حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
#به_وقت_عاشقی ✨ 💫دلم، به مشبک های ضریحت چه محتاج است ... #امام_رضاجانم💚 صلوات خاصه🍃🌹 اللهّـــمَ صَ
#به_وقت_دلتنگی 😭
✨دلـتنگـتم آقـا ❤️
°°° بـطـلـب 😔
•••همین...
سـلام خدمٺ اعضـاے محٺرم ڪانال🌹🍀
✅با مشورٺ دوسٺـان بنـا شد
انشاءالله از این به بعد
روزانـہ دو پارٺ از رمان زیباے #نسـلسوختہ
در ڪانال قـرار بگیره...😍
انشاءالله مورد رضایٺ شما
رهـروان شہـدا قرار بگیره...🍄🌱
#التماسدعاےفـرج
یاعـلےمـدد✨
#به_وقت_رمان
🎬رمان نسل سوخته🎬
#قسمت_هفدهم
چشم ها را باید بست😓
تا چشمم به آقای غیور افتاد👀... بی مقدمه گفتم ...
- آقا اجازه ... چرا به ما 20 دادید؟😐 ... ما که گفتیم تقلب کردیم ... آقا به خدا حق الناسه
... ما غلط کردیم ... تو رو خدا درستش کنید ..😩
خنده اش گرفت ...🤓
- علیک سلام ... صبح شنبه شما هم بخیر ..☺️
سرم رو انداختم پایین ...😶
- ببخشید آقا ... سلام ... صبح تون بخیر ...😓
از جاش بلند شد ... رفت سمت کمد دفاتر ...📚
- روز اول گفتم ... هر کی فعالیت کلاسیش رو کامل انجام بده و مستمرش رو 20 بشه
... دو نمره به نمره اون ثلثش اضافه می کنم ..😯
حس آرامش عمیقی وجودم رو پر کرد 😇... التهاب این 2 روز تموم شده بود ... با خوشحالی
گفتم ...
- آقا یعنی 20 ... نمره خودمون بود؟😎 ...دفتر نمرات رو باز کرد ... داد دستم ...
- میری سر کلاس، این رو هم با خودت ببر ... توی راه هم می تونی نمره مستمرت رو
ببینی ... 😍
دلم می خواست ببینمش اما دفتر رو بستم ...
- نمره بقیه هم توشه چشممون می افته ... ممنون آقا که بهمون 20 دادید ...🙏
از خوشحالی ... پله ها رو 2 تا یکی ... تا کلاس دویدم ... پشت در کلاس که رسیدم ... 🚪
یهو حواسم جمع شد ...🙂
- خوب اگه الان من با این برم تو ... بچه ها مثل مور و ملخ می ریزنن سرش ... ببینن
توش چیه؟ ... اون وقت نمره همدیگه رو هم می بینن ...☺️
دفتر رو کردم زیر کاپشنم ... و همون جا پشت در ایستادم تا معلم مون اومد ...🎓
نویسنده : 💚شہید سید طاها ایمانے💚
🍭ڪپے بہ شـرط دعـا براے ظہور مولا🍭
ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
❀ #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
❀ @masirshahid
ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
#به_وقت_رمان
💙رمان نسل سوخته💙
#قسمت_هجدهم
عزت از آن خداست ..🔮
دفتر رو در آوردم و دادم دستش ...
- آقا امانت تون ... صحیح و سالم ...🙃
خنده اش گرفت ..☺️
زنگ تفریح، از بلندگوی دفتر اسمم رو صدا زدن ...مهران فضلی ... پایه چهارم الف ... سریع بیاد دفتر 😱
با عجله ... پله ها رو دو تا یکی ... دو طبقه رو دویدم پایین ... رفتم دفتر ... مدیر باهام
کار داشت ...
- ببین فضلی ... از هر پایه، 3 کلاس ... پونصد و خورده ای دانش آموز اینجاست😐 ... یه
ریز هم کار کپی و پرینت و غیره است ... و کادر هم سرشون خیلی شلوغه ... تمام کپی
های مدرسه و پرینت ها اونجاست ... از هر کپی ساده ای تا سوالات امتحانی همه پایه
ها ... از امروز تو مسئول اتاق کپی هستی ...😳
کلید رو گذاشت روی میز ...🔑
- هر روز قبل رفتن بیا تحویل خودم یا یکی از ناظم ها بده ... مواظب باش برگه هم
اسراف نشه ... بیت الماله ...😇
از دفتر اومدم بیرون ... مات و مبهوت به کلید نگاه می کردم... باورم نمی شد تا این حد
بهم اعتماد کرده باشن ...🤗
همین طور که به کلید نگاه می کردم یاد اون روز افتادم ... اون روز که به خاطر خدا ...❤️
برای تاوان و جبران اشتباهم برگشتم دفتر ..
و خدا نگذاشت ... راحت اشتباهم رو جبران کنم ...💪 در کنار تاوان گناهم ... یه امتحان
خیلی سخت هم ازم گرفت ... و اون چند روز ... بار هر دوش رو به دوش کشیدم ...😓
اشک توی چشم هام جمع شده بود ... 😣
ان الله ... یعز من تشاء ... و یذل من تشاء ...خدا به هر که بخواهد ... عزت عطا می کند ...🤓💜
نویسنده : 👑شہید سید طاها ایمانے👑
ڪپے بہ شـرط دعا براے ظہور مولا❤️💚
ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
❀ #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
❀ @masirshahid
ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
#الهی به عزیزان حاضر دراین جمع سلامتی همراه با خوشبختی عطا بفرما🥀
الهی امین
#تلنگر
✅ اگر #سحر نداشته باشی، موفّقیت
هم نداری! اگر هم چند روز موفّق بودی
این موفّقیت اساسی نیست! اگر برنامه ای معنوی میخواهی تنظیم کنی، باید روی سحر تنظیم کنی، تا طلوع آفتاب ...
#استاد_حاج_شیخ_جعفر_ناصری
ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
❀ #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
❀ @masirshahid
ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
✨|||~~~شـبـتون امـام زمـانـۍ☺️ تـو نـماز شـبـتـون 📿 دعـــ🤲ـامـون ڪـنید~~~|||✨