#خرافات ۱
وقتی مسعود به خاستکاریم اومد انگار دنیا رو بهم داده بودند خودم رو خوشبخت ترین ادم دنیا حساب میکردم.
اگه رفتارهای خونواده ش رو حساب نکنم در کل زندگی خوبی رو کنار همسرم تجربه میکردم اما گاهی با دخالتهای بیجا و خودخواهانه ی مادر و خواهرهاش زندگی رو به کام هردومون تلخ میکردند...تا قبل از دنیا اومدن پسرم نسبتا همه چیز خوب بود اما از وقتی اون بدنیا اومد همه چیز تغییر کرد...
همسرم هرروز بداخلاقتر میشد و هرروز به بهونه های مختلف حتی من رو کنک میزد.
یکبار حتی مچش رو حین خیانت گرفتم و دستش برام رو شد.
هرروز که میگذشت رابطه ی ما بدتر از روز قبل میشد اوایل فکر میکردم چشممون زدند هرروز اسفند دود میکردم و بعد هم چند مهره چشم نظر تهیه کردم و گوشه کنار خونه اویزونش کردم و یه نعل اسب هم جلوی ورودی خونه نصب کردم.
ادامه دارد
کپی حرام
#خرافات ۲
چندوقت بعد که همچنان روابط ما تیره و تار بود به پیشنهاد و توصیه ی زنداداشم سراغ فالگیر و رمال رفتیم وقتی فهمیدم طلسم شدیم با پرداخت هزینه های گزاف باطل السحر میگرفتم و مدتی وضعیت خوب میشد و دوباره به شرایط قبل برمیگشتیم.
هربار که به مشکل میخوردیم دوباره سراغ دعانویس که البته همون رمال بگم بهتره سراغ رمال میرفتم و میکفت دوباره طلسم شدم و برام دعا نوشتند پس پول میدادم تا باطل السحر برام بنویسه.
دیگه عادت کرده بوذم هر ۴ شنبه به ۴ شنبه سراغ دعانویس میرفتم.
اون ایام گاهی پسرم رو هم با خودم میبردم.
یکبار که خونه مادرشوهرم بودیم از دهن ذر رفت و گفت که کجا رفته بودیم مادرشوهر و خواهرشوهرم بهم حمله ور شدند و گفتند پس لابد دعاهایی که کوشه کنار خونه پیدا میکنیم کار توست...
ادامه دارد
کپی حرام
#خرافات ۳
هرچی قسم میخوردم که من از دعاهای خونه اونها بی اطلاعم و فقط برای باطل کردن سحر و طلسمهای خودمو شوهرم میرم بی فایده بود
اونجا بود که فهمیدم اونها هم مثل من دشمن دارند و اونهارو هم طلسم کردند.
دعوا و درگیری بین من و شوهرم بعضی اوقات بیشتر شده بود و هرروز بدبیاری داشتیم .
یکروز وسایل برقی میسوخت و یکروز تصادف و خلاصه بدبیاری پشت بدبیاری... یکبار برای مراسم ختم پدر دوستم به مسجد رفتم روحانی که مشغول سخنرانی بود وسط صحبتهاش حرف از اخرالزمان و طلسم و جادو زد و گفت هیچ باطل السحری بهتر از پناه بردن به خدا و قران و اهل بیت نیست.
و همون حرف کورسوی امیدی شد برای من.
ادامه دارد
کپی حرام
#خرافات ۴
بعد از اتمام مراسم ادرس روحانی رو تونستم بدست بیارم یکروز با مادرم به دفترش رفتم.
وقتی مشکلات و مراجعاتم به نزد رمال رو گفتم خیلی نصیحتم کرد که از رفتن پیش رمال و دعانویس خودداری کنم.
بهم چند دستورالعمل ساده داد و گفت اگه مجسمه ی سگ توی خونه دارم بشکنم و بیرون بندازم و اگه مهره ی چشم زخم دارم دور بریزم چون خود اونها باعث تجمع نیروها و قدرتهای منفی به خونمون میشه...و کلی دستورات دیگه.
اما بنظرم مسخره اومد وقتی برگشتم خونه دوباره رفتم سراغ کارهایی که رمال کفته بود انجام بدم.عصر همون روز که پسرم توی پذیرایی خوابش برده بود خیلی اتفاقی لوستر از جاش کنده شد و کنار سر پسرم افتاد.
ادامه دارد
کپی حرام
#خرافات ۵
خداروشکر پسرم صدمه ندید اما از ترس تا چندروز لکنت گرفته بود گاهی رعشه به اندامش میافتاد.
یه روز صبح که حال خیلی بدی داشت لباس تنش کردم که ببرمش پیش دعا نویس مادرم از راه رسید تا فهمید قراره کجا برم دعوام کرد و گفت بنظرت اون سید روحانی راستگوتره یا اون رمال از خدابیخبری که خدا و پیغبر سرش نمیشه؟ چرا کارهایی که اون روحانی کفته بود رو انجام نمیدی؟ چرا به خدا پناه نمیبری؟
دوباره پیش اون روحانی رفتم و ایشون هم دوباره توصیه های قبلی رو تکرار کرد...
گفت هرروز وقت اذان صبح و ظهر و مغرب با صدای بلند اذان بگیم یا صدای تلویزیون رو زیاد کنم تا در فضای خونه پخش بشه.خیلی تاکید به نماز اول وقت داشت
ادامه دارد
کپی حرام
#خرافات ۶
گفت هرروز صبح بین الطلوعین بعد از نماز بیدار بمونید و قران بخونید تا روزی خیر نصیبتون بشه...گفت هرروز صدقه به نیت سلامتی اقا امام زمان رد کنیم.
گفت بر خوندن سوره ی جن و واقعه و یس و زیارت عاشورا مداومت کنم ذکر صلوات زیاد بگم
و من همه ی کارهایی که کفته بود انجام دادم به ماه نکشیده اوضاع و احوال زندگیمون بهتر شد.
من میخواستم بلاها و بدبختی هارو از زندگیم دور کنم که سلامتی و ارامش و وسعت رزق هم نصیبمون شد...
پایان.
کپی حرام
هدایت شده از صراط
@Ostad_Shojaeحرف خاص(1).mp3
زمان:
حجم:
17.02M
#حرف_خاص
●━━━━━──────
⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻
آنچه به نظر ما #خرافات میآیند :
✘ یا واقعا خرافاتند،
✘ یا اسرار پنهان عالَمند!
چگونه میتوان این دو را از هم تشخیص داد؟
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen