقت گذشت خواهرم و شوهرش اومدن خونه مامانم و قرار شد شام اونجا بمونن مامانم گفت بیاید بالا دور هم باشیم اینجوری بیشتر خوش میگذره مامانم غذا زرشک پلو با مرغ درست کرد و ما هم رفتیم اونجا از لحظه ورودمون شوهرم اخمهاش تو هم بود تا موقع شام. سر شام که شد همه میدونستیم که دامادمون خیلی خجالتیه و تا براش غذا نذاریم چیزی نمیخوره بچه های من یه رون مرغ و اون یکی هم سینه مرغ و برداشت و موند ی رون دیگه از یه مرغ کامل همین مونده بود مامانم که دید دامادمون برا خودش مرغ نگذاشته مامانم برداشت یه رون مرغ رو گذاشت... ادامه دارد کپی حرام
۴ براش و بقیه تیکه ها موندن شوهرم يهو از جاش بلند شد و رفت هرچی مامانم گفت کجا میری جواب نداد سریع رفتم پایین پرسیدم چی شده چرا یهو رفتی کارت زشت بود گفت دیدی هرچی آشغال مرغ موند رو گذاشت جلو ما انگار نه انگار ما ادمیم ولی برای سوگولیش ی رون گذاشته ما آدم نیستیم؟ بهش گفتم خواهرم برنداشته بابام برنداشته بهترینها رو که بچه های تو برداشتن چرا چشمت اینارو نمیبینه فقط میبینی که مامانم یه رون مرغ برای شوهرخواهرم گذاشته تو اخلاق اونو نمیدونی که تا براش نذاری برنمیداره؟ صداشو برد بالا و گفت دهنتو ببند انگار فقط اون ادمه و من این وسط هیچیم خواهرم اومد خونمون که میانجیگری کنه شوهرم بیرونش کرد و گفت هرچی میکشیم از تو میکشیم و شوهرتِ برو بیرون از خونه من که نمیخوام ببینمت اونشب من از خجالتم دیگه بالا نرفتم و مامانم فرداش دوباره مرغ پخت و برام آورد پایین و گفت دخترم این مرغ و خواهرت از خونش برام آورده بود که پختم ما هنوز حقوق نگرفتیم تو خونه هیچی نداریم خواهرت میخواست بیاد اینجا بهش گفتم اونم ی مرغ از خونه ش اورد شوهرشم در جریان بود که بپزیم دور هم بخوریم و اونجوری شد خیلی خجالت کشیدم نمیدونستم چی بگم سرمو پایین انداختم و هیچی نگفتم مامانم ادامه داد و گفت عیب نداره هر چی شده مهم زندگیته این مرغم من اوردم براتون که شوهرت دیگه ناراحت نباشه خیلی خجالت کشیدم انقدر که زدم زیر گریه.‌.. ادامه دارد... کپی حرام
۵ مامانم دستمو گرفت و گفت عیب نداره این مسائل توی زندگی هرکسی پیش میاد تو خودتو ناراحت نکن و مِلاکت این باشه که زندگیت بهم نریزه شب که شوهرم از سرکار اومد همه چیزو براش تعریف کردم و گفتم ایکاش یه زنگ میزدی به مادر و خواهرم و از دلشون در میاوردی. مامانم اینا هیچی تو خونه نداشتن و خواهرم مرغ اورده بود و تو همچین رفتاری کردی یکدفه داد زد و گفت پس خواستن پزشو به ما بدن که میتونه مرغ بخره وگرنه میتمرگید تو خونه ش مرغشم می خورد دیگه سرمو تکون دادم و گفتم عزیزم تو اشتباه میکنی ببین مامانم الان یه مرغ رو پخته آورده که تو دلخور نشی شوهرم خیلی طلبکار گفت من از کسی عذرخواهی نمی کنم و اونا باید بیان عذرخواهی کن تا همینجاهم من خیلی کوتاه اومدم فکر کردن چه خبره. اونشب رو تا صبح من گریه کردم و هزار بار ذکر و افوض امری الله ان الله بصیر بالعباد رو گفتم و از خدا خواستم ذهنیت همسرم رو نسبت به خونوادم عوض کنه. انقدر گریه کرده بودم که صبح چشم هام پف کرده بودن و قرمژ شده بود. فردا شب شوهر خواهرم بلند شد و اومد خونمون بهم گفت میخوام با شوهرت صحبت کنم فقط لطفا تنهامون بذار از رفتار شوهرم می ترسیدم نمیدونستم میخواد چیکار کنه از طرفی هم نمیتونستم رو حرف شوهر خواهرم حرف بزنم بخاطر همین تنهاشون گذاشتم و با دلشوره زیاد به خونه پدرم رفتم بعد از چند دقیقه شوهرم اومد دنبالم و بهم گفت پاشو بریم خونه مقابل شوهر خواهرم نشستم سربه زیر گفت خودت با خانومت صحبت کنی بهتره به پیشنهاد من فکر کن اگه دوست داشتی خبرم کن فقط زودتر بگو که کارا رو ردیف کنیم ادامه دارد کپی حرام
۶ وقتی که از خونمون رفت به شوهرم گفتم چی شده؟ چی بهت گفت شوهرم گفت شوهر خواهرت بهم پیشنهاد کاری داده میگه از اونجایی که کار می کنی بیای بیرون چون پیشرفت نمیکنی در عوض بیا با همدیگه کار کنیم سرمایه از من کار از تو اینجوری بهتره درآمدش هم نصف نصف توهم یه پیشرفتی می کنی از کارگری راحت میشی به شوهرم گفتم یعنی میخوای قبول کنی سردرگم نگاهم کرد و گفت نمیدونم خودمم دودلم بهش گفتم خب پیشنهادش خیلی خوبه کار از تو سرمایه از اون سودشم نصف نصف هر کسی باشه آرزوشه که همچین موقعیتی گیرش بیاد توام اینجوری میتونی خودتو بکشی بالا درآمدتم بهتر میشه و از این کارگری راحت میشی بادی به غبقبش انداخت و گفت حالا باید بشینم سبک سنگین کنم ببینم ی وقت ضرر نکنم متوجه شدم که اگر بخوام زیاد باهاش بحث کنم و به این موضوع پر و بال بدم باعث میشم که فقط خودش رو دست بالا بگیره و این پیشنهاد رو رد کنه ولی خدا شکر مناجات نیمه شبم و گفتن هزار بار ذکر و افوض.... جواب دد بالاخره شوهرم جواب مثبت رو به شوهرخواهرم داد شکر خدا کارشونو شروع کردن و دست شوهرم خیلی باز شد موفق شدیم در عرض دو سال خودمون و بالا بکشیم و یه خونه خوب اجاره کنیم و از زیر زمین مادرم بیایم بیرون همین برامون یه موفقیت بزرگ بود هر روز وضع مالی مون بهتر از قبل میشد و من خیلی خداروشکر میکنم پایان کپی حرام