eitaa logo
قرارگاه همدلی محله مسجد اباذر
408 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
25 فایل
مکانی جهت همدلی و کمک مومنانه به همسایگان محله اباذر ارتباط با ادمین: @rezajahadi1397
مشاهده در ایتا
دانلود
---+$(☑️ ☑️)$+--- 🌷 وقتی شیطان فشار زیادی آورد ، بفهمید که متاع قیمتی در دست دارید... ☘ آنجایی که امتحان سخت می‌شود ، گنج و خیرات الهی همانجاست. 👌 متقی کسی است که وقتی شیطان فشار می‌آورد ، می‌فهمد که متاع قیمتی [در دست] دارد ؛ پس اگر استقامت کنید به آن گنج‌ها و بهای قیمتی آن می‌رسید... +----------------------+ 🕌 @masjedabazar +----------------------+
✨﷽✨ 🔴مِثقالَ ذَرّه ✍در قیامت نوبت حساب و کتاب مِثقالَ ذَرّه‌هاست! مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند یعنی همان چند لحظه‌ای که بوی عطر زنی تمام مردی را به‌هم می‌ریزد! مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند یعنی همان چند لحظه‌ای که شخصی به نامحرمی لبخند می‌زند ولی فکرش ساعت‌ها درگیر همان یک لبخند است! مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند یعنی حساب و کتاب زمانی که فردی با همسرش بلند می‌خندد و جوان مجردی هم در همان حوالی آن‌ها را با حسرت نگاه می‌کند. مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند یعنی حساب کردن زمانی که فردی در پایان صحبت‌هایش با نامحرم به خیال خودش از روی ادب، جانم و قربانت می‌گوید و رابطه‌ای را به همین اندازه سرد می‌کند! مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند یعنی همان چند لحظه‌ای که با فروشنده‌ای نامحرم، احساس صمیمیت می‌کند. و... قدر این‌ها پیش ما خیلی کوچک است و به حساب نمی‌آید. اما مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند امثال همین‌هاست، همین کارهای کوچکی که مثل ضربه اول دومینو خیلی کوچک است اما انتهایش را روزی که پرده‌ها کنار رفت، خواهیم دید!
🔅 ✍️ مشت خدا از همه بزرگ‌تره 🔹دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی رو به‌طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته رو لطفاً بهم بدین، اینم پولش. 🔸بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته‌شده در کاغذ رو فراهم کرد و به دست دختربچه داد. 🔹بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به‌عنوان جایزه برداری. 🔸ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد! 🔹مرد بقال که احساس کرد دختربچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه، گفت: دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات‌هاتو بردار. 🔸دخترک پاسخ داد: عمو! نمی‌خوام خودم شکلات‌ها رو بردارم، می‌شه شما بهم بدین؟ 🔹بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟ 🔸دخترک با خنده‌ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره! 🔹خیلی از ما آدم‌بزرگ‌ها، حواسمون به‌اندازه‌ یک بچه کوچک هم جمع نیست که بدونیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت آدم‌ها و وابستگی‌های اطرافشون بزرگتره.
🔅 جامعه خوب مجازی 🔹کارمند اداره، وسط ساعت کاری یا صبحانه میل می‌کند، یا به ناهار و نماز می‌رود و یا همزمان با مراجعه ارباب رجوع کانال‌های تلگرام و اینستاگرامش را چک می‌کند. 🔸بساز بفروش، تا چشم صاحبان آپارتمان را دور می‌بیند، لوله‌ها و کابینت را از جنس چینی نامرغوب می‌زند در حالی که پولش را بیشتر گرفته است. 🔹کارمند بانک، از وسط جمعیتی که همه در نوبت هستند به فلان آشنای خود اشاره می‌زند تا فیش را خارج از نوبت بیاورد تا کارش راه بیوفتد! 🔸پزشک، بیمار را در بیمارستان درمان نمی‌کند تا در مطب خصوصی به او مراجعه کند و یا به همکار دیگر خود پاس می‌دهد تا بیمار جیب خالی از درمانگاه خارج شود. 🔹همه اینها شب وقتی به خانه می‌آیند، هنگامی که تلگرام را باز می‌کنند از فساد، رانت، بی عدالتی، تبعیض و گرانی سخن می‌گویند و در اینستاگرام پست‌های روشنفکری را لایک می‌کنند. 💢 جامعه با من و تو، ما می‌شود، قبل از دیگران به خودمان برسیم.
دو کیلو قند و یک کیلو زعفران را بگذار کنار پیت نفت، صبح که شد دیگر نمیتوان از آنها استفاده کرد. رفیق بد هم همین طور است، برای انسان ضرر دارد. پنبه رو بذار کنار آتش بگو نسوز، مگر میشود؟! پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد 📚 مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی ره
📣 بیشتر هوای همدیگر را داشته باشیم 🔹آثار گچ روی ناخن‌های مرد کارگر مشخص بود و دخترکش از اینکه مادرش پسری حامله است، خوشحال بود، ولی پدر در اعماق نگاهش غمی پنهان بود و لبخندی دروغین بر لب داشت. 🔸مادر دختر چند تکه لباس پسرانه ارزان برداشته بود و دخترک تندتند اجناس گران‌قیمت را روی پیشخوان مغازه می‌گذاشت. 🔹مادر دوباره آن‌ها را سر جای خود می‌گذاشت و می‌گفت: دخترم این‌ها را آقای فروشنده برای بچه‌های خودش آورده است. 🔸دختر در جواب مادرش گفت: پس چرا به خانه‌اش نمی‌برد؟ 🔹من هم به‌عنوان فروشنده از اینکه اجناسم را می‌فروشم باید خوشحال می‌بودم ولی ناراحت بودم و پدرومادر نگران و دخترک خوشحال را یکی‌یکی نگاه می‌کردم. این وسط فقط آن دخترک خوشحال بود. 🔸چه کسی یا چه چیزی باعث نگرانی این پدرومادر شده بود؟ آیا باید این پدرومادری که خدا داشت به آن‌ها فرزندی دیگر می‌داد، نباید خوشحال می‌بودند؟ 🔹یک نایلون روی میز گذاشتم تا مادر زودتر سروته کار را جمع کند. چند تکه لباس را در نایلون گذاشتم. 🔸مرد رو به من گفت: چقدر شد عمو؟ 🔹گفتم: قابل شما را ندارد. ۱۵٠هزار تومان. 🔸مرد کارت بانکی‌اش را داد و گفت: ان‌شاءالله که داخلش چیزی مانده باشد. 🔹کارت را کشیدم و ۱۵۰هزار ریال وارد کردم و دکمه سبز را زدم. هنوز دستگاه کاغذش بیرون نیامده بود، مرد گوشی قدیمی شکسته خود را درآورد و نگاه به پیامک بانک کرد. 🔸من تند کاغذ را از دستگاه درآوردم و با کارت در دست مرد گذاشتم. 🔹تا خواست بگوید اشتباه کشیدی و به ریال کشیدی، دست او را فشار دادم و به او چشمک زدم و گفتم: خدا برکت بدهد. 🔸زن و دخترک نایلون را برداشتند و تشکر کردند و به‌راه افتادند. مرد خود را مشغول کرد تا کارت را داخل کیف کهنه‌اش جا بدهد. پشت‌سرش را نگاه کرد دید دخترومادر از مغازه بیرون رفتند. 🔹سپس گفت: ان شاءالله هر چه از خدا می‌خواهی به شما بدهد. یک هفته است بیکارم. 🔸تازه متوجه علت ناراحتی او شدم. بهش گفتم: مبارک شما باشد، کاری نکردم. کمی بیشتر به شما تخفیف دادم. 🔹مرد رفت و من ماندم و احساس کردم صدای خدا را شنیدم که گفت: دمت گرم. 💢 آن روز اولین روزی بود که زیانی پر از سود کردم، چون هوای بنده خدا را داشتم. ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌ 🆔 @masjedabazar
هدایت شده از هیئت محبان الزهرا بسیجیان پایگاه شهید آل اسحاق قم
گاهی خدا تو رو تو یه مسیری قرار میده که حتی فکرشم نمیکردی... 🌱 برنامه خدا همیشه زیباتر از خواسته های ماست...
هدایت شده از هیئت محبان الزهرا بسیجیان پایگاه شهید آل اسحاق قم
🔻 بعضی ها میگویند : الان شرایط جامعه طوری شده که اگه پسر پیغمبر هم باشی نمیتونی دینت رو حفظ کنی...! ولی اینا همه‌ اش بهانه است... تو حتی اگه همسر فرعون باشی بازم می‌تونی بهترین باشی... خداجون کمکم کن 🤲🤲
هدایت شده از هیئت محبان الزهرا بسیجیان پایگاه شهید آل اسحاق قم
🌿 دستت در دست خداست ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ، ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺭﺍ میگیرد. گاهی ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻮ، ﮔﺮﻩ ﮐﺎﺭ ﺑﻨﺪﻩ‌ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ میکند. گاهی ﺑﺎ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺗﻮ، ﮔﺮﺳﻨﻪ‌ﺍﯼ ﺭﺍ ﺳﯿﺮ میکند ﻭ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ ﺭﺍ میپوﺷﺎﻧﺪ. گاهی ﺑﺎ ﻗﺪﻡ ﺗﻮ، ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ میکند. 💢 پس ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ میگیری، ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ...
هدایت شده از هیئت محبان الزهرا بسیجیان پایگاه شهید آل اسحاق قم
ازپنجره قلبت گاهےنگاه به آسمان بینداز و عشق راازتہ قلبت بہ زندگیت دعوت کن مادراین دنیامهمانیم وخداوندمیزبان پس نگران فردایت نباش اوست که مهمان نوازےمیکند بہ اواعتمادکن...
هدایت شده از هیئت محبان الزهرا بسیجیان پایگاه شهید آل اسحاق قم
ᘜ⋆⃟݊🪴 با وضو بودن اثر دارد یعنی وقتی وضو گرفتید و نشستید یک نورانیتی هست که خودت نمی‌بینی من هم نمی‌بینم اما آنهایی که چشمشان باز است می‌بینند وضو که نداشته باشید یک گرد و غبار اطرافتان دور می‌زند. 📚 آیت‌الله‌ ناصری
گاه گاهی که دلم میگیرد به خودم می گویم در دیاری که پر از دیوار است، به کجا باید رفت ؟ به که باید پیوست ؟ به که باید دل بست ؟ حس تنهای درونم گوید : بشکن دیواری که درونت داری چه سوالی داری ؟ تو خدا را داری و خُدا اول و آخر با توست...