eitaa logo
قرارگاه فرهنگی مسجد حضرت فاطمه زهرا (س) فردوس
364 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
76 فایل
قرارگاه فرهنگی مسجد حضرت فاطمه زهرا (س) فردوس شامل: پایگاه اطلاع رسانی مجموعه فعالیت های: هیئت سائلین الزهرا (س)شهرستان فردوس پایگاههای بسیج شهید شوشتری و کریمه اهلبیت کانون فرهنگی هنری فاطمیون مرکز نیکوکاری ناجی بی نشان ارتباط با مدیر: @safa744
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️۱۳فروردین ماه سالروز شهادت خورشید چزابه سردار شهید مهدی صبوری گرامی باد. @masjed_f
این سری فرق می کند آخرین مرحله ای که ایشان مجروح شدند و به فردوس آمدد از ناحیه پا مجروح بودند که عصا هم در دست داشتند. در خانه نشسته بودم که به خانه ما آمدند و برخلاف همیشه که می نشستند و صحبت می کردیم ولی ننشست خیلی با عجله گفت که آمده ام برای خداحافظی! گفتم با همین پای مجروح می خواهی بروی؟ گفت: بله تلفن زده اند ودر آنجا نیاز هست باید بروم! گفت: اما این سری آمده ام که با شما خداحافظی کنم شاید همدیگر نبینیم! گفتم: شما می گفتی می خواهیم برویم بجنگیم و پیروز شویم خدمت بکنیم به اسلام، پس چه شد؟ گفت: احتمال دارد این سری شهید بشوم این سری فرق می کند! دست به گردن یکدیگر انداختیم و گریه کردیم و خداحافظی کرد و رفت، در نیمه های اسفند سال1360 من توفیق پیدا کردم به عنوان رزمنده به جبهه اعزام شوم روز 14 فروردین 1361 به شهر بستان رفتم، در مسجد بستان از بلندگو اعلام کردند آقای محمدعلی علمدار هرکجا هست بیاید، آقای علمدار راننده شهید صبوری بودند در همین وقت بود دیدم آقای علمدار وارد مسجد شد تا چشمش به من افتاد شروع کرد به گریه کردن گفتم: چی شده، گفت: آقای صبوری شهید شده! گفتم کی؟ گفت دیروز! خیلی آن جا گریه کردیم چند روز بعد با برادران رفتیم برای دیدن دوستان در چزابه، اول شهر بستان فلککه طریق القدس از ماشین پیاده شدیم، شهید محمد جوادی با ما بودند شهید جوادی اصرار داشت اینجا عکس یادگاری بگیریم، نشستیم پای تابلو عکس گرفتیم به محض اینکه عکس گرفتیم بلند شدیم، شهید جوادی گفت: اولین کسی که بعد از مهدی شهید بشود منم و اولین کسی که کنار شهید صبوری دفن می شود من هستم یکدفعه با توجه به اینکه در ذهنم بود روزی که شهید مهدی می خواست برود به جبهه گفت این سری بر نمی گردم بعد از 40 روز که در منطقه بودم نه در تشییع شهید صبوری بودم و نه در تشییع شهید جوادی، آمدم مزار شهدای فردوس دیدم کنار قبر شهید صبوری شهید جوادی دفن شده است. راوی: حاج سید حسن برومند @masjed_f
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 🎥 نظر علامه حسن زاده آملی در مورد رهبر انقلاب ♻️ علامه حسن زاده آملی : قرائن و شواهد نشان می دهد انقــلاب اسـلامی و نـظام مقدس جمهـوری اسلامی ایران ظهور صغرای حضرت بقیه الله الاعظم و بین الطلوعین حکومت جهانی امام زمان ارواحنا فداه می باشد. @masjed_f
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ⭕️ان شاءالله به زودی این تصاویر را خواهیم دید... اینجـا کانال قرارگاه فرهنگی مسجدحضرت فاطمه (س)✌️👇 @masjed_f
نتایج قرعه کشی مسابقه 0⃣1⃣ پاسخ : ✨ویژگی قهرمان: شجاع ، متواضع و فروتن ، ازجان گذشتگی . قهرمان ملی شهدا هستند✨ تعداد شرکت کننده در تلگرام و ایتا: ۸۰ نفر برندگان کدهای 5⃣؛5⃣1⃣؛0⃣3⃣؛5⃣4⃣ در تلگرام و کد های 6⃣؛ 1⃣1⃣؛8⃣1⃣؛4⃣2⃣ در ایتا شارژ ۵۰۰۰ تومانی برای برندگان ارسال شد. @masjed_f
مسابقه 1⃣1⃣ متن وصیتنامه ای که از کمد وسایل شهید هادی ذوالفقاری پیدا شد چه بود ؟ ( کتاب پسرک فلافل فروش) پاسخ به آیدی زیر @karbar1404 مهلت تا ساعت 7شب 14 فروردین ماه @masjed_f
🚩 . 📚گاهی زمان کافی برای سفر نداشتیم.کیف دانشگاهمان را برمیداشتیم.نیمه ی شب که برمیگشتیم نجف آباد،در مسجدی نماز صبح را می خواندیم و بعد می رفتیم طرف ایستگاه سرویس دانشگاه. به دو دلیل سریع رفت سربازی:یکی که می خواست زن بگیرد و دوم اینکه میخواست برود کربلا. او رفت سربازی و من ادامه ی تحصیل دادم.کلا همه چیز تمام شد. دیگر نمیتوانستم تنها بروم تختِ فولاد. تا سربازی اش در دزفول تمام شد،زنگ زد به من و گفت:((می خوام بریم یک سفر معنوی معرفتی.)) گفتم:((کجا؟)) گفت:((از دزفول می ریم قم،بعد هم مشهد.)) تاقبول کردم،گفت:((دمت گرم!)) رفتم دزفول. ساعت دَه صبح سوار اتوبوس شدیم به سمت قم. یک زیارت چندساعته و باز نشستیم در اتوبوس و راهی مشهد شدیم.وقتی رسیدیم،گفت:((اول بریم غسل زیارت کنیم.))رفتیم حموم عمومی. از نزدیک حرم خیلی آرام قدم برمیداشت.اصلا به فکر خرید نبود؛فقط زیارت. کل ادعیه را خواندیم به لطف محسن.می خواستم از زیرش دربروم؛می گفت:((بشین بخونیم!)) تمام سفر خانه به دوش بودیم. کل وسیله مان توی ساک دستی بود.هرجا جور می شد،می خوابیدیم:داخل حرم،حسینیه،یاحتی پارک.برای این سفر پول نداشتم.هنه ی هزینه ها را خودش تنهایی حساب کرد.مدام می گفت:((دوست دارم باهم یک سفر معنوی رفته باشیم.)) افتاد به فکر کار.می گفت:((کارمون هم باید جوری باشه که خودمون رو وقف امام زمان کنیم،اون هم از راه کار فرهنگی.)) مدتی رفت((کتاب شهر)). بعد هم که ازدواج کرد و یک دفعه شنیدم رفته سپاه،لحظه ی عقدش به گریه افتادم.من را کنار کشید و گفت((گریه نکن.منم گریم میگیره.))کم کم از هم بی خبر شدیم.کم و بیش در فضای مجازی با هم در ارتباط بودیم. یکی از رفقا زنگ زد و گفت:((شنیدی محسن اسیر شده؟!))باورم نشد. محسنی که من میشناختم،خیلی تیز و زرنگ بود.محال بود به این سادگی دست دشمن بیفتد.مدام گریه می کردم.علیرضایی که همیشه مثل کوه پشت محسن بود،این بار پشتش را خالی کرد.سرش را بریدند و من آن لحظه پیشش نبودم که از او دفاع کنم.و این خردم کرد. . 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 . @masjed_f
✍شهید سپهبد قاسم سلیمانی: هرڪدام از شما یڪ شهــید را دوست خود بگیرد و سیره عملی و سبڪــ زندگـــــی او را بڪار ببندید ببینید چطــور رنگ و بوی شهدا را به خود می‌گیرید و خدا به شما عنایت می‌کند. @masjed_f
✉️ قبل از عاشق خدا شدن 🔷🌸✨♦️✨🌸🔷 @masjed_f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 فوری| شکستن سکوت آیت‌الله آقا‌مرتضی تهرانی در رابطه با آیت‌الله خامنه‌ای! @masjed_f
شهیدانه 🌹 سرِ سفره ی عقد آروم درِ گوشم گفت: میدونی من فَردا شَهید میشَم؟ خندیدم و گفتم..از کجا میدونی؟نکنه علمِ غِیب داری! گفت: آره..دیشب مادرم حضرتِ زهرا(س) رو تو خواب دیدم.. ازدواجمونو بهم تبریک گفت.. بعدشم وَعده ی شَهادتمو داد... بُغض کردمُ گفتم: پس من چی؟ میخوای همین اولِ کاری منُ تنها بزاری بری؟؟ نبود شرطِ وَفا بِری و منو نَبری! توکه میدونی فردا میخوای شَهید بشی..چرا نشستی پایِ سفره عقد... چرا خواستی منو به عقدِ خودت دربیاری!؟ دستمو گرفت..خندیدُ گفت: اخه شنیدم شَهید میتونه بستگانشو شفاعت کنه! میخوام که اون دنیا جزوِ شفاعت شده هام باشی... میخوام مجلسِ عروسیِ واقعی رو اونجا برات بگیرم:)) به روایت همسر (مدافع حرم) شهدا شفاعت😔 @masjed_f