#کمک_غیبی ۱
سلام من ژیلا هستم خانمی ۳۰ ساله که شوهرمو سه سال پیش تو تصادف از دست دادم . دخترم یکتا اون موقع ۴ سال داشت و از اون زمان خودم برای برای مخارجمون کار می کنم .
مدارس داشتن باز میشدن و مثل هر سال خیابون ها شلوغ و مردم در حال خرید برای بچه هاشون بود
یکتا امسال کلاس اول می شد و اولین سال دبستانش بود. باید براش کوله و لباس و لوازم تحریر میخریدم ولی مخارج خونه و کرایه اونقد زیاد بود که توان مالی نداشتم.
جلوی آینه رفتم و لباسامو که مرتب کردم خواستم از خونه بیرون برم.
با خودم فکر کردم که به خانم نصرتی بگم شاید حقوقمو کمی زودتر بده که بتونم برای یکتا خرید کنم.
ذهنم بدجوری مشغول بود . با صدای یکتا به خودم اومدم: _مامان امروز عصری میریم خرید دیگه.
همونطور که شالم رو میانداختم به سمتش چرخیدم و ابرویی بالا دادم_ خرید چی مامان؟
_ خرید برای مدرسه دیگه.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#کمک_غیبی ۲
گفتم_ چشم مامان جان به خانم نصرتی بگم ازش اجازه بگیرم عصری زودی میآم اگه شد باهم میریم خرید میکنم.
لبخندی به لبش نشست_ چشم مامان ممنون. _ من دارم میرم دخترم به چیزی دست نزنی. بیرون هم نرو .
سری تکون داد که کیفمو برداشتم و بیرون اومدم.
ذهنم خیلی آشفته بود. یعنی خانم نصرتی قبول میکنه مبلغی از حقوقمو زودتر بده که با خیال راحت برای یکتا خرید کنم...اگه قبول نکنه چیکار کنم؟
یکتا دختر خیلی حساسیه جدیدا هم به خاطر خرید مدارس خیلی حساس تر شده . همیشه میگه مامان باید بهترین چیزارو برام بخری تا جلوی دوستام حسابی پز بدم.
اشک تو چشمام حلقه بسته بود خدایا خودت یه راهی جلوی پام بذار من که جز تو کسی رو ندارم .
با صدای زنگ گوشیم از فکر و خیال بیرون اومدم. گوشی رو از داخل کیفم در آوردم.
خانم نصرتی پشت خط بود.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#کمک_غیبی ۳
تماسو وصل کردم_ جانم فائزه خانم؟
--الو عزیزم سلام خوبی؟ _ ممنون شکر شما خوبین.
_منم خوبم ممنون. عزیزم زنگ زدمبگم امروز نیا خونه نیستیم انشاءالله بمونه برای فردا نظافت خونه رو انجام بدی.
--آهان بله چشم
_ خب دیگه عزیزم اگه کاری نداری من قطع کنم .
یاد یکتا افتادم و فوری گفتم _ صبر کنید میخواستم یه چیزی بگم .
_بگو عزیزم می شنوم.
سخت بود گفتنش کمی با خودم کلنجار رفتم .
بعدش هر طور شد دهن باز کردم و گفتم_ فائزه خانم یکتا امسال میخواد بره مدرسه من میخواستم ازتون خواهش کنم کمی از حقوقمو زودتر بدین. با تحکم گفت_ عزیزم من الان هیچ پولی ندارم.
بغض بدی به صدام افتاد_ فائزه خانم ازتون خواهش کردم نیاز دارم.
_ درکت میکنم عزیزم اما منم پولی تو دست و بالم ندارم.
ادامه دارد.
کپی حرام
#کمک_غیبی ۳
تماسو وصل کردم_ جانم فائزه خانم؟
--الو عزیزم سلام خوبی؟ _ ممنون شکر شما خوبین.
_منم خوبم ممنون. عزیزم زنگ زدمبگم امروز نیا خونه نیستیم انشاءالله بمونه برای فردا نظافت خونه رو انجام بدی.
--آهان بله چشم
_ خب دیگه عزیزم اگه کاری نداری من قطع کنم .
یاد یکتا افتادم و فوری گفتم _ صبر کنید میخواستم یه چیزی بگم .
_بگو عزیزم می شنوم.
سخت بود گفتنش کمی با خودم کلنجار رفتم .
بعدش هر طور شد دهن باز کردم و گفتم_ فائزه خانم یکتا امسال میخواد بره مدرسه من میخواستم ازتون خواهش کنم کمی از حقوقمو زودتر بدین. با تحکم گفت_ عزیزم من الان هیچ پولی ندارم.
بغض بدی به صدام افتاد_ فائزه خانم ازتون خواهش کردم نیاز دارم.
_ درکت میکنم عزیزم اما منم پولی تو دست و بالم ندارم.
ادامه دارد.
کپی حرام
#کمک_غیبی ۴
_ فائزه خانم قرض چی؟ میتونم ازتون قرض بگیرم به خدا گیرم. دخترم پاشو کرده تو یه کفش که باید برام خرید مدرسه کنی.
با کلافگی گفت_ عزیزم میگم که پول ندارم و گرنه میدادم بهت ..این همه اصرار واسه چیه آخه؟ خدا مشکلتو حل کنه اما من پولی ندارم.
با دلخوری گفتم_ باشه ممنون فعلا خداحافظ
_خداحافظ
تماسو قطع کردم و بی اختیار اشکام سرازیر شدن. خدایا الان برم خونه جواب یکتا رو چی بدم. اون پول میخواد بهش قول دادم که عصری میریم خرید.
قدم میزدم که متوجه حضور کیف دستی چرم زنانهای جلوی پام شدم.
ایستادم و خیره به کیف شدم.
مال کی بود که افتاده بود اینجا؟ نگاهی به اطراف انداخت کسی اون دور و ور نبود.
خم شدم و کیف رو برداشتم. بازش کردم و با دیدن اون همه اسکناسی که توش بود دهنم باز موند.
ادامه دارد .
کپی حرام.
#کمک_غیبی ۵
_ فائزه خانم قرض چی؟ میتونم ازتون قرض بگیرم به خدا گیرم. دخترم پاشو کرده تو یه کفش که باید برام خرید مدرسه کنی.
با کلافگی گفت_ عزیزم میگم که پول ندارم و گرنه میدادم بهت ..این همه اصرار واسه چیه آخه؟ خدا مشکلتو حل کنه اما من پولی ندارم.
با دلخوری گفتم_ باشه ممنون فعلا خداحافظ
_خداحافظ
تماسو قطع کردم و بی اختیار اشکام سرازیر شدن. خدایا الان برم خونه جواب یکتا رو چی بدم. اون پول میخواد بهش قول دادم که عصری میریم خرید.
قدم میزدم که متوجه حضور کیف دستی چرم زنانهای جلوی پام شدم.
ایستادم و خیره به کیف شدم.
مال کی بود که افتاده بود اینجا؟ نگاهی به اطراف انداخت کسی اون دور و ور نبود.
خم شدم و کیف رو برداشتم. بازش کردم و با دیدن اون همه اسکناسی که توش بود دهنم باز موند.
ادامه دارد .
کپی حرام.
#کمک_غیبی 6
کیف پول رو که همونجا گذاشته بود برداشتم و به سمتش گرفتم_ بفرمایید خانم. ذوق زده تشکری کرد و بدون اینکه بازش کنه داخل کیف انداخت: واقعا ازتون ممنونم خدارو شکر که به دست آدم درستی افتاد. سری تکون دادم_خواهش میکنم.
با دست اشاره ای به پذیرایی کردم_ بفرمایید بشینید براتون چایی بیارم.
سری تکون داد و نگاهی به خونه انداخت و به یکتا که رسید نگاهش روی یکتا ثابت موند. به سمت یکتا رفت _ سلام عزیزم خوبی؟ یکتا سری تکون داد و آروم سلامیکرد.
به آشپرخونه رفتم و چایی رو که دم کردم با سینی چایی برگشتم.
سینی رو که روی عسلی گذاشتم یکتا ذوق زده گفت_ مامان خاله میگه داداشش لوازم التحریر داره میگه بریم خرید های مدرسهتو انجام بدم.
با ایم و اشاره به یکتا گفتم ساکت بمونه بعدش گفتم: یکتا جان گفتم که میریم
سحر گفت_ عزیزم من بهش گفتم که میخوام اولین سال مدرسه ش من براش خرید کنم. آخه یکتا جون خیلی دختر شیرینه و تو این مدت کوتاه خیلی با هم صمیمی شدیم.
با صدای آرومتری ادامه داد_ یه مژدگانی کوچیک هم هست.
_ مامان بریم تورو خدا.
دلم نمیخواست یکتارو ناراحت کنم شاید خدا همچین آدمی رو سر راه من قرار داده باشه.
به خاطر یکتا قبول کردم.
شک نداشتم که این امتحان خدا بود من کیف رو به صاحبش دادم و به جاش خانم امیدی تمامی لوازم مدرسه یکتارو خرید و حتی رو پوشم خرید.
بعد اون قضیه خانم امیدی منو به شرکتش برد و همونجا مشغول شدم.
پایان .
کپی حرام.