eitaa logo
♥️مسجد ائمه بقیع ♥️
220 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
6.6هزار ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ سحر بیستم..... ✍ فقط... ده ضیافت دیگر،  تا جمع شدن خوان رحمتت باقی مانده است...  و من هنوز، جامانده ترین مسافر پرواز رمضانم...  ناله های الغوث الغوث مرا شنیده ای.... و اگر اذن تو یاریم کند...باز هم خواهی شنید... ❄️من از "خودم"، عجیییب به تنگ آمده ام... که  اینگونه دستانم را،  مضطرانه بالا گرفته ام... آنقدر، منيت هايم،  زمین گیرم کرده اند... که صد بار فریاد الغوث الغوث  سر داده ام... ❄️من آتشی به سوزانندگی خودم، سراغ ندارم... خدا هر الغوث من... استغاثه به فریادرسی است، که تنها قدرت رها کننده من، از حصار منيت های من است.... ❄️باز هم می آیم دلبرم... و تو را به "خودت" قسم می دهم... تا مرا از "خودم" برهانی... بک یا الله.... آیا مرا در  زمره آزاد شدگان از نفسم،  قرار می دهی....؟ وعده فردا شبمان، هراس به دلم افکنده است...  می ترسم از چشماني که گناه، خشکشان کرده است... می ترسم از دستانی... که غرور... فقر را، از لابلاي سرانگشتانش،  دزدیده است... می ترسم از قلبی که نجاسات نفسم...بال  پروازش را شکسته است... ❄️به فریاد دلم برس... من جز تو، فریادرسی سراغ ندارم...  نام محبوب ترین بندگانت را پیشکش کرده ام... شاید به اعتبار هیبتشان،  مرا نیز،  به پروازی بلند، مفتخر کنی...  ❣ترس دلم را بریز...  همیشه مرا به هر بهانه ای بخشیده ای....  من سالهاست که جز بخشش... خاطره ای از تو،  به یادم ندارم.... دستانم را بالا گرفته ام... مرا از میان لجن زار منيت هايم، بیرون می کشی؟؟ یا غیاث المستغیثین التماس دعای شهادت در لیالی قدر سید پیمان موسوی طباطبایی
سحر بیست و دوم.... ✍ سحر بیست و دوم.... اولین سحر بدون علی است...  و قلب زمین، برای هضم نداشتنش...در انقباضی سخت، درگیر شده است... ❄️دیروز...آینه خدا...روی زمین.... ترک خورده است... و دیگر هیییچ کس نیست، که  چهره کاملی از خدا را، برایمان رونمايي کند... ❄️زمین... بی علی... فقیرترین مخلوق خداست...  بیچاره زمین.... من مانده ام، دردهای عظیمی را که به خود دیده است...چگونه او را از گردش روزمره اش ... باز نداشته است؟؟ ❣همه درد زمین یک سو... فراق علی... یک سو... و انتظار هزار ساله پسر علی... از سوی دیگر.... سرگیجه به جانش انداخته است.... و من... در این درد زمین ... همیشه،  با او شریک بوده ام.... ❄️آخرین لیلةالقدر در پیش است.... و من... برای تسکین همه دردهای اهل  زمین... قنوت می گیرم...  اما... عظیم ترین غصه اش... همان آینه ترک خورده ایست...که باید ترمیم شود... ❄️تا زمین... "پسر علی" را رو نکند... هیچ آينه ای، توان ترسیم چهره خدا را، نخواهد داشت...  ❄️باید برای عظیم ترین درد اهل زمین... دعا کنیم... برای ثروتی که داریم.... اما دستمان به او نمی رسد... ❄️باید تقدیرات زمین را...  با دستان رو به آسمانمان عوض کنیم.... زمین.... با پسر علی... دیگر فقیرترین مخلوق خدا.... نخواهد بود!!! ❣برای غربت پسر علی...  دعا کنیم.... التماس دعای شهادت در لیالی قدر سید پیمان موسوی طباطبایی
‌ ‌ ‌ سحر بیست و پنجم... ✍ هفته آخر رمضان است..... و غریبی ات.... هزار سال است که به  غریبی علی اضافه شده...است...  و ما..... همچنان هزار سال است که آواره دردهای  ناتمام شماییم... یوسف اما.. این آوارگی را به هزار عافیت دیگر نمی دهیم!! ❄️فرزند شما بودن.... هزینه میخواهد... و ما ... برای چنین عظمتی... هر هزینه ای را به جان می خریم.... ❄️تمام عزت مان این است که، ... شریک درد شماییم... اینکه؛ ما را در جامه مشکی تان شریک میکنید... اینکه ؛ جرعه ای از دردتان را به جانمان میندازید... اینکه؛ از غربتتان،، به ما نیز سهمی داده اید... اینکه؛ بی شما زیستن برایمان محااال است..... اینکه؛ بی شما مردن برایمان محااااال است... اینکه ؛ وقتی دستمان از لابلای انگشتانتان رها میشود... دیگر  اثری از شادی در رخسارمان نمی ماند!!!! ❄️اینکه؛ درد خانواده شما، جانمان را به آتش کشیده است! و این؛ شرح حال یک درد مبارک است... *درد عااااااشقی* ❄️هزاااار الحمدلله... که عاشقمان کرده اید!!!! هزار الحمدلله که در  دل سیاهمان تجلی کرده اید!!! و اینگونه بود که ما قیمت گرفته ام!!! و اینگونه بود که ما عزت گرفته ایم.. ❄️الحمدلله که چشمان ما را برای چشم انتظاری ،، برگزیده اید... الحمدلله که دل ما را، برای خون جگری، انتخاب کرده اید... الحمدلله که دستان ما را، برای التماس حضورت، فراخوان کرده اید... الحمدلله یوسف... که هنوز زلیخا نشده... ازدردتان به ما خورانده اید... ❄️هزااار سال دیگر هم که طول بکشد.... ما منتظرت میمانیم.... اصلا...کار دیگری در زمین نداریم،، یوسف.... منتظر ملاقات چشمان دلبرت میمانیم... منتظر لمس حرارت آغوشت... منتظر شنیدن صدای عاشق کش ات... ❣ماااااا.... منتظرت میمانیم! التماس دعای فرج و شهادت سید پیمان موسوی طباطبایی
سحر بیست و ششم.... ✍ فقط سه سحر مانده.... تا جامه مهمانی مان را، از تن بدر کنیم..... یادم هست... زیباترین سحر این مهمانی، بنام نامی تو رقم خورده بود.... به نام نامی مادرم.... زهرا ❄️واااااای مادر.... حضور شما... در لابلاي مناجات های سحرم،  چقدر پررنگ بود.... چقدر گریستن بر دامانت، سحرهای مرا روشن می کرد....  چقدر دور تو گشتن... مرا آرام می کرد... چقدر چادرت را بو کشیدن...  در سلولهای قلب من، معجزه هايي عظیم، را رقم می زد.... ❄️مادر... سفره داری رمضان،  رو به پایان است.... و ما هنوز...  اجابت را از آسمان، به ضمانت نگرفته ايم... اجابت دیدار آخرین دردانه تو را.... ❄️آه مادر.... دلم برایت تنگ می شود....  برای دستان مهربان و خسته ات.... برای چشمان معصوم و عاشقت...  کاش... اذن قنوت  همه سحرهای رمضانم ، به نام نامی تو... صادر می شد... تا هییییییچ گاه، تو را در لابلاي سجاده ام، گم نکنم... ❣تو کلید همه درهای آسمانی...  چه دارد، آنکس که تو را در آغوش ندارد؟؟ مادر.... تمام هستی ام به قربان ناز یک لبخندت... چه کنم...بیشتر،  دوست بداری ام؟؟ چه کنم...بیشتر،  عاشقانه ببوسی ام؟؟ من یقین دارم...؛ راز محبت تو.... عزیز_دردانه آخر توست... که هر چه بیشتر زلیخایش شوم... بیشتر، در پیش چشمان تو، خواهم درخشید... ❄️دعایم کن... مادر دستانت را بالا بگیر.... و برایم،  ع ش ق بخواه.... عشقی... که مرا از نشستن....باز دارد... عشقی... که مرا از دم فرو بستن... باز دارد... عشقی...  که همه عالم، آنرا از نگاهم،  بخوانند...  ❣دعایم کن... عاشقت بمانم مادر.... التماس دعای فرج و شهادت سید پیمان موسوی طباطبایی
سحر بیست و هشتم.... ✍ دلم می لرزد خدا.... فقط یک سحر دیگر تا سوت پایان باقی مانده است... ❄️دلم می لرزد خدا.... از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است...  از دنیای شلوغی،  که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در  هیاهوی روزهايش، گم کنم..  از نفس خبیثی،  که آرامش امروزش را،  حاصل عبادت هایش می داند...نه حاصل عنایت هايت!!!  ❄️خدا..... دلم، تو را برای همیشه می خواهد... آغوش گرم و بی همتای تو را... که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام... من....از دنیای بدون تو... می ترسم...  از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند... از روزهای سپيدي.. که بدون هم نفسی با تو...تاریک ترین لحظه های عمر من هستند... ❄️قلبم...  بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است..  و دستانم... لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند... ❄️چه کنم...؟ بی سحرهای روشن...؟ بی زمزمه های ابوحمزه...؟  بی اشکهای افتتاح.... ؟ ❣نرو از خانه ما....دلبرم.. نرو... من بی تو...از پر کاهی سبک ترم...که به اشاره ای، اسیر دست شیطان می شود...  ❄️نرو از خانه ما.... بمان....همین جا....در لابلاي تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است... ❄️بمان..... من....بی تو.... فقیرترین انسان عالمم...خداااا التماس دعای فرج وشهادت در شبهای پایانی ماه مبارک سید پیمان موسوی طباطبایی