eitaa logo
مسیر بهشت🌹
6.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
11.5هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ در تهران ساکن بودیم و پدرم پولدار بود و یک باغ چند هکتاری در یکی از روستاهای خوش اب و هوای اطراف تهران داشت، در فصل چیدن میوه من‌و مادر و برادرم پیمان تابستونها برای کمک به اونجا میرفتیم.البته تعداد کارگرها زیاد بود و رفتن ما بیشتر جنبه ی تفریح داشت. یکی از کارگرها پسری هم سن و سال پیمان بود حدودا پونزده ساله. پسر خوب و کاردرستی که اهل شهرستان بود ، بخاطر بیماری مادرش به تهران و منزل عمویش در این روستا که فقط یکساعت با تهران فاصله داشت اومده بودند. پدرم از او خیلی خوشش میومد و همیشه ازش بعنوان پسر مستعد و باهوش و مسوولیت پذیر نام میبرد. من و پیمان مثل اکثر بچه های فامیل بی مسوولیت بار اومده بودیم البته مقصر اصلی خود پدرومادرم بودند که هیچ وقت مارو به انجام کاری حتی امورات مربوط به خودمون مجاب نکردند
۲ تازه کنکور داده بودم و فارغ از درس و تحصیل فقط به فکر گذران ایام و رفع خستگی بودم. برادرم گاهی با احمد بازی میکرد و گاهی به شنا و اب بازی در استخر و گاهی به دوچرخه سواری مشغول میشد. چیدن میوه ها به پایان رسیده بود و فقط سرایدار باغ یعنی عموی احمد اونجا بود که به سفارش بابا احمد هم روزها به باغ میومد و به عموش کمک میکرد بابا براش حقوق جداگونه در نظر گرفته بود ... اون دو مشغول بودند و من هم طبق معمول گوشه ای از باغ که خیلی دوست داشتم نشسته بودم،بابا با داد و هوار از داخل ویلا بیرون اومد سوار ماشینش شد و رفت. مامان اومد و پیشم نشست علت عصبانیت بابا رو پرسیدم که گفت بابات میگه چند روز پیش مقداری داخل داشبورد ماشینم بوده ولی الان نصف بیشتر اون پول نیست.
۳ با خنده گفتم لابد کار پیمانِ... چند روزه که دنبال پوله میخواد برا دوستش کادوی تولد بخره. مامان با حرص گفت اولا که اگه لازم بود بهش میدادیم دوما بابات اجازه رفتن به اون تولد رو بهش نداده. چند روز دیگه م گذشت تا اینکه یه بار دیگه بابا مدعی شد دوباره از پولهاش کم شده تو اوج عصبانیت بود که دایی سعیدم بوق زنان وارد باغ شد پیمان هم کنارش نشسته بود اون روز دایی پیمان رو به خونه و بعد هم تولد دوستش رسونده و حالام برگشته بودند. موقع رفتنِ دایی، پیمان از توی ماشین اسکوتر جدیدش رو بیرون اورد تا بهم نشون بده. بابا باعصبانیت پرسید تو که پول نداشتی از کجا دوباره پول اوردی؟ پیمان با ترس ماشین دایی که حالا از در باغ خارج شذه بود رو نشون داد و کفت دایی برام خریده. معلوم بود دروغ میگه. ولی بابا خیلی تیز بود با چند قدم بلند بهش رسید و با گرفتن یقه ی پیمان سرش داد زد دایی ت از کی تاحالا اینقدر دست و دلباز شده؟ میگم پولو از کجا اوردی؟
۴ همون موقع عموی احمد که تازه در باغ رو بسته بود جلو اومد و بابا رو به ارامش دعوت کرد احمد هم دست از کار کشیده و شاهد ماجرا بود. مامان با عصبانیت به بابا توپید و گفت دستت درد نکنه اقا مهران از کی تاحالا پیمان دزد شده که جلوی دوتا غریبه ی بی سرو پا اینجوری یقه شو گرفتی؟ عموی احمد بی هیچ حرفی راهش رو گرفت و رفت . بعد از شام بابا با مامان سر اینکه چرا به احمد و عموش گفته بی سرو پا دعواشون شد. مامان وسط دعوا گفت من دلم برا اون پسره میسوخت تاحالا چیزی بهت نگفتم ولی حالا که تو پسرتو دزد میبینی و اون رو علیه السلام بهت راستش رو میگم. من خودم چند بار دیدم که احمد اطراف ماشینت میپلکه و گاهی با نکاه اطراف رو نگاه میکنه اتفاقا دیروز فهمیدم یه چیزی گذاشت تو جیب شلوارش...
۵ فردای اون روز بابا عذر احمد و عموش رو خواست و گفت کارگر دزد نمیخواد و بیرونشون کرد... هیچوقت صدای احمد و عموش رو یادم نمیره که با ناراحتی میگفتند ما دزد نیستیم... به مامان اعتراض کردم چطور دلت اومد بخاطر حمایت از پیمان به اون دوتا بیچاره تهمت دزدی بزنه و مسبب بیکاریشون بشه.اون هم در شرایطی که پیمان به اون حقوق برای درمان مادرش نیاز داشت. مامان بدون ذره ای پشیمونی از کارش گفت. تقصیر باباته که جلوی دوتا کارگر بی ارزش پسرش رو شماطت میکنه.... چند سال بعد وقتی پیمان دانشجو بود یه روز از پاسگاه زنگ زدند و ادعا کردند پیمان بخاطر دستکاری ماشین استادش بازداشت شده.
۶ . ظاهرا استاد بر اثر دستکاری ماشین و کارنکردن ترمز تصادف بدی داشته و فوت شده . حتی وکیل هم نتونست بیگناهی پیمان رو ثابت کنه. پیمان قسم میخورد با چندتا از دوستای دانشگاهش برای اذیت کردن استاد یه حرفهایی رو به شوخی زدند اما اصلا جدی نگفتند. اما بعد از اون اتفاق همه ی مدارک بر علیه پیمان بود... سه سال طول کشید پیمان در بدترین وضعیت روحی قرار گرفته بود مامان و بابا شرایطی بدتر. روز و شب مامان به گریه و زاری میگذشت تا اینکه بیگناهی پیمان ثابت شد . درست زمانی مقصر اصلی ماجرا پیدا شد که مامان با دردسر، تونست احمد رو پیدا کنه و ازش حلالیت بگیره. تهمتی که یک روز مامان از سر عصبانیت و تکبر به احمد زد سه سال پیمان و صدمرتبه مامان و بابا رو عذاب داد... پایان کپی حرام❌❌