#دعای_پدر ۱
به جز خودم دو تا برادر و یک خواهر دیگه هم دارم یکی از برادر هام رفت جنگ و توب جنگ قناسه شد یعنی تیر زدن وسط پیشونیش از پشت سرش در اومد همش ۱۵ سالش بود اما توی وصیتش گفته بود برمزار من گریه نکنید تفکر کنید با اینکه سواد انچنانی هم نداشت هم این جمله ش خیلی زیبا و قابل تفکر هست، بعد از شهادت برادرم پدر و مادرم تقریباً افسرده شدن دست و دلشون به هیچ کاری نمی رفت و همش یه گوشه نشسته بودن اون زمان مرد ها خیلی به زن ها ظلم میکردن بابای منم همینجوری مادرم به خاطر اعتیاد شدید بابام مجبور شد بره سرکار برای خودشم خوب بود حداقل سرگرم بود و کمتر غصه مرگ برادرم رو میخورد بابامم هر روز اعتیادش شدید تر میشد
ادامه دارد
کپی حرام
#دعای_پدر ۲
ی روز قبل از اینکه از سرکار بیام خونه رفتم و برای بابام موادش و خریدم با یه پاکت سیگار بهش گفتم دیگه نمیخواد کار کنی سنت رفته بالا اعتیادم داری اذیت میشی خودم کار می کنم هرشب برات مواد و سیگار میارم بابام خیلی برام دعا کرد گفت دستت درد نکنه بابا زحمتت میشه گفتم زحمت نیست بابا وظیفمه تو بشین خونه دیگه سرکارم نرو هر شب قبل از اینکه بیام خونه کارم این بود که برای بابام مواد بخرم اصلا از کارم خجالت نمیکشیدم شدم نمیدونم چی شد که یهو خودمم معتاد شدم اعتیاد خودم چیزی بود که دیگه علنی شده بود و ازش خجالت میکشیدم به مرور دیگه همه به روم میاوردن و چیزی که خیلی عذابم میداد بابام رو مقصر میدونستن میگفتن اگه تو به پسرت نمیگفتی برات مواد بخره اونم معتاد نمیشد بابام هرچی میگفت من ازش مواد نخواستم کسی باور نمیکرد مامانم خیلی با بابام ناراحتی میکرد و بابام رو با باعث و بانی اعتیاد من میدونست
#دعای_پدر ۳
مدت زیادی از اعتیادم میگذشت یه روز بابام نشست گریه کرد گفت یکی تون که یه جوری رفتار میکنه انگار من وجود ندارم یکیتون شهید شده تو هم معتاد شدی بابا الهی من بمیرم که همه منو باعث اعتیاد تو میدونن تو که دیدی من خیلی بدبختم تو چرا خودتو بدبخت کردی من چیکار کنم تو ترک کنی؟ میخوای باهم ترک کنیم؟ خیلی خجالت کشیدم بابام با اون حال و روز بخاطر شرایط من آرزوی مرگ میکنه برادر م جوری رفتار میکرد که عملاً انگار بابام وجود خارجی نداشت همش میگفت مشکلات بابا به من مربوط نمیشه کم کم بابام مریض شد و هزینه های درمانش خیلی سنگین بود از طرفی هم بابام یه نفرو لازم داشت که ازش نگهداری کنه برادرم خیلی بیخیال تر از این حرفا بود که براش کاری کنه و انگشت اتهامی که به سمت بابام بود برای اعتیاد من حسابی عذابم میداد
ادامه دارد
کپی حرام
#دعای_پدر ۴
بخاطر شرایط پدرمم که شده بود ترک کردم روزهای سختی بود ولی گذشت و دوباره رفتم سرکار و بیشتر کار میکردم که هزینه های درمان بابام رو بدم ی روز اومدم خونه و دیدم بابام بیحاله پرسیدم چیشده که داداشم گفت تشنه ست بهش اب ندادم که ی وقت دستشوییش نگیره باورم نمیشد که انقدر داداشم پست باشه فوری برای بابام اب اوردم و با داداشم درگیر شدم پیرمرد مریض ی پارچ اب خورد برادرم تازه طلبکار بود و میگفت که تو انقدر بهش میرسی این دیر میمیره اگر یکم بهش کمتر برسی زودتر میمیره هم خودش راحت میشه هم ما، اعصابم از حرفش به هم ریخت تا جایی که می تونستم برادرم رو کتک زدم گفتم کسی که داری بهش میگی این بمیره بابامونه حواست باشه که راجع به بابا حرف میزنی
ادامه دارد
کپی حرام
#دعای_پدر ۵
برادرم از خونه رفت و تا چند روز ازش خبری نبود چند هفته بعد از اون ماجرا پدرم فوت کرد تمام مخارج مراسمات پدرم رو خودم به تنهایی دادم برادرم به خاطر اینکه درس خونده بود از لحاظ اجتماعی و شغلی از من خیلی بالاتر بود درآمدش چند برابر من بود اما وقتی پدرم فوت کرد خودش رو کامل کنار کشید یه دفعه ورق برگشت و زندگی روی دیگه ش رو نشون ما داد برادرم با اون درآمد و ماشین و حساب پس اندازی که داشت هیچی براش نموند تنها همون یک دست لباسی که تنش بود براش موند عملا هر چقدر تلاش می کرد و می دویید که اوضاعش بهتر بشه و دوباره خودشو بالا بکشه بدتر سقوط میکرد اما من نه با اینکه سابقه اعتیاد بدی داشتم ولی به پیشنهاد مادرم رفتم خواستگاری یه دختر
ادامه دارد
کپی حرام
#دعای_پدر ۶
برخلاف انتظارم دختری که به خواستگاریش رفتیم بهم جواب مثبت داد مادرم خیلی خوشحال بود بعد از ازدواج کم کم خودم رو بالا کشیدم و تونستم یه کارگاه نجاری و نقاشی بزنم سخت بود ولی درآمد خیلی خوبی داشت برادرم که دید هر کاری میکنه به جایی نمیرسه یه ماشین خیلی قدیمی خرید و مشغول مسافرکشی شد الان من هم زندگی خوبی دارم هم شغل خیلی خوب و ابرومندانه دارم همه فامیل حسرت زندگیم رو میخورن تمام این موفقیت زندگی و خوشبختی رو مدیون دعای پدرمم اگر دعاهای پدرم نبود من هنوز یه معتاد لاابالی بودم
پایان
کپی حرام